جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

"شادمانه کردنِ تنهایی" از بیل دِربَک

این کتاب مجموعه یادداشت های بیل دربک(نویسنده ای ایرلندی) است(در53 صفحه) که بعد از مرگش(در 30 سالگی)روانه بازار شده و در ایران به دلایل سوگیرانه و مبهم اجازه چاپ آن به مترجم داده نشده و می توان فایل پی دی اف آن را دانلود کرد.یکی از منتقدان(پرفسور گن دوگری) گفته :"اگر  این کتاب به جای 2013 ، در سال2003 چاپ شده بود ودر نتیجه اکنون همۀ منتقدان آن را خوانده بودند،امروز بدون شک همۀ ما می توانستیم از دربک به عنوان یکی از خیره کننده ترین نبوغ ها درمیان نویسندگان چند دهۀ اخیر یاد کنیم."خانم رُز رِست گفته:"به زودی جهان درخواهد یافت که این کتاب،مهمترین کتاب دو قرن اخیر است."

شخصیت نویسنده،نشان از سردرگشتگی و تنهایی و خود درگیری او دارد که عنوان یادداشت ها هم همین را بیان می کند.یادداشت بیان روزمرگی هایش است و گوشه ای هم اشاره کرده به بیان پیشنهاد به دختری که دوستش دارد که آن هم کمی غیر  معمول می نماید.سم گلن دام که مسوول جمع آوری این یادداشت ها بوده می گوید:اینها تجربه هایی از برخورد یک روح تنها با جماعت،و واکنش های درونی او در میان جمع هستند،تجربه هایی در بلندی های لم یزرع زندگی،برای شادمانه کردن تنهایی.

نمی دونم کی و کجا این کتاب رو دانلود کردم ولی شیفته یادداشت ها شدم و اینکه این آدم واسه خودش زندگی می کرده و کار به کار طرز فکر و حرف های دیگران نداشته.(من این جوری حس کردم).سه بار رشته درسی اش رو عوض کرده.یه جور بلاتکلیف بوده و در برزخی گرفتار.بعضی وقت ها فکر می کنم خودئه منه!

بخش هایی از کتاب:

*تحلیل  گذشته به همان اندازه غیر ممکن است که پیشگویی آینده!

*تماشاگر شدن،بهترین و لذت بخش ترین دنبالۀ تنهایی ست؛تنها بودن و تماشا کردن!آنان که تنهایی شان به ایشان مزه کرده است و ازتلخی تنهایی به شیرینی آن رسیده اند،حتماً به واسطۀ شهد تماشا،تنهایی شان را تا اندازه ای دل چسب یافته اند.تنهایِ تماشاگر،یک جور خداست.

*پیچیده نیستم.مگر اینکه از شدت سادگی،پیچیده باشم!

*تو حداقل اگه حالت هم خوب نیست،ولی وقتی که می یای تو جمع،حال بقیه رو خوب می کنی.می خندی،شوخی می کنی،می خندونی.مثل بعضی ها نیستی که وقتی حالشون گرفتس،حال بقیه رو هم می گیرن.

*خلاص شدن از وسوسۀ دانستن،شاید این بهترین مصداق"فرار بزرگ" باشد!

*نمی دانم که احساسی همچون عشق،دروغ است یا حقیت دارد،جعلی ست یا اصلی؛نمی دانم!آنچه که می دانم این است که بهتر است بگذارید این مترسک،سرِ مزرعه باقی بماند.یک روز پایتان(یا دلتان و یا...) خواهد شکست؛ بگذارید این مترسک،سرِ مزرعه باقی بماند!

*من همیشه (یا معمولاً) پس از انجام یک کار،پشیمون می شوم!پس خودم را با این فرمول تسکین می دهم که:"تو هر کاری بکنی،پشیمون میشی.حتی اگه مخالف این کار رو هم انجام می دادی،باز هم پشیمون می شدی.پس:پشیمون نباش!"

*وظیفۀ من این است که به آدم هایی که قصد خودکشی کردن ندارند،نشان بدهم که زندگی چه قدر زیباست.

*کسی چه می داند،شاید زیباترین شعر عاشقانۀ جهان را یک سگ آبی گفته باشد!

*اینکه چیزی به نام"گریه خوشحالی" وجود دارد؟پس چرا چیزی به نام"خندۀ ناراحتی" باید این قدر عجیب و زننده در نظرمان آید؟

*قضاوت کردن دربارۀ انسان های تنبل،به شدت دشوار است.قضاوت کردن دربارۀ هر کسی که انتخاب های محدودتری دارد،دشوارتر خواهد بود.

*دیروز یک نفر از روی کفش من قضاوت کرد که نگاه من به بعضی چیزها و یا آرای من در باب بعضی مسایل،تغییر کرده اند.نمی دانست که کفش کاری که دو سه سال است می پوشیدمش،برایم خیلی تنگ شده بود و آزارم می داد.پس کفش ورزش پدرم را پوشیدم.

*تاریخ به مثابۀ دردی به تخته خوردن و همچون امری تحمیلی-انتزاعی درس های زیادی برای گفتن دارد!

*به آسانی خنده ام  می گیرد؛به سختی خوشحال می شوم!

*تمایل همزمان به بودن و نبودن،چیزی جز میل به تماشا نیست:بودن در میان جمع به نحوی که بتوانی آنها را از نزدیک بنگری، و نبودن در میان جمع بدین معنا که از چشم آنان مخفی باشی و نامرئی شوی.

*امروز کنار آنها نشسته بودم؛دیروز با آنان بودم."در کنار یکدیگر نسستن" غیر از "با هم بودن" است.

*گاهی واقعاً خواسته ام،اما خُب، به نظرم رسیده است که واقعیت بر خلاف آن ضرب المثل مشهور است که:"خواستن،توانستن است"خواسته ام؛نتوانسته ام.

*گاهی فکر کرده ام که صحبت کردن با غریبه ها آسان تر است.گاهی با غریبه ها راحت تر هستم.غریبه ها قضاوت نمی کنند.البته که قضاوت می کنند.اصلاً چون نمی شناسندت،خیلی هم زود و سطحی قضاوت می کنند،اما قضاوتشان اهمیت ندارد،چرا که می آیند و می روند،امروز هستند و فردا نیستند.توی اتوبوس هستند،ولی در خیابان نیستند.در خیابان هستند،ولی همراه تو به درون مغازه نمی آیند.

*هر غریبه برای غریبه ای دیگر،همچون شیئی در یک  موزه است،جالب هستیم برای هم.همین.چندلحظه می بینیمشان و سپس خیلی راحت می گذاریمشان و می گذریم.

*دانستن اینکه غریب ها زیادند،تحمل غربت را آسان تر می کند.

*وقتی که فهرست حرف هایی که تنها به خودت می توانی بگویی،بلند-بالا شدند،تنهاتر و تنهاتر شده ای.

*سالم ترین تفریح من،سر کار گذاشتن دیگران است.

*فاصله گرفتن ناشی از میل به تنهایی،باعث می شود تا آماری که دیگران از تو دارند،به روز نشود.

*من حتی مذهبی هم نیستم.البته ملحد هم نیستم.هزار بار به هر دو گروه توضیح داده ام که نه آنم و نه این.

*چند سال پیش،جایی برای خودم یادداشت کرده ام:"فعلاً به چهارچیز قائلم:خوردن،خوابیدن،کتاب خواندن و تظاهر کردن.

*تظاهر کردن،تنها کاری است که از دست یک موجود ناشناخته (و ناچار از پذیرش تمدن)بر می آید؛مخصوصاً اگر بخواهد-به هر دلیلی-ناشناخته باقی بماند.

*تنهایی تو را دور می کند و دوری باعث می شود تا دیگران کمتر دربارۀ تو بدانند.

*ظاهر بینی،درست ترین و راست ترین روش روانشناسانه ای است که من می شناسم.

*من جنس آشغال و گرانِ مغازۀ دوم را به جنس اعلا و ارزان مغازۀ بیستم ترجیح می دهم!

*ما آدم های خطرناکی  هستیم.می توانیم ساعت ها صحبت کنیم،دربارۀ فلسفه اینجا و الهیات آنجا،فرانسۀ قرن فلان و بغداد قرن بهمان،سیم این ساز و آرشۀ آن ساز و...ما می توانیم ساعت ها دربارۀ بسیاری چیزها سخن بگوییم،اما با همۀ اینها، به واقع موجودات تو خالی ای هستیم!

*درست است که هر کداممان یک مجموعه هستیم،اما به واقع یک مجموعۀ تهی هستیم،مجموعه ای که هیچ عضوی ندارد.حداقل در ریاضیات قبول دارند که مجموعۀ تهی هم مجموعه است.

*معمولاً دوستان خوبی هستیم،صلح طلبیم؛ آن هم بیشتر به این دلیل که ترسو هستیم.

*وسطائیان گفته اند که خفای وجود(و در  واقع صرف الوجود)از شدت ظهور اوست.باید تمرین کنیم تا "بودن"کسی یا چیزی،ارزش او یا آن را از یادمان نبرد.

*گویی فقط همین مهم بود،او آنجاست! و من می دانم آنجا کجاست!همین.

*فهمیده ام بعضی کارها هستند که اگر من بخواهم انجامشان بدهم،باید آنها را بدون برنامه ریزی به انجام برسانم.به  انجام رسیدن یا نرسیدن بعضی کارهایم،بسته به اتفاقی بودن یا نبودن آنها بوده است.

*گاهی دیوانگی کردن،از عاقلانه ترین کارهای بشر است.آدمی نمی تواند دیوانگی نکند.هر گاه تلاشی برای طرد این بخش از وجودش صورت گرفت،واکنش های نظری و عملی وحشتناکی بروز کردند.پس چه بهتر که این دیوانگی،گاه گاهی باشد و شکل تفنّنی به خود بگیرد،تا شاید ضرری هم متوجه دیگران نشود.

*حتی اگر امتحان را بد داده باشی،باز هم پس از تمام شدنش می گویی:آخیش،راحت شدم!

*فحش مناسبتی،چیزی از قبیل سریال مناسبتی است.یک مناسبت،سبب دادن اینگونه فحش ها می گردد؛البته شاید بتوان گفت که همۀ فحش ها مناسبتی اند؛چه اینکه همۀ دروغ ها مصلحتی!

*بعضی کارها را باید اتفاقی و در لحظه انجام بدهم،وگرنه هیچ وقت انجامشان نخواهم داد.

*پس دردهایم را برای خودم نگه می دارم.شاید تنها چیزهایی هستند که برایم  باقی مانده اند.گویی دردها،هویت ها را برمی سازند.درد نداشتن،نبودن است!عرفان نمی گویم.فقط دارم سعی می کنم توضیح بدهم که آنچه که(یا یکی از مهمترین چیزهایی که)ما را از دیگران متمایز می کنند و در نتیجه ما را صاحب هویتی می گردانند،دردهای ما هستند.

*شاید احمقانه ترین کاری که در زندگی ام انجام داده ام این بوده است که یکبار تحت فشار بسیار برای کشف حقیقت،واژۀ "حقیقت" را در یکی از موتورهای جستجوی اینترنت،جستجو کرده ام!

*آدمی مدام در این کار است:ساختن و شکستن.ساختن چیزی که در زمانی لازم است وشکستن آن در زمانی که دیگر لازم نیست.چرا؟چون آن ساخته شد،مطلق پنداشته شد...قاعده سازی برای حساس متحرک-بالاراده قهری- کار درستی نیست.معمولاً در شرایطی که پای ذاتیّت و ضرورت و کلیت بریده شدند،زمینی جز زمینه باقی نمی ماند.تنها شرایط ذات ساز هستند که می مانند.

*برای آنان که آرامششان تنها هنگام کوچک بودن تو ممکن می شود،بهترین اتفاق این است که تو خار و کوچک و حقیر باشی.

*با لحن جدی،شوخی کردن راه در-رویِ خوبیست.این شمشیر،دو لبه دارد.لبۀ دیگر آن،عین ضرر است.

 

چالش

سلام به تمام دوستان گلم

من از طرف یکی از دوستام به یک چالش دعوت شدم و قراره انجام بدم

اینم از چالش

http://www.uplooder.net/

http://www.uplooder.net/

اگه ماشین بودم: کوئنیگزگ CCX

 

 اگه فعل بودم:باحال

 

 اگه رنگ بودم:قرمز

 

 اگه هوا بودم:بارونی

 

 اگه میوه بودم:توت فرنگی

 

 اگه حیوان بودم:  شیر - گربه سانان

 

 اگه کتاب بودم: فلسفه

 

 اگه فیلم بودم: اکشن

 

 اگه خواننده بودم:خودم

 

 اگه ساز: بودم:  پیانو-گیتار-ویولون

 


 اگه بازی بودم: بازی های فکری معمایی

 

 اگه هنر بودم:  نقاش-موسیقی (کلا عشقه هنرم)

 

 اگه شغل بودم:هنرمند

 

 اگه شهر بودم:تهران-کرمانشاه

 

 اگه ورزش بودم:والــــــیبال

 

http://www.uplooder.net/

 

http://www.uplooder.net/

 

بچه ها اسمه سایتتونو مینویسم بعضیا هم اسمه خودشونو

 

یه تنها-کامران-سایه-جوانه-کیوان-جایی برای عاشقان-علیرضا-غمکده شبگرد عاشق-بردیا-عشق بچگونه-یه دوس جون-رزا-عاشقتم خدا جونی-مهدیه-محمد-شادی-عسل-تکیه گاه عشق(فاطمه)-هیدا-متین- مریم-حسین-مهتاب-لیدا-نفسمی عشق منی-امید(سجاد) 

خوااااااااااهشاااااااااااااا توو سه تا نظر شمام بنویسید از چی خوشتون میاد

 

من انتخاب کردم و حالا بـــــــــــــاید انجام بدین

 

  اگه انجام ندین وااااای به حاله هممممه کسایی که کلا این مطلبو دیدن خخخخ 

 

 

 

مراقبت از بیمار در ریکاوری

مراقبت از مریض  بلادرنگ  پس از اتمام عمل جراحی بطور معمول درجایی در داخل اتاق عمل به اسم  اتاق ریکاوری انجام می شود تا مریض کاملا  بهوش بیاید و به بخش جراحی  برده شود. این مراقبت در بواسطه  پرستار، تکنسین اتاق عمل و بخصوص تکنسین هوشبری انجام می شود. با توجه به مهم بودن این مورد دستورات و  نکاتی در این  مورد جمع آوری شده است که در این بخش  به یکی از آنها که در یکی از بیمارستان های کشور مورد استفاده قرار می گیرد اشاره می گردد:

- ازآماده وسالم بودن وسایل از قبیل پالس اکسی متری ، دستگاه فشارخون ، مانومتراکسیژن و ساکشن اطمینان حاصل کنید.

- پس ازورود بیمار به ریکاوری،گزارش کامل وضعیت او را از پزشک بیهوشی یا پرستار انتقال دهنده دریافت کنید.

- بسته به نوع عمل ، سرتخت را۳۰درجه بالا آورده ودرصورت عدم مشکل درمهره های گردنی ، درصورت امکان پوزیشن ریکاوری بدهید. (بیماررادروضعیت پهلو قرار دهید و با گذاشتن دست روی پیشانی مددجو ،سر او را به عقب بکشید و چانه را به سمت بالا بیاورید).

- نرده های کنارتخت بیماررا بالا بیاورید.

- درصورت بروز دیسترس تنفسی ،علاوه بر وضعیت ریکاوری Air way را باقی بگذارید (بیمارمعمولاً با آن وارد ریکاوری میشود).

- بیماررابه دستگاه مانیتورینگ قلبی و پالس اکسی متری وصل کنید و اکسیژن تراپی با ماسک را شروع کنید.

- رنگ پوست ومخاط دهان ، لب ها و ناخن ها و لاله گوش را از نظرکبودی کنترل کنید.

- سرمها را راه اندازی کرده وداروهای دستورداده شده (داروهای مسکن ومخدر) راتجویزکنید.

- محل پانسمان و درن ها را ازنظرخونریزی غیرطبیعی کنترل کنید.

- علائم حیاتی راکنترل کرده و در برگه گزارش بعد از عمل در ریکاوری ثبت کنید. کنترل بیمار در ریکاوری تا ثابت شدن وضعیت وعلائم حیاتی وی باید حداقل هر ۱۰تا ۱۵دقیقه انجام وثبت شود، ودر صورت وخامت حال وی این تکرار بیشتر می شود .

- درصورت بیقراری مددجو نکات امنیتی بخصوص درمورد خطرسقوط از تخت رارعایت کنید.

- درصورت داشتن گچ و بانداژ محکم ؛ سیستم عصبی عروقی ناحیه را کنترل کنید.

- کلیه موارد غیرطبیعی را ثبت کرده و به جراح یا پزشک بیهوشی گزارش دهید.

- برگه بعد از عمل را تکمیل وضمیمه پرونده نمائید.

- پس ازاجازه ترخیص توسط متخصص بیهوشی ، هماهنگی های لازم راانجام دهید.

- هنگام تحویل بیماربه پرستاربخش ، شرح کامل وکوتاه ازوضعیت بیماربه پرستاربخش بدهید.

- همزمان باتحویل بیمارپرونده وی را نیز تحویل پرستار بخش دهید.

نکته مهم: هرگزدرریکاوری بیماررا ترک نکنید.

ریشه اصطلاح " ناز شستت " :


از آنجا که هنگام تیراندازی این انگشت شست است که کار مهمی انجام می دهد حتی مهم تر از انگشت اشاره که ماشه را می چکاند لذا در اصل برای ستودن یک شکارچی موفق است که اصطلاح ناز شستت را به کار می بردند. امروزه این اصطلاح عمومیت یافته است و برای ستایش از هر که کار درست و بجایی انجام داده است این را بر زبان می رانند.

یادداشت شماره 337 - گامی شایسته ؛ اما با هزاران «‌ اما و اگر »

 

یادداشت شماره 337

گامی شایسته ؛ اما با هزاران «‌ اما و اگر »

محکومیت آقای رحیمی معاون اول ریاست جمهوری در دولت دهم ،‌ گام بی سابقه‌ای در عمر جمهوری اسلامی بود ؛ اما به دلیل مخفی‌کاری ها ، عدم رسیدگی به موارد گسترده‌تر فساد ( از جمله در دولت حاضر )  و این که معلوم نشد این فساد کی و کجا اتفاق افتاده است و میزان آن چه اندازه بوده است ، ‌نه تنها بازتاب لازم را در میان توده‌های مردم پیدا نکرد ؛ بلکه باعث حرف و حدیث‌های بسیار گردید . آقای رحیمی از دوران دولت سازندگی دارای موقعیت‌های بالای اداری بوده‌اند . ایشان در دوره‌ی اصلاحات نیز از مدیران رده بالای کشور بودند و سرانجام در دولت دهم ، در مسند معاون اول رییس جمهوری اسلامی قرار گرفتند .

 با توجه به پیشینه‌ی چندین و چند ساله‌‌‌‌‌‌‌‌ی ایشان در دولت‌های گوناگون ، این پرسش مطرح است که جرم در کدام دوره اتفاق افتاده است ؟ آیا در همان زمان وقوع جرم ، پرونده تشکیل شده است یا پس از دولت دهم ؟ اگر پرونده پس از ارتکاب جرم تشکیل گردیده است ، چرا ایشان اجازه پیدا کردند تا در جایگاه « ‌مقام دوم اجرایی » ‌کشور قرار گیرند ؟

مهم این که چرا محاکمه‌ی ایشان نیز مانند دیگر چپاول‌گران با نام مستعار « م. هـ . » و 000  در خفا انجام گرفت ؟ و چرا مردم در موارد مهم ، نباید در جریان امور باشند ؟

از سوی دیگر محکومیت مالی ایشان در باره‌ی رد اصل مال یعنی اندکی بیش از 2 میلیارد تومان یا در حد یک خانه‌ی کلنگی کم‌تر از 200 متر در یکی از کوچه پس‌کوچه‌های تهران و یا شهرستان‌های بزرگ یا یک مغازه‌ی 20 متری در بازاری که به تازگی شهرداری تهران یک طبقه‌ی بالا و زیرزمین آن را ( ‌البته به جرم تخلف ) ‌خراب کرد ، نشان از یک سواستفاده بسیار اندک دارد و یا خواسته شده که «‌کوچک نمایی »‌ گردد و بگویند ابعاد فساد در کشور در همین حد است ؟!

این رقم ، در برابر چپاول650 میلیون یورویی اخیر  و یا تبدیل سالانه 6500 هکتار ( 65 میلیون متر مربع ) در عرض 20 سال گذشته تا کنون یا چپاول 33 هزار میلیارد تومانی و یا تریلیاردها تومان معوقعه‌های بانکی ، « پدیده »‌ ،‌ بیمه توسعه      «‌ خاوری » و یا دو چپاول‌گر دیگری که گفته می‌شود در زندان هستند و «‌ مثنوی‌های70 منی بسیار»  و ... ،  رقم بسیار ناچیزی است 

اگر هم کاری می‌کنید و اگر هم شاید صداقت دارید ، آن چنان انجام دهید که مردم باور کنند .

     سه شنبه 7 بهمن‌ماه 1393

     هوشنگ طالع