به گزارش خرداد؛ پرونده محمدرضا رحیمی تازه اولین پرونده تخلف نزدیکان محمود احمدینژاد است که به نتیجه و حکم نهایی منجر شده است. هنوز احمدینژاد باید منتظر اعلام رای پروندههایی چون پرونده سعید مرتضوی، بابک زنجانی و موارد دیگری از این دست باشد.
مردم برای برخرود دیر هنگام با رحیمی منتظر جواب هستند
در این شرایط سید هادی حسینی، نماینده قایم شهر در مجلس در گفتوگو با «خرداد» با وجود اینکه معتقد است «پرونده آقای رحیمی از یک جهت که نشان داد در نظام جمهوری اسلامی، دستگاه قضایی با کسی شوخی ندارد و بحث مبارزه با فساد کوچک و بزرگ نمیشناسد یک افتخار خواهد بود»، اما این را هم میگوید که «در عین حال ما متاسف هستیم که معاون اول رئیس جمهور در فاصله کمی بعد از پایان دولت به این سرنوشت دچار شده است. این هم میتواند برای خودش تبعاتی منفی داشته باشد و اعتماد دو طرفه مردم و حاکمیت را در جای خودش لطمه بزند.»
حسینی تاکید میکند که «سوال اصلی باید از دولت آقای احمدینژاد و همینطور قوه قضائیه پرسیده شود» و در توضیح آن میگوید: «آقای احمدینژاد گفته که تخلفات آقای رحیمی مربوط به قبل از ورود وی به دولت نهم و دهم بوده است. سوال این است که چرا اجازه دادید چنین فردی در دولت وارد شود؟ آیا این نشان نمیدهد که احتمالا در سطوح دیگر هم موارد مشابهی وجود داشته است؟» او معتقد است «متاسفانه با اتفاقی که برای آقای رحیمی افتاد و با توجه به شعارهای ضد فساد و عدالتخواهانهای که آقای احمدینژاد میداد، اکنون نگران هستیم که مساله مبارزه با فساد در کشور ما لوث شود و سنگینی خود را در افکار عمومی از دست بدهد.»
از نظر این نماینده مجلس، «نکته دیگر هم بحث عملکرد قوه قضائیه است». جایی که هادی حسینی توضیح میدهد: «اینکه الان چنین حکمی صادر شده، یک بحث است. اینکه چرا اینقدر دیر اقدام شده و چرا اجازه داده شد تا آقای رحیمی غلی رغم این پروندهای که داشت چهار سال را در عالیترین سطح در دولت باشد، یک بحث دیگری است. ما قطعا نسبت به برخورد دیر هنگام و با تاخیر با آقای رحیمی انتقاد داریم و معتقدیم که هیچ مصلحتی ایجاب نمیکرد که چنین فردی با چنین تخلفاتی به مدت چهار سال در عالیترین سطح دولت حضور داشته باشد. به هر حال الان این سوال از دستگاه قضایی مطرح است که چرا در مدتی که این مسایل مطرح بودند، با قاطعیت برخورد نشد و اینقدر مساله به تاخیر افتاد.» وی در پایان میگوید: «به هر حال شائبه در مردم ایجاد شده که چون این فرد در قدرت بوده و چون دسترسیهایی داشته، با او برخوردی صورت نگرفته است.»
به جای تبلیغ، بگویند چرا حکم دیر صادر شد؟
در همین حال نماینده دیگری هم اعتقاداتی شبیه سید هادی حسینی در این مساله دارد. محمد قسیم عثمانی، نماینده بوکان هم به سایت «خرداد» میگوید: «الان همه مشغول تبلیغ حکمی هستند که برای آقای رحیمی صادر شده اما مردم میپرسند چه شد که این فرد توانست چهار سال معاون اول دولت باشد. هم دستگاه قضایی و هم بقیه ارکان نظارنی کشور باید به این سوال پاسخ بدهند.»
وی با توجه به تاکید مکرر مقاظم معظم رهبری بر بحث مبارزه با فساد، میگوید: «توصیههای مقام معظم رهبری برای مبارزه با فساد یک ترجیح بند جدی دارد و آن این است که نه تنها باید با فساد در هر سطح و مقامی مبارزه کرد بلکه مبارزه با فساد مقامات عالی رتبه بسیار مهمتر است. خب ما میبینیم که پرونده آقای رحیمی از همان ابتدای ورود ایشان به دولت مطرح بوده و 4 سال برای آن هیچ اتفاقی نمیافتد و بعد از 4 سال که تازه دولت را ترک میکنند، بررسی آن شروع و نهایتا برایش حکم صادر میشود. قطعا چنین وضعیتی سوالات زیادی در افکار عمومی ایجاد میکند که باید پاسخ داده شوند.»
مادر در خواب پسر شهیدش را میبیند. پسر به او میگوید: توی بهشت جام خیلی خوبه. چی میخوای برات بفرستم؟.
مادر میگوید:«چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم. میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون.».
پسر میگوید:«نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!»
بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد. قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن. خبر میپیچد. پسر دیگرش این را به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند. قرار گذاشته میشود. حضرت آیت الله نزد مادر شهید میروند. قرآنی را به او میدهند که بخواند. به راحتی همه جای را میخواند؛ اما بعضی جاها را نه.
میفرمایند:«قرآن خودت رو بردار و بخوان!».
مادر شهید شروع میکند به خواندن؛ بدون غلط. آیت الله نوری گریه میکنند و چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند:«جاهایی که نمیتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم.».
شهید، حاج کاظم رستگار فرمانده لشکر 10 سیدالشهدا
احسان یغمایی در گفت و گو با chn عنوان کرد: قدمت تهران با کشف یک اسکلت به 7 هزار سال نمیرسد
اوایل آذر امسال کشف اسکلت 7 هزاره در منطقه مولوی، تهرانیها را هیجانزده کرد. سرپرست گروه باستانشناسی این کاوش هم آن را کشفی منحصر به فرد خواند که سابقه سکونت در محدوده شهری تهران را به هزاره پنجم پیش از میلاد میرساند. بااین وجود، این سوال همچنان به قوت خود باقی ماند، آیا میتوان از کشف یک اسکلت و چند تکه سفال به این نتیجه رسید که قدمت یک مکان چقدر است؟ خبرگزاری میراث فرهنگی – گروه میراث فرهنگی - اوایل آذر امسال کشف اسکلت 7 هزار در منطقه مولوی، تهرانیها را هیجانزده کرد. سرپرست گروه باستانشناسی این کاوش هم آن را کشفی منحصر به فرد خواند که سابقه سکونت در محدوده شهری تهران را به هزاره پنجم پیش از میلاد میرساند. هر چند این سوال همچنان به قوت خود باقی ماند، آیا از کشف یک اسکلت و چند تکه سفال میتوان به این نتیجه رسید که قدمت تهران 7 هزار ساله است؟ احسان (اسماعیل) یغمایی، باستانشناس نام آشنای ایران در پاسخ به این سوال به CHN میگوید: «من با اینکه دستاوردهای این کاوش را از نزدیک ندیدم اما عکس منتشر شده از آن نشان میدهد که حفاری خوبی صورت گرفته با این حال خیلی جسارت میخواهد که با پیدا کردن یک اسکلت قدمت جایی را به عقب برد.» او معتقد است که بسیاری از متون باقی مانده، از تهران به عنوان یک ده کوچک نام میبرند، بنابراین باید دستاوردهای باستانشناسان به اندازهای غنی باشد که بتوانند قدمت یک مکان را تعیین کند.» به گفته این باستانشناس، شهر، ماندگاری، سکونت و گذر هر کدام معانی ویژه خود را در باستان شناسی دارند. نمیشود از یک گور تک افتاده نتیجه گیری کرد که این مکان شهر، ماندگاری یا سکونتگاه بوده است. او باز تاکید میکند که با یک «تک خاکسپاری» نمیتوان نتیجه گرفت که تهران، شهر در شکل وسیع آن یا یک سکونتگاه در شکلی کوچکتر است. یغمایی از رسمی قدیمی یاد میکند و میگوید:«هنوز هم رسم است، وقتی فردی در مسافرت میمیرد، او را در جایی که از دنیا رفته، به خاک میسپارند. بنابراین یک «تک خاکسپاری» دلیل کافی برای اینکه سکونت جایی به هزاره پنجم پیش از میلاد باز میگردد، نیست. یک باستانشناس باید خیلی از نشانهها را باید کنار هم بگذارد و سپس نتیجهگیری کند. این در حالی است که محمد اسماعیل اسماعیلی جلودار، سرپرست هیأت باستانشناسی در خیابان مولوی تهران در مصاحبههای خود عنوان کرده که مواد فرهنگی این دوره کاملا شناختهشده است و در این مکان سفالها و مواد فرهنگی به همراه شواهد اندکی از معماری به دست آمده که دوره استقرار در این محوطه را به دوره سیلک یعنی 2 و 7هزار سال پیش میرسد. یغمایی میگوید: «اگر سفالهای به دست آمده برای دوره چشمه علی باشد، امری طبیعی است. ممکن است که فرد از چشمهعلی به جایی دیگر در حال سفر بوده و در مسیر خود مرده و از آنجاییکه وقتی فردی میمیرد به دلیل اعتقاد به دنیای پس از مرگ، اشیاءاش را با او دفن میکنند، اشیاء او نیز با خودش دفن شده است.» به گفته او، امروز وقتی ایلاتیها کوچ میکنند و به ییلاق یا قشلاق میروند، اگر در این راه یکی از افراد کوچانده پیر یا جوان بمیرد. او را در چند گورستان میان راه به خاک میسپارند. اگر شما از ایذه به دشت گل یا دشت سوسن که مسیر راه ییلاق و قشلاق بختیاریهاست بروید، در چند جا گورستانهایی میبینید، بدون آنکه نشانهای از ماندگاری یا سکونت در دور و بر آنها دیده شود. اینها در واقع خاکسپاری ایلات کوچانده است. حال پرسش این است آیا فرد به خاک سپرده شده در میدان مولوی تهران یک مسافر از یک کاروان یا کوچانده یک ایل بوده است؟ یا نشانههایی چون اتاق، اجاق و اشیاء روزمره زندگی نشان از یک سکونت یا ماندگاری ( نه نشانههای یک شهر) در آن محوطه پیدا شده است؟ به گفته او حتی در کاوشهای قیطریه، آقای کامبخش فر، سرپرست هیات باستانشناسی قیطریه در نتیجه تحقیقاتش عنوان کرد که اینجا یک گورستان است و دلیلی بر سکونت مردم نمیشود. با اینکه گورستان قیطریه بسیار بزرگ بود. یغمایی میگوید:«به فرض محال اگر یافتههایی معماری و خاکسپاریهای دیگر به دست آید، همه دال بر ماندگاری است نه شهر. چراکه شهر، سکونت، ماندگاری، تک خاکسپاری و گورستان هر یک مفاهیم خاص خود را دارد.»
به ماههای سرد سال رسیدهایم، به زمانی که تعداد زیادی از افراد دچار بیحوصلگی و افسردگی فصلی میشوند و دیگر خودشان را نمیشناسند.
مطب روانشناسها و روانپزشکها پر میشود از بیماران بیحالی که از زندگیشان شکایت دارند و علاقهای به انجام دادن کارهایشان ندارند. به جای آنکه ابتدا دست به کار نوشتن قرصهای متعدد شوید، این 10 کاری که میتوان برای درمان افسردگی انجام داد، بخوانید. چه بسا بتوانید بدون درمان دارویی به بیماران خود کمک کنید.
1. برنامه ثابت بچینید: زمانی که فردی به شما مراجعه میکند و از غم و ناراحتی مینالد، پیش از آنکه دست به نوشتن نسخه بزنید، حواستان باشد که او نیاز به برنامهای ثابت برای زندگیاش دارد. دکتر ایان کوک که روانپزشکی در موسسه تحقیقاتی افسردگی در دانشگاه یوسیالای است درباره این موقعیت میگوید:« ابتدا برنامهاش را از نظر میگذرانم چون بعضیوقتها فقط کافیست برنامهای ثابت برای زندگی افراد بچینی و از افسردگی نجاتشان دهی.» در این مواقع موثرترین عنصر زمان است که باید بدون فکر و خیال بگذرد. به همین خاطر برنامهای که بتواند به صورت مقطعی به زندگی بیمار نظم دارد و کاری کند که روزهایش یکی پس از دیگری سپری شوند، در مدت زمانی مشخص به او کمک میکند تا دوباره روی پا شود.
2. تعیین هدف: وقتی که بیمار افسردهای به شما مراجعه میکند، بیشترین تصوری که دارد؛ ناتوانی در رسیدن به خواستهها و اهدافش است. حسی که باعث میشود احساس بد بیشتری داشته باشد. برای گذر از این موقعیت به او کمک کنید تا هدفهای کوتاهمدت و روزانهای برای خود تعیین کند و خودش را با آنها بشناسد. دکتر کوک میگوید:« ما از مراجعان میخواهیم تا در آغاز قدمهای خیلی کوچکی بردارند. هدفهای کوچکی که مطمئن هستند در آنها به موفقیت میرسند. مثلا به آنها میگوییم تا ظرفهای کثیف خانهشان را به صورت روزانه بشویند.» همانطور که به او کمک میکنیم هدفهای کوچکی داشته باشد، او را به سمت هدفهای مهمتر و بزرگتر سوق میدهیم.
3. ورزش کردن: اجازه بدهید اندورفین کار خودش را انجام دهد. ممکن است سود بلندمدتی نیز عاید بیمار شما شود. دکتر کوک میگوید:« هیچوقت فراموش نکنید که ورزش روزانه مغز را تقویت میکند، تا نگاهی مثبتاندیش به اتفاقها و وقایع داشته باشد.» اما در آن لحظه مراقب باشید که بیماران شما ممکن است به صورتی دیوانهوار به ورزش بپردازند و فکر میکنند باید تبدیل به قهرمان دوی ماراتن شوند. به آنها یادآوری کنید که همان ساعتهای کوتاه پیادهروی در طول هفته برای آنها مفید است.
4. سالم بخورید: یکی از دلایل ثابتی که باعث میشود تا افراد نسبت به بیماری خود آگاه شوند، غذاخوردن عصبی و اضافهوزن ناشی از آن است. شما میدانید که هیچ رژیم غذایی معجزهآسایی برای درمان افسردگی وجود ندارد، اما بیمار شما چنین علمی ندارد. خوب است اگر او را تشویق کنید تا مراقب غذا خوردنش باشد و جلوی غذاخوردن عصبی را بگیرد. یادتان باشد که طبق تازهترین تحقیقات، شواهدی وجود دارد که غذاهای با امگا 3 فراوان، شبیه به ماهی سالمون (ماهی آزاد) یا تون، و غذاهایی با اسید فولیک، شبیه به اسفناج یا آووکادو، به کاهش افسردگی کمک میکنند.
5. خواب کافی: خواب کم یکی از چرخههای معیوب در افسردگی است، و سئوالی که شما باید در همان ابتدا از بیمار بپرسید. کم شدن فرصت خواب باعث میشود تا بیمار دچار افسردگی بیشتری شود. از بیمار بخواهید تا داستان یک روز زندگیاش را برای شما تعریف کند. در همان مرحله اول به او پیشنهاد بدهید تا تغییری در سبکزندگی روزمرهاش ایجاد کند. در ساعت معینی به رختخواب برود و در ساعت معینی از رختخواب بیرون بیاید. از او بخواهید در طول روز چرت نزند. به او بگویید؛ تمام عواملی که ذهنش را مغشوش میکنند، از رختخوابش بیرون بیاورد. نه کامپیوتر آنجا باشد، نه تلویزیون و نه تلفن همراه.
6. مسئولیتگریزی: زمانی که یک بیمار به شما مراجعه میکند، ممکن است به سادگی برای شما توضیح دهد؛ میخواهم مسئولیتهایم را در خانه و در محیطکار کم کنم. این تصمیم معمولا از سوی خانواده و دوستان و آشنایان فرد تقویت میشود که ما پزشکان اسمش را دوستی خاله خرسه میگذاریم. مراقبت باشید که آنها دست به چنین کاری نزنند. باقی ماندن در فعالیتهای ثابت و مسئولیتهای روزانه میتواند شبیه به طبیعیترین درمان افسردگی عمل کند. این فعالیتهای ثابت به افراد کمک میکند تا احساس خوشایندی از به انجام رساندن کارهایشان داشته باشند.
7. مقابله با افکار منفی: بخش مهمی از مقابله با افسردگی در مغز اتفاق میافتد و مبارزه جانانهای که میان افکار منفی با ذهن در جریان است. بهتر است راهی پیدا کنید تا به چرخه اصلی ذهن بیمار نزدیک شوید، و آن چرخدندهها را دستکاری کنید. با اضافه کردن منطق به تفکر بیمار میتوانید از راه درمان طبیعی وارد شوید. به او کمک کنید تا تمرین ذهن مثبت را انجام دهد. مغز او نیاز دارد تا هرچه سریعتر راه نجاتی برای خودش پیدا کند. شما نیز به او کمک کنید.
8. بیماران بینسخه: یکی از خطرهایی که بیماران شما را تهدید میکند و کمتر به آن توجه میشود، استفاده از داروها بدون تجویز پزشک است. بهتر است از همان ابتدا وضعیت خود و بیمارتان را مشخص کنید، و به صورتی صریح از او در این باره بپرسید. دکتر کوک میگوید:« از او بپرسید چه غذاهایی میخورد و چه داروهایی مصرف میکند و جلوی دردسرهای آیندهتان را بگیرید.»
9. کارهای تازه: مغز شما به عنوان پزشک باید سرشار از ایدههای تازه برای گذران زمان باشد. کسی که به سراغ شما میآید، گاهی اوقات انگیزهای برای رفتن به موزه ندارد، انگیزهای برای رفتن به سینما ندارد و هیچ گزینهای به ذهنش نمیرسد تا فعالیت تازهای انجام دهد. وظیفه شماست که راهکارهای تازهای به او نشان دهید و برای مثال به او پیشنهاد کنید تا کتابش را بردارد و به پارک برود و روی نیمکت پارک شروع به خواندن کتاب کند. به او پیشنهاد بدهید کلاس زبان برود. اگر بیمار شما نسبت به این کار واکنش منفی نشان داد، به صورتی صادقانه با او برخورد کنید و دلیل اصلی را به او بگویید. دکتر کوک میگوید:« وقتی که ما خودمان را مجبور میکنیم تا کارهای متفاوت انجام دهیم، در مغز ما فعل و انفعالات شیمیایی اتفاق میافتد. وقتی وضعیت همیشگی را تغییر میدهی، سطح دوپامین موجود در مغز تغییر میکند که منجر به احساس لذت و آموزش توامان میشود.»
10. شاد باشید: فراموش نکنید کسی که به سراغ شما میآید از افسردگی رنج میبرد و شاد بودن را فراموش کرده است. به نظر او هیچچیز در دنیا ارزش خوشآمدن ندارد. به او کمک کنید تا احساس سرزندگیاش را با استفاده از فعالیتهای مفرح به دست آورد. در این موقعیت مجبور نیستید از کارهای خوشایندی که به خودتان احساس خوبی میدهد، استفاده کنید. همین اندازه که به او بگویید به کارهایی بپردازد که پیش از این میپرداخته و از آنها لذت میبرده است، کفایت میکند.
منبع: روزنامه سپید/سلامت نیوز
شش آدمی که باید آنها را از زندگی خود حذف کنید!
کد خبر: ۲۱۹۸۴۹
۲۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۷
فرارو- در جایی نقل قولی از جیم ران، روانشناس، خوانده بودم به این مضمون: "شما میانگین پنج فردی هستید که بیشترین وقتتان را با آنها میگذرانید: سوالی که برای من پیش آمد این بود: آیا نباید به جای اینکه مجموع اطرافیانتان باشید، خودتان باشید؟
به گزارش فرارو به نقل از هافینگتون پست، با این حال اگر به نقل قولی که گفتم فکر کنید میبینید که چندان هم بیراه نیست. ما از محیطمان تاثیر میگیریم، و محیط شامل افراد حاضر در آن هم میشود. اگر "یکی از آن پنج نفر" بخواهد پنجشنبه شب بیرون برود، به احتمال زیاد ما هم با او خواهیم رفت. اگر آنها روش خاصی را برای برخورد با یک مشکل در پیش بگیرد، به احتمال زیاد ما هم همان روش را در پیش خواهیم گرفت.
اما زمانی که یکی از این "پنج" نفر واقعاً به درد زندگی شما نخورد چه؟
هری ریس، محقق تعامل اجتماعی و استاد روانشناسی در دانشگاه روچستر در این زمینه میگوید: "این گونه روابط میتوانند ویرانگر باشند. برخی روابط هستند که میتوانند حتی سلامت شما را تهدید کنند. این گونه روابط موجب پریشانی احساسی و بعضاً جسمی میکنند."
در زیر شش نوع رابطۀ اضطرابزایی که ما در طول زندگیمان امکان برخورد با آنها را داریم و چگونگی تاثیر این روابط بر سلامت روانی ما و راه مقابلۀ با آن آورده شده است:
کسی که شما را دوست ندارد
بیش از هفت میلیارد نفر در جهان زندگی میکنند، و بعید است که ما بتوانیم با همۀ این آدمها کنار بیاییم. مارسیا رینولدز، روانشناس میگوید که کنار نیامدن با همگان در واقع به شما کمک میکند تا بر چیزهایی که واقعاً اهمیت دارند تمرکز کنید.
او میگوید: "هر چه بیشتر دیگران را همان شکلی که هستند بپذیرید، و برای تغییر دادن افکار و شخصیت آنها تلاش نکنید، و با آرامش و دقت گوش دهید، بیشتر میتوانید بدون توجه به اینکه آیا فلان کس شما را دوست دارد یا نه به سمت اهدافتان حرکت کنید."
ریس توصیه میکند که در برخورد با کسانی که تنها کاستیهایتان به چشمشان میآید، روی ویژگیهای مثبت خود تمرکز کنید. برای اینکار میتوانید یک دفتر تهیه کرده و ارزشهای فردی خودتان و اینکه چگونه برای حفظشان تلاش میکنید را در آن یادداشت کنید.
شخصی که از چشمتان افتاده است
پایان دادن به یک دوستی میتواند به اندازۀ پایان دادن به یک رابطۀ عاشقانه دردناک باشد. شخصی که زمانی محرم رازهایتان بود، حالا شبیه غریبهها شده است. اما مواظب باشید که برای ترمیم چیزی که از دست رفته، کمر خودتان را نشکنید.
طبیعت انسان اینگونه است که تلاش دارد شرایطی را که در آن احساس راحتی میکند را حفظ کند، و این نکته شامل طولانیترین روابط زندگیمان هم میشود. حقیقت غمانگیز اما این است که قسمت نیست بعضی از دوستیها ادامه یابند، به خصوص وقتهایی که تلاش برای ترمیم آن به قیمت قربانی کردن سلامتی عاطفیتان باشد. دکتر ریس توصیه میکند: "به دنبال افرادی باشید که مثبتتر هستند و احساس بهتری به شما میدهند."
این به این معنی نیست که اوقات خوش که با دوستتان داشتهاید را فراموش کنید. بعضی اوقات بهتر است تنها خاطرات را نزد خود نگاه داریم و قید آن فرد را بزنیم.
کسی که همیشه استرس دارد
اگر دوستتان هر از گاهی دچار اضطراب شود مشکلی نیست، اما اگر طرفتان همیشه در برخورد با شما مسائل اضطرابزا را مطرح میکند، این دوست میتواند به سلامتی شما آسیب بزند. تحقیقات نشان میدهد که استرس مسری است. وقتی که با کسی هستید که همیشه استرس دارد، این رابطه میتواند واکنش استرسی بدن خودتان را هم برانگیزد.
دوستانتان باید به شما کمک کنند تا از نگرانیهای خود رهایی پیدا کنید، نه اینکه برایتان نگرانیهای بیشتری درست کنند. دفعۀ بعد سعی کنید تا موضوع بحث را عوض کنید و نیمۀ پر لیوان را به دوستتان گوشزد کنید.
کسی که همیشه با شما جر و بحث میکند
همۀ ما با آدمهایی روبهرو شدهایم که جوری رفتار میکنند که گویی عمداً قصد دارند با شما مخالفت کنند. نظرتان راجع اقتصاد؟ چرت است. پیشنهادتان راجع به اینکه کدام رستوران بروید؟ مزخرف است.
هیچ کس دوست ندارد که همواره در وضعیت مناقشه باشد. حتی تحقیقات نشان دادهاند که جر و بحث مرتب با شریک زندگی یا دوستان میتواند به سلامتیتان آسیب برساند.
ریس در این زمینه میگوید: "به جای اینکه تنها به بازخوردهایی که از دیگران میگیرید توجه کنید، پیش خودتان مشخص کنید که چه چیزی برای خودتان مهم است. چیزهایی که خوب است را در خودتان تقویت کنید." این بدان معنی است که بدون توجه به این که دیگران چه میگویند، به عقاید خود پایبند باشید.
کسی که از شما استفاده میکند
ریس میگوید: "کسی نمیتواند بدون اینکه به او اجازه دهید از شما بیگاری بکشد. اگر فکر میکند که کسی با شما بد رفتار میکند، شما قدرت تغییر اوضاع را دارید."
زندگی ما برای کسانی که از ما سواستفاده میکنند جایی ندارد. کمک کردن به همدیگر یک چیز است، سواستفاده چیز دیگری است. وقتی که کمکها همیشه یکسویه باشد، وقت رسیدگی به موضوع است. ریس پیشنهاد میکند که "بدون اینکه دچار پیشقضاوتی شوید چیزی که ناراحتتان میکند را توضیح دهید. سعی کنید موضوع را با طرف مقابل در میان بگذارید. نگویید فلان کار را بکن یا خودت را تغییر بده، بلکه آنچه که ناراحتتان میکند را به او بگویید. سپس تلاش کنید تا بدون اینکه خواستههای غیرواقعگرایانه از طرفتان داشته باشید، راهی برای بهبود وضعیت پیدا کنید،."
کسی که بر شما تاثیرات مخرب میگذارد
خلاص شدن از شر یک عادت بد شجاعت زیادی میخواهد. دکتر ریس میگوید که روابط مثبت نفع شما را در دل دارد، در حالیکه روابط اضطرابزا عکس این موضوع را به همراه دارد. او توضیح میدهد: "اگر رابطهای مسموم باشد، چیزهایی را که میدانیم برای ما مفیدند را زیر سوال میبرد. ممکن است فرد از رابطه آسیب ببیند، یا او را ناراحت کند، یا با حرکت او به سمت هدفهای شخصیش تداخل کند."
اجازه ندهید این نوع روابط شما را به ورطۀ انتخابهای منفی بیاندازند. ریس میگوید که اگر طرفتان واقعا دوستانی بامعنا باشند، تصمیمات مثبت شما را درک خواهند کرد و خواهند پذیرفت.