جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

روز خاطره

صبح روز جمعه ساعت 5 صبح عین اجل معلق بالای سرم ظاهر شد که بلند شید چرا خوابیدید؟ منو ببرید بیت پیش آقا دیر میشه

گفتم مادر زوده بخواب توروخدا. 

گفت: نه من خوابم نمیاد دیر شد بلند شید. میخوام لباس آقای خامنه ایم را بپوشم

گفتم : نمیشه 

گفت : چرااااا؟

گفتم : اون لباس آستین کوتاهه و الان زمستونه سرده

گفت: پس لباس مرگ بر اسرائیل. اون که آستینش بلنده

خواستم بگویم نه دیدم فایده نداره آخر کار خودش را می کنه . گفتم برو بپوش

خلاصه به سرعت آماده شد

از سر عجله ای که داشت زود رسیدیم. اولین نفر دم در بیت بودیم. 

توی راه گفت: محمدجواد هم میاد؟(منظورش ظریف بود) 

گفتم : احتمالا میاد

گفت : خوبه می خوام ببینمش یه نکته ی اساسی بهش بگم

خنده ام گرفته بود

گفت میشه برام شعر در میدان میمانم بذاری؟

ضبط ماشین را روشن کردم و 9 بار شعر را گوش داد و می خواند

در میدان میمیانم تا نفس آخرم راهی راه حسین هم قدم رهبرم

وقتی رسیدیم هیچ کس نبود، هوا به شدت سرد بود

پشت در من در معرض رگباری از سوالاتش قرار گرفتم تا اینکه به مرحله ی انجماد رسید و از سرما دیگر نمی توانست حرف بزند

در باز شد رفتیم داخل

داخل حسینیه که شدیم ،بعد در ورود شیرینی و شیرکاکائو میدادند. خواستم بخورم نگاه غضبناک کرد که بدو بریم نخور

هیچی رفتیم داخل  و نشستیم دو سه دقیقه از نشستنمان نگذشته بود که بغل دستیم گفت : خانم انگار اون آقا با شما کار دارند

برگشتم دیدم بعللله یکی از آشنایان هستند که اتفاقی مارا پیدا کردند و به این ترتیب طه به سرعت به قسمت آقایون منتقل شد و اصلا فراموش کرد مادری در کار است

میدانستم پر از سوال است و احتمالا نمی تواند سوال هایش را بپرسد 

قبل از وورود آقا یه 5 دقیقه ای آمد پیشم و یک سری سوالات مختلف کرد و دوباره رفت. 

اما در تمام مدت صدایش را از توی مردانه میشنیدم که یک نفس دارد حرف می زند و سوال می کند و شعار میدهد

از یک طرف دوست داشتم پیش خودم باشد که مبسوط به سوالاتش جواب دهم از یک طرف دوست داشتم در قسمت آقایان بماند و از نزدیک آقا را ببیند

آقا آمدند....خوشحال بودم....در حین سخنرانی از دور میدیدمش، کاملا مبهوت بود 

بعد از سخنرانی آقا که بلند شدند بروند آمد پیش خودم

آقا هنوز توی حسینیه بودند اما در حصار مهمانان خارجی برنامه و اصلا دیده نمی شدند. تقریبا جمعیت داشت پراکنده می شد طه آن جلو توی بغلم ایستاده بود و همچنان برای خودش شعار میداد، شعار هایی که هیچ کس آن روز نداد . دوست داشت شعار های خودش را بدهد با بقیه کاری نداشت. البته آن موقع کسی دیگر شعار نمیداد چون آقا دیده نمیشدند اما طه همچنان محکم داد میزد. خامیمگی خمینی دیگر است ولالتش ولالت حیدر است....

خیلی بهش خوش گذشته بود و البته خیلی هم صبوری کرده بوداز 7 صبح تا 10:30 که آقا آمدند، بعد سخنرانی روحانی، بعد آقا. خیلی خسته بود

رسیدیم که سوار ماشین بشویم ، ماشینی در کار نبود از پلیس ها میپرسیدیم یکی میگفت جرثقیل برده، یک یم یگفت دزد برده

میگفتم من در قسمت پارکبان پارک کرده ام و دلیلی ندارد ماشین را جرثقیل ببرد، آن یکی می گفت پس دزد برده. گفتم آقای پلیس، دزدی که بر خیابان جمهوری بیست متری دوتا ماشین پلیس و در حضور این همه پلیس ماشین من را دزدیده باشد واقعا حلالش باشد ماشین

خلاصه بعد مدت مدیدی کاشف به عمل اومد که جرثقیل به دلایل امنیتی ماشین را گذاشته در یک خیابان دیگر

این هم آخر خاطره ی آن روز شیرین

حالم خیلی خوب بود خیلی خوشحال بودم

تا یکی دوساعت بعد که پیج آقا سه تا عکس از دیدار منتشر کرد در اینیستاگرام و یکیش عکس طه بود. و بعدتر چندتا عکس دیگر هم اضافه شد

تا یکی دو ساعت بعد که واکنش آدم ها شروع شود حالمان خوب بود اما امان از حال بعد از واکنش ها...

آدم از واکنش دوستان به اصطلاح خودی بدجور می سوزد

پیام یکی از آقایون به همسرم آنچنان من را عصبانی کرد که یقین دارم تا امروز عمرم اینقدر عصبانی نشده بودم درباره ی یک موضوع به این کوچکی....

بماند...تلخی پایان آن روز را اینجا نگویم فقط غرضم این بود که بگویم به خدا اگر ما حرف هایمان را مزه مزه کنیم و بعد بگوییم اتفاق بدی نمی افتد. به خدا اگر عقده های حقارتمان را در غالب تمسخر دیگران بیان نکنیم دنیای قشنگ تری داریم

خلاصه که آن روز با همه ی تلخ و شیرینی هایش ماندگار شد و طه از لحظه ی بیرون آمدن از بیت، منتظر دیدار بعدی آقاست. 

 

 

آنخل دی ماریا: رونالدو در مادرید خوشحال است و بعید می دانم به منچستر برگردد

آنخل دی ماریا: رونالدو در مادرید خوشحال است و بعید می دانم به منچستر برگردد

 

آنخل دی ماریا که در این تابستان از رئال مادرید راهی اولدترافورد شد، در رابطه با احتمال بازگشت فوق ستاره پرتغالی کهکشانی ها گفت:

"من فکر نمی کنم که او به یونایتد برگردد و این سخت است که از مادرید جدا شود. هر چیزی ممکن است اما من فکر می کنم که او در مادرید خوشحال است و بعید است که بخواهد تغییری در آن ایجاد کند."

پیش از این صحبت هایی مبنی بر بازگشت شماره 7 سابق یونایتد به منچستر شنیده می شد.

 

http://www.axgig.com/images/56923970563466368515.jpg

 

قهرمانی: نه خوشحالم نه ناراحت

قهرمانی ادعا می‌ کند که از بازگشتش به داوری نه خوشحال است و نه ناراحت. او به "ورزش سه" می‌ گوید که امیدوار است این بازی فتح بابی شود تا بتواند دوباره به شغلی که به آن علاقه دارد، برگردد.

با اصرار برگشتم
بالاخره این بازی، بازی است که در سطح استان بسیار اهمیت دارد. آنقدر به من اصرار کردند تا من یک جورهایی در رودربایستی گیر کردم و قبول کردم این بازی را قضاوت کنم. این بازی نیاز به داوری با تجربه داشت و من هم قبول کردم که داوری کنم.

با چه کسانی جلسه گذاشتم؟
من با رئیس و نایب رئیس هیات فوتبال استان خراسان، رئیس کمیته داوران استان و مدیران اداره کل ورزش و جوانان خراسان جلسه گذاشتم و به هر حال آنها من را مجاب کردند که دوباره قضاوت کنم.

نمی‌ توانم بگویم خوشحالم یا ناراحت
شاید باورتان نشود ولی نمی‌ توانم حسم را بیان کنم. اگر بگویم خوشحال نیستم دروغ گفته ام ولی واقعا خیلی هم خوشحال نیستم. می‌ خواهم این بازی را قضاوت کنم تا ببینم انشاالله چه اتفاقی برای من خواهد افتاد.

شاید دوباره به داوری برگشتم
امیدوارم این بازی فتح بابی شود تا بتوانم دوباره به داوری برگردم، واقعیت این است که از روی عصبانیت حرف هایی زدم که شاید حرف دلم نبود. به هرحال من در آن زمان بسیار تحت فشار بودم و شاید صحبت هایی احساسی ای کرده باشم.

چرچی : من می خواستم در تابستان به میلان بپیوندم

چرچی : من می خواستم در تابستان به میلان بپیوندم

آلسیو چرچی شب گذشته سرانجام وارد میلان شد.

این بازیکن 27 ساله در نخستین مصاحبه ی خود گفت :
"من بی صبرانه منتظر هستم که تست پزشکی به پایان برسد و قراردادم را امضا کنم. من بسیار خوشحال هستم."

" این برای من بسیار مهم بود که به ایتالیا برگردم."

" من به تازگی با اینزاگی صحبت کردم البته این اتفاق پیش از این رخ داد چرا که من در تابستان می خواستم به میلان بپیوندم."

"آمدن به میلان بسیار مهم است.من باید مدتی با هم تیمی هایم آشنا بشوم و سپس همه چیز خود را در اختیار روسونری بگذارم."

" ما باید به بازی با ساسوئولو فکر کنم و واقعا خوشحال می شوم اگر فرصت بازی به من برسد."
او در رابطه با حضورش در اینتر گفت :
"این خبر های رسانه ایست ولی من دوست داشتم پیراهن میلان را به تن کنم.من از اتفاقاتی که رخ داد راضی هستم.فکر میکنم برای تیم ملی هم بهتر باشد."

"من به اینجا آمده ام تا نشان دهم بازیکن خوبی هستم. احساسات اولیه ی من مثبت است. بازگشت به ایتالیا و پوشیدن لباس میلان چیزی است که من می خواستم."

این احتمال وجود دارد که چرچی پیراهن شماره ی 22 را به تن کند.
"حالا باید دید چه شماره ای را انتخاب می کنم. انتخاب شماره ی کاکا بسیار سنگین است. من در این باره تا کنون چیزی نشنیده ام.من در تعطیلات بودم و همه چیز خیلی زود اتفاق افتاد.

اوبونتو

اوبونتـــــــو

یک پژوهشگر انسان شناس در آفریقا به تعدادی از بچه های بومی یک بازی را پیشنهاد کرد

او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هرکسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده میشود.

هنگامی که فرمان دویدن داده شد, آن بچه ها دستان هم را گرفتند و با یکدیگر دویده و در کنار درخت خوشحال به دور آن سبد میوه نشستند.....

وقتی پژوهشگر علت این رفتار آن ها را پرسید و گفت در حالیکه یک نفر از شما می توانست به تنهایی همه میوه ها را برنده شود , چرا از همه جلو نزدید؟

آنها گفتنـــد:

«اوبونتو»

 

به این معنا که:

« چگونه یکی از ما می تونه خوشحال باشه , در حالیکه دیگران ناراحت اند؟؟»

کاش یه روز همه  ما آدمها اینطوری باشیم

اوبونتو در فرهنگ ژوسا به این معناست:

« من هستم چون ما هستیم »

خوبی را برای همه بخواهید تا کائنات به خودتان سوقش بدهد.

در دنیا همه چیز مثل یک پژواک عمل میکند.

فراموش نکنید که صدای اعمال شما به خودتان بر میگردد

اوبونتــــــــــو دوستــــــــان