جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

از پاریس تا کویر مصر به عشق مرد ایرانی + تصاویر

 

ویک‌توآ پیتان به تازگی 30 ساله شده و زمانی یکی از گردشگران ایران بوده، اما حالا یک شهروند ایرانی است. او آخرین‌بار که به ایران سفر کرد با «مصطفی» آشنا ‌شد و با او ازدواج کرد و تصمیم گرفت در روستای مصر خوروبیابانک زندگی کند. اهالی روستا به او «ویکی» می‌گویند.

 

 


ویکی در گفت‌وگو با خبرنگار گردشگری ایسنا می‌گوید: اولین‌بار دی ماه سال 92 بود که به ایران سفر کردم و بعد از آن دومین‌بار در فروردین 93 به ایران برگشتم. در سفر دوم با مصطفی آشنا شدم که یک فروشگاه صنایع‌دستی داشت. او هدیه کویر به من بود و ما تصمیم گرفتیم ازدواج‌ کنیم.

او که فرانسوی‌تبار است، درباره پیشینه ذهنی که از ایران داشت اظهار می‌کند: والدین پدرم در زمان‌های بسیار دور در ایران زندگی می‌کردند که پدربزرگم مهندس شرکت نفت بود. در خانه ما همه فرش‌ها ایرانی و روی دیوارها تابلوهای مینیاتور نصب شده بود. خیلی دوست داشتم به ایران سفر کنم، اما نمی‌دانستم یک زن تنها هم می‌تواند به ایران سفر کند یا نه؛ چون در رسانه‌های خارجی تصاویر خوبی از ایران نشان نمی‌دهند. بعدا خیلی اتفاقی با شخصی در فرانسه آشنا شدم که زیاد به ایران سفر می‌کرد و گفت تصمیم دارد دوباره به ایران برود و گفت من هم می‌توانم همراهش به ایران بروم، 10 روز بعد از آن ایران بودم.

ویکی ادامه می‌دهد: اول به عشق شوهرم زندگی در کویر مصر را انتخاب کردم، اما خودم هم طبیعت و زندگی ساده اینجا را دوست داشته و دارم و احساس می‌کنم آزادی بیشتری دارم. اینجا خبری از اجبارهای اجتماعی که در شهرهای بزرگ دیکته می‌شوند نیست و مردم سبک زندگی خودشان را انتخاب می‌کنند. بنابراین چهارچوب زندگی شهری وجود ندارد و من به این خاطر احساس آزادی بیشتری می‌کنم.

ویکی برای یک انجمن حمایت از کودکان بی‌سرپرست کار می‌کرده و به کشورهای بسیاری از جمله هند، آفریقا، میانمار و... سفر و مدتی هم در آنها زندگی کرده و به همین دلیل مستقیم از پاریس به تهران نیامده است. او در مغازه صنایع دستی‌شان در روستای مصر گردبند‌های مِسی و برنجی را با دانه‌های ریز بادام کوهی سرِهم می‌کند.

او همچنین درباره صنایع‌دستی که می‌فروشد به خبرنگار ایسنا می‌گوید: در طول هفته همه‌چیز آرام است، اما آخر هفته که گردشگران بسیاری به منطقه می‌آیند، سرمان شلوغ و فروش‌مان زیاد می‌شود.

ویکی می‌افزاید: فروش صنایع دستی کفاف هزینه‌های زندگی‌مان را در اینجا می‌دهد، اما هربار که می‌خواهم به فرانسه سفر کنم با مشکل مالی مواجه می‌شوم. طی چهار ماه و نیمی که در ایران زندگی می‌کنم تنها یک‌بار برای انجام کارهایم به فرانسه رفته‌ام و اگر بتوانم سالی یک‌بار به کشورم سفر کنم، برایم خوب است؛ چون من هم نیاز دارم در سال یک‌بار خانواده‌ام را ببینم.

فارسی هفتمین زبانی است که ویکی در طول پنج ماه اقامتش در ایران یاد گرفته. او که به خوبی فارسی حرف می‌زند، درباره اینکه چطور آن را در مدت کوتاه یاد گرفته است، اظهار می‌کند: من هوش بالایی دارم،‌ در کنار آن چون همسرم خیلی کم انگلیسی صحبت می‌کند، انگیزه یادگیری من برای این زبان زیاد شده است. در عین حال از یک کتاب خوب فرانسوی - فارسی استفاده می‌کنم. زمانی که اینجا آمدم، هیچ چیز از زبان فارسی را متوجه نمی‌شدم و صحبت کردن با همسرم برایم سخت بود، اما الان خیلی بهتر می‌توانم صحبت کنم.

«مصطفی دهقان نیری»، همسر ویکی نیز می‌گوید: هنگامی که در یزد زندگی می‌کردم، دو مغازه پوشاک سنتی و یک مغازه تزئینات داخلی سنتی داشتم و سعی می‌کردم صنایع دستی همه شهرهای ایران را در آن عرضه کنم. کم‌کم گلیم و فرش را به روستای مصر آوردم و ‌فروختم که هم برایم تفریح و هم کاسبی بود. صنایع دستی‌ها را از 100 تا 400 هزار تومان می‌فروختم، البته شاید هزینه مسیر یزد تا مصر بیشتر از درآمدم می‌شد، اما همین که می‌توانستم کاری برای صنایع دستی انجام دهم، خوشحال بودم.

او ادامه می دهد:‌ 90 درصد قاب‌های خاتم کاری‌ یا صنایع‌دستی میدان نقش جهان اصفهان چینی هستند، اما من فقط جنس ایرانی می‌فروشم. گرچه کار دشواری است، اما بعد از پیگیری‌های بسیار جاهایی را که صنایع دستی ایرانی را عرضه می‌کنند پیدا و در مغازه‌ام می‌فروشم.

مصطفی اضافه می‌کند: قبل از عید بود که یک مغازه در روستای مصر اجاره کردم، شاید اینکه از یزد به اینجا آمده‌ام و سه مغازه‌ام در یزد را جمع کردم احمقانه به نظر برسد، اما خودم از کاری که انجام داده‌ام راضی‌ هستم. گرچه درآمدم میلیاردی نیست، اما گاهی اوقات در یک هفته دو میلیون تومان برای مغازه خرید می‌کنم.

او درباره آشنایی‌اش با «ویکی» می‌گوید: به نظرم او بعد از سفر به 40 کشور، آمادگی شروع یک زندگی مشترک را داشت و من هم که تازه به مصر آمده و تنها بودم، صبح‌ها مغازه را باز می‌کردم و در کنار آن به مردم روستا در کشاورزی و دیگر کارها کمک می‌کردم. روز اولی که با هم آشنا شدیم، صبح زود بود و من از قنات برمی‌گشتم. حالا حدود پنج ماه است که با هم ازدواج کرده‌ایم.

مصطفی می‌گوید: سعی نکردم تا زبان فرانسوی را از ویکی یاد بگیرم، اما اگر ویکی فارسی را خوب حرف می‌زند به خاطر این است که مربی خوبی مثل من داشته است!

خانواده ویکی تنها عکس مصطفی را دیده‌اند و نظرشان درباره او این بوده که شبیه مردان اصیل ایرانی است.

او که برنامه‌های بسیاری برای آینده مغازه صنایع دستی‌شان دارد، در این‌باره می‌گوید: می‌خواهم دستگاه‌های بافندگی قدیمی را از شهرهای مختلف خریداری کنم تا وقتی توریست‌ها به این مناطق می‌آیند، بتوانند حتی اگر دو رج ببافند و این هنر را تجربه کنند. اما انجام چنین کاری نیاز به زمان دارد.

گزارش از:  کبریا حسین‌زاده

تصاویری از فروشگاه صنایع دستی ویکی و مصطفی برگرفته از سایت نسیم خور

از پاریس تا کویر مصر به عشق مرد ایرانی / ویکی- cfkk
از پاریس تا کویر مصر به عشق مرد ایرانی / ویکی- cfkk
از پاریس تا کویر مصر به عشق مرد ایرانی / ویکی- cfkk

معرفی وبلاگ

وبلاگ حقوقی سامان نیک نژاد (رتبه یک کانون وکلای مرکز در آزمون وکالت سال 1393)

 

(کلیک کنید)

************

کسب رتبه یک کانون مرکز در  آزمون وکالت سال 1393 را خدمت جناب آقای سامان نیک نژاد تبریک عرض می‌کنم و به دوستان پیشنهاد می‌کنم از تجربه ایشان نهایت استفاده را ببرند.

متون فقه

به نقل از جناب بهنام رفیعی:

 

سلام دوستان 

همانطور که دیروز گفتم در صدد آزمون ارشد سراسری خواهیم بود، در همین راستا با توجه به اینکه اغلب دوستان و داوطلبین با مطالعه متون فقه مشکل دارند، به امر دوست گرامی جناب چهانشیری، مطلبی در این راستا ارائه شد که جهت دریافتش میتونید روی لینک زیر کلیک کنید... 

پیشنهاد روش مطالعه متون فقه 

دوستانی که از این روش استفاده میکنند، حتما بعد از مدتی نظرشون رو درمورد این روش اعلام کنند... 

پایدار باشید

(منبع : وبلاگ حقوقی حقوقخوان)

**********************************

قبولی در آزمون وکالت سال 1393 را خدمت دوست عزیزم جناب بهنام رفیعی تبریک عرض می‌کنم و به دوستان پیشنهاد می‌کنم از تجربه‌های با ارزش ایشان حتما استفاده کنند.

 

سردار فردا 20 ساله می شود

فردا تولد سردار آزمون، جوان‌ترین بازیکن تیم ملی ایران است.


سردار آزمون که حالا یکی از امیدهای کارلوس کروش برای باز کردن دروازه حریفان هم به حساب می‌آید، نگاه متفاوتی به این روز و این تولد دارد. برایش کمی سخت است. شاید باور نکنید اما برای اولین بار باید تولدش را دور از خانواده‌ باشد. همیشه لااقل پدر و مادر کنارش بودند و امسال آنها را در روز تولد کنار خود ندارد. فکر می‌کنم باید به این وضعیت کم کم عادت کنم. یعنی خودم را این جوری آرام می‌کنم. برایم زیاد راحت نیست!

البته گویا سردار خبردار شده که قرار است بازیکنان تیم ملی برایش جشن تولد بگیرند. او مسلما از این اتفاق خیلی خوشحال است. این یک جشن تولد متفاوت و شاید یکی از بهترین تولدهای عمرش باشد. کنار تیم ملی و یک عالمه بازیکن و مربی بزرگ. سردار خوشحال است و البته مطمئن که باز هم جای خالی پدر و مادرش را حس خواهد کرد. فقط امیدوار است بچه‌ها همه کیک را روی صورتش نمالند تا چیزی برای خوردن هم باقی بماند!

آزمون در روز تولد 20 سالگی اش ، بهترین کادوهای تولد دوران زندگی‌اش را مرور می کند. بهترین کادویی که گرفت سال پیش بود. پدرش در گنبد برایش یک خانه خرید. ذوق زده شده بود وقتی شنید که صاحب خانه شده است. واقعا سورپرایز فوق العاده و بی‌نظیری برایش بود. اما بهترین کیک‌ تولد‌های سردار آزمون. کیک‌های دو سال قبل. یعنی تولدهای 18 و 19 سالگی‌اش. روی کیک تولد 18 سالگی‌ عکس خودش با پیراهن سپاهان بود و روی کیک تولد 19 سالگی اش هم لوگوی روبین کازان.

حالا پدر و مادر سردار در گنبد هستند و او در سدنی وارد سومین دهه از زندگی اش می شود. برای او جشن بزرگی ترتیب داده اند. بازیکنان و کادر فنی تیم ملی. بیست سالگی ات مبارک پسر بیست تیم ملی.

شعر برف شمس لنگرودی - علی حیات بخش

دریافت صدای علی حیات بخش

در شعر زیبای برف از شمس لنگرودی از همین لینک

 

 

تو مثل منی برف

راه می‌روی و آب می‌شوی

 

 با علمی لدّنی

پنبه بر جراحت سال می‌گذاری

می‌بینم اسفند را عصازنان

به سوی بهار می‌رود.

 

تو مثل منی برف

آتش را روشن می‌کنی

تا در هرمش بمیری

 

یاس‌های تابستانی ادای تو را در می‌آورند

پروانه‌ها که تو را ندیدند

عاشق او می‌شوند

نکند سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف.

 

ببین زمین به چه روزی درآمد

تو کرک بال ملائکی

طوری بنشین که زمین چند روزی به شکل اول خود در آید

 

کاش می‌توانستی تابستان‌ها بباری

تا با تن‌پوشی از برف

برابر خورشید عشوه‌ها می‌کردیم

 

حس می‌کنم که لشکری از بهشتید

می‌آئید آدم و حوا را به خانه‌ی اول عودت دهید

لشکری از آب

بر ما که نواده‌ی آتشیم

حاشا حاشا

من که ندیده‌ام بشود کاری کرد

 

به شادی مردم اعتماد مکن برف

تا می‌باری نعمتی

چون بنشینی به لعنت‌شان دچاری

 

چیزی در سکوت می‌نویسی

همه‌مان را گرفتار حکمت خود می‌کنی

ما که سفید‌خوانی‌های تو را خوب می‌شناسیم

 

تو چقدر ساده‌ئی که بر همه یکسان می‌باری

تو چقدر ساده‌ئی که سرنوشت بهار را روی درخت‌ها می‌نویسی

که شتک‌ها هم می‌خوانند

 

آخر ببین چه جهان بدی شد

آفتاب را

داور تو قرار داده‌اند

و تو با پائی لرزان به زمین می‌نشینی

پیداست که می‌شکنی برف!

 

تا قَدرت را بدانند

با سنگریزه و خرده شیشه فرود آ

فکر می‌کنم سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف

آب شو

آب شو! موسیقی منجمد!‌

و بیا و ببین

رنج را تو کشیدی

به نام بهار

تمام می‌شود...

 

شمس لنگرودی