هفتادمین سالروز آزادی یهودیان از اردوگاه آشویتس با حضور آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان در برلین برگزار شد. مرکل روز دوشنبه در این مراسم سخنرانی کرد و بر ضرورت به خاطرسپردن نسل کشی صورت گرفته به دست نیروی های نازی تاکید کرد. وی در بخشی از سخنرانی اش گفت: «شرم آور خواهد بود اگر مردم در آلمان وقتی که به عنوان یهودی یا حامی اسرائیل شناخته می شوند، تهدید شوند یا مورد حمله قرار بگیرند.» خانم مرکل در ادامه افزود: «آشویتس را از یاد نمی بریم، نه امروز و نه فردا و فقط در سالگرد ها به یادش نباشیم.» اردوگاه آشویتس در جنوب لهستان، نماد نسل کشی دروغین یهودیان توسط نازی ها در طول جنگ جهانی دوم . رژیم صهیونیستی و آژانس یهود به منظور مظلوم نمایی و ترمیم وجهه کودک کش خود و با همراهی دولتهای اروپایی و با دامن زدن به موضوع اردوگاه آشویتس و نسل کشی قوم یهود و کشتار ۶ میلیون یهودی در اروپا به عنوان هولوکاست یاد می کند . همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند : هولوکاست به عنوان «واقعه مجهول الحال» و نیز «افسانه» است . اینکه در جنگ جهانی دوم فجایع انسانی زیادی شکل گرفته و طبیعتاً یهودیان اروپا نیز از این قاعده مثتثنی نبودند بحثی نیست و مورد تایید همه دنیا می باشد ، اما پافشاری بر روی فقط کشتار یهودیان که طی سالهای اخیر پررنگتر شده و به عنوان «جنایت فجیع» و «نسل کشی» مطرح می شود ، دروغی بزرگ است . / رضا اصلاحی
حضور دکتر سید جلال الدین ضیائی متخصص مغز واعصاب روز جمعه از ساعت 10الی 12 در محل دار الشفاء
10شب مراسم سخنرانی با موضوع صلح امام حسن (ع) در محل موقوفه حاج محمد آقا صادقی (کوی مسجد جامع )از جمعه شب با سخنرانی حاج آقا عسکری
نشست خبری رئیس اداره آموزش وپرورش اردستان همزماه با هفته شوراهای آموزش وپرورش یکشنبه 28/11/93ساعت 9در محل دفتر ریاست اداره
گفتم مادر زوده بخواب توروخدا.
گفت: نه من خوابم نمیاد دیر شد بلند شید. میخوام لباس آقای خامنه ایم را بپوشم
گفتم : نمیشه
گفت : چرااااا؟
گفتم : اون لباس آستین کوتاهه و الان زمستونه سرده
گفت: پس لباس مرگ بر اسرائیل. اون که آستینش بلنده
خواستم بگویم نه دیدم فایده نداره آخر کار خودش را می کنه . گفتم برو بپوش
خلاصه به سرعت آماده شد
از سر عجله ای که داشت زود رسیدیم. اولین نفر دم در بیت بودیم.
توی راه گفت: محمدجواد هم میاد؟(منظورش ظریف بود)
گفتم : احتمالا میاد
گفت : خوبه می خوام ببینمش یه نکته ی اساسی بهش بگم
خنده ام گرفته بود
گفت میشه برام شعر در میدان میمانم بذاری؟
ضبط ماشین را روشن کردم و 9 بار شعر را گوش داد و می خواند
در میدان میمیانم تا نفس آخرم راهی راه حسین هم قدم رهبرم
وقتی رسیدیم هیچ کس نبود، هوا به شدت سرد بود
پشت در من در معرض رگباری از سوالاتش قرار گرفتم تا اینکه به مرحله ی انجماد رسید و از سرما دیگر نمی توانست حرف بزند
در باز شد رفتیم داخل
داخل حسینیه که شدیم ،بعد در ورود شیرینی و شیرکاکائو میدادند. خواستم بخورم نگاه غضبناک کرد که بدو بریم نخور
هیچی رفتیم داخل و نشستیم دو سه دقیقه از نشستنمان نگذشته بود که بغل دستیم گفت : خانم انگار اون آقا با شما کار دارند
برگشتم دیدم بعللله یکی از آشنایان هستند که اتفاقی مارا پیدا کردند و به این ترتیب طه به سرعت به قسمت آقایون منتقل شد و اصلا فراموش کرد مادری در کار است
میدانستم پر از سوال است و احتمالا نمی تواند سوال هایش را بپرسد
قبل از وورود آقا یه 5 دقیقه ای آمد پیشم و یک سری سوالات مختلف کرد و دوباره رفت.
اما در تمام مدت صدایش را از توی مردانه میشنیدم که یک نفس دارد حرف می زند و سوال می کند و شعار میدهد
از یک طرف دوست داشتم پیش خودم باشد که مبسوط به سوالاتش جواب دهم از یک طرف دوست داشتم در قسمت آقایان بماند و از نزدیک آقا را ببیند
آقا آمدند....خوشحال بودم....در حین سخنرانی از دور میدیدمش، کاملا مبهوت بود
بعد از سخنرانی آقا که بلند شدند بروند آمد پیش خودم
آقا هنوز توی حسینیه بودند اما در حصار مهمانان خارجی برنامه و اصلا دیده نمی شدند. تقریبا جمعیت داشت پراکنده می شد طه آن جلو توی بغلم ایستاده بود و همچنان برای خودش شعار میداد، شعار هایی که هیچ کس آن روز نداد . دوست داشت شعار های خودش را بدهد با بقیه کاری نداشت. البته آن موقع کسی دیگر شعار نمیداد چون آقا دیده نمیشدند اما طه همچنان محکم داد میزد. خامیمگی خمینی دیگر است ولالتش ولالت حیدر است....
خیلی بهش خوش گذشته بود و البته خیلی هم صبوری کرده بوداز 7 صبح تا 10:30 که آقا آمدند، بعد سخنرانی روحانی، بعد آقا. خیلی خسته بود
رسیدیم که سوار ماشین بشویم ، ماشینی در کار نبود از پلیس ها میپرسیدیم یکی میگفت جرثقیل برده، یک یم یگفت دزد برده
میگفتم من در قسمت پارکبان پارک کرده ام و دلیلی ندارد ماشین را جرثقیل ببرد، آن یکی می گفت پس دزد برده. گفتم آقای پلیس، دزدی که بر خیابان جمهوری بیست متری دوتا ماشین پلیس و در حضور این همه پلیس ماشین من را دزدیده باشد واقعا حلالش باشد ماشین
خلاصه بعد مدت مدیدی کاشف به عمل اومد که جرثقیل به دلایل امنیتی ماشین را گذاشته در یک خیابان دیگر
این هم آخر خاطره ی آن روز شیرین
حالم خیلی خوب بود خیلی خوشحال بودم
تا یکی دوساعت بعد که پیج آقا سه تا عکس از دیدار منتشر کرد در اینیستاگرام و یکیش عکس طه بود. و بعدتر چندتا عکس دیگر هم اضافه شد
تا یکی دو ساعت بعد که واکنش آدم ها شروع شود حالمان خوب بود اما امان از حال بعد از واکنش ها...
آدم از واکنش دوستان به اصطلاح خودی بدجور می سوزد
پیام یکی از آقایون به همسرم آنچنان من را عصبانی کرد که یقین دارم تا امروز عمرم اینقدر عصبانی نشده بودم درباره ی یک موضوع به این کوچکی....
بماند...تلخی پایان آن روز را اینجا نگویم فقط غرضم این بود که بگویم به خدا اگر ما حرف هایمان را مزه مزه کنیم و بعد بگوییم اتفاق بدی نمی افتد. به خدا اگر عقده های حقارتمان را در غالب تمسخر دیگران بیان نکنیم دنیای قشنگ تری داریم
خلاصه که آن روز با همه ی تلخ و شیرینی هایش ماندگار شد و طه از لحظه ی بیرون آمدن از بیت، منتظر دیدار بعدی آقاست.