تولد نور
حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در عام الفیل ( سال 570 میلادی ) در ماه ربیع الاول دیده به جهان گشود.مورخان شیعه، ولادت پیامبر اکرم را در صبح جمعهی هفدهم ربیع الاول و اکثر علمای اهل سنت، در روز دوازدهم همان ماه میدانند.
امام صادق(ع) به نقل از سلمان فارسى فرمود:
پیامبر اکرم(ص)فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگى نور خودش آفرید نیز امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اکرم(ص)فرمود: «اى محمد! قبل از این که آسمانها، زمین، عرش و دریا راخلق کنم. نور تو و على را آفریدم...».
ثقه الاسلام کلینى(ره) مى نویسد: امام صادق(ع) فرمود:
«هنگام ولادت حضرت رسول اکرم(ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه (مادر گرامى پیامبر)بود. یکى از آن دو به دیگرى گفت: آیا مىبینى آنچه را منمىبینم؟دیگرى گفت: چه مىبینى؟ او گفت: این نور ساطع که ما بین مشرق ومغرب را فرا گرفته است! در همین حال، ابوطالب(ع) وارد شد و به آنها گفت:
چرا در شگفتید؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را به گفت. ابوطالب به اوگفت: مىخواهى بشارتى به تو بدهم؟ او گفت: آرى. ابو طالب گفت:از تو فرزندى به وجود خواهد آمد که وصى این نوزاد، خواهد بود
سیمای محمد(ص)
امام جعفر صادق(ع) فرمود: امام حسن(ع) از دائىاش، «هند بن ابىهاله» که در توصیف چهره پیامبر(ص) مهارت داشت، در خواست نمود تا سیماى دل آراى خاتم پیامبران(ص) را براى وى توصیف نماید. هند بن ابى هاله در پاسخ گفت:
«رسول خدا(ص) در دیده هابا عظمت مى نمود، در سینه ها مهابتش وجود داشت .قامتش رسا، مویشنه پیچیده و نه افتاده، رنگش سفید و روشن، پیشانیش گشاده،ابروانش پرمو و کمانى و از هم گشاده، در وسط بینى برآمدگى داشت، ریشش انبوه، سیاهى چشمش شدید، گونه هایش نرم و کم گوشت.دندان هایش باریک و اندامش معتدل بود. آن حضرت هنگام راه رفتن با وقار حرکت مىکرد. وقتى به چیزى توجه مىکرد به طور عمیق به آن مى نگریست، به مردم خیره نمىشد، به هر کس مى رسید سلام مى کرد، همواره هادى و راهنماى مردم بود.
براى از دست دادن امور دنیایى خشمگین نمى شد. براى خدا چنان غضب مى نمود که کسى او را نمىشناخت. اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود،برترین مردم نزد وى کسى بود که، بیشتر مواسات و احسان و یارىمردم نماید...»
سعدى با الهام از روایات، در اشعار زیبایى آن حضرت را چنین توصیف نمود:
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نروید به اعتدال محمد قدر فلک را کمال ومنزلتى نیست در نظر قدر با کمال محمد وعده دیدار هر کسى به قیامت لیله اسرى شب وصال محمد آدم و نوح و خلیل و موسى وعیسى آمده مجموع در ظلال محمد عرصه گیتى مجال همت او نیست روز قیامت نگر مجال محمد و آنهمه پیرایه بسته جنت فردوس بو که قبولش کند بلال محمد شمس و قمر در زمین حشر نتابد نور نتابد مگر جمال محمد همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد شاید اگر آفتاب و ماه نتابد پیش دو ابروى چون هلال محمد چشم مرا تا بخواب دید جمالش خواب نمیگیرد از خیال محمد سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد
مصونیت و پیراستگى پیامبر از خلاف و خطا، بسان دیگر پیامبران داراى مراحل سهگانه است، و این مراحل عبارتنداز:
1- مصونیت مطلق (عمدى و سهوى) در تبلیغ شریعت.
2- عصمت از خلاف و گناه در رفتار و گفتار.
3- پیراستگى از خطا و لغزش در جریانهاى عادى.
-------------------------------------------------------
امام صادق ( ع )
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفرى ( شیعه ) در روز 17ربیع الاول سال 83 هجرى چشم به جهان گشود .
پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه" دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر مىباشد.
کنیه آن حضرت : "ابو عبدالله" و لقبش "صادق" است . حضرت صادق تا سن 12 سالگى معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشهچینى کرده است .
پس از رحلت امام چهارم مدت 19 سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگى کرد و با این ترتیب 31 سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور مىنمودند گذرانید .
بنابراین صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى که هر امامى آن را دار مىباشد ، بهرهمندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتى و شم علمى و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید .
پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34 سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفرى" را پایهریزى فرمود و موجب بازسازى و زنده نگهداشتن شریعت محمدى ( ص ) گردید.
تولد این دو بزرگوار مبارک باد!
نرگس،
گل زمستان است.
زمستان است،
گل نرگس.
نمی آیی؟
زرنگی، بندگی خداست.زرنگی های ما، همه نازرنگی است.
کسی که می گوید: سر فلانی کلاه گذاشتم،اشتباه می کند، بلکه فلانی سرش کلاه گذاشته است؛چون حق بر گردن او پیدا کرده است.»
┘◄ آیت الله بهاءالدینی
این ختم در تاریخ 10/13 شروع میشود
و
در تاریخ 10/20به پایان میرسد
14000 ختم صلوات این هفته تقدیم میشود به :
حضرت محمد (ص)
دوستان با توجه به اینکه میلاد با سعادت خاتم الانبیا حضرت محمد (ص)
هست هرکاری کردم نتونستم صلوات ها رو به اسم ائمه اطهار بزرگوار دیگه بگم.
اما ازتون خواهش دارم صلواتا رو از جانب 14 معصوم و بانوان بزرگوار اسلام هدیه کنید به حضرت
محمد(ص)
این ختم به نیت :
هر چه سریعتر ظهور آقا امام زمان
باز شدن بخت همه جوانها و خوشبخت شدن آنها
حاجت روا شدن حاجتمندان
و ...
دوستان اقای مهدی به لطف خدا و عنایت ائمه و دعای خیر شما از کما خارج شدند .
لطفا برای سلامتی یک کودک بیمار هم دعا کنید
حرف ما:مخاطبان محترم لطفا و اگه زحمتی نیست دست تونو در دست ما بگذارید تا در جهت تبلیغ و نشر این بلاگ بکوشیم.
حرف ما:هرکسی پیامیو یا حاجتی داره به شکل خصوصی یه کامنت بگذارید ..ان شالله در نوبت خودتون اطاعت امر میش ء.
با احترام : ختم قرآن وصلوات^_^
امام حسن عسکری ع)درسال232هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود .پدر بزرگوارش امام هادی ع) و مادر حدیث ، سوسن یا سلیل، که در سامرا از دنیا رحلت کرد .دوران عمر 29ساله امام عسکری ع) به سه دوره تقسیم می گردد : دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت . دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد . امام عسکری ع ) از شش سال دوران امامتش ، سه سال را در زندان گذرانید . زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف بودکه دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را به وسیله آن دو غلام آزار بیشتری دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند . وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند ، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها را تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید . در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم که وزیر معتمد عباسی بود خبر آوردند که ابن الرضا یعنی حضرت امام حسن عسکری ع) رنجور شده است ،وی سریعا خبر را به خلیفه رساندوخلیفه پنج نفر از معتمدان مخصوص خود را با اوهمراه کرد تا همواره ملازم خانه او باشند ودستور داد طبیبی هموره از امام ع) عیادت کندوپس از شدت مریضی ،ده نفر از علمای مشهور وقاضی القضات را فرستاد تاهمواره مراقب احوال وی باشند و این کارها را برای آن می کردند،تازهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن امام ع) به مرگ خود از دنیا رفته است ، سرانجام درهشتم ربیع الاول سال 260 هجری قمری در سن بیست وهشت سالگی به دست معتمد عباسی به شهادت رسید پس از آن به جعفر ( جعفر کذاب فرزند امام هادی ع) و برادر امام حسن عسکری ع) که فردی فاسق واهل شراب وقمار بود وبه دروغ ادعای امامت داشت) گفته شد ، برادر تواز دنیا رفته است، بیا وبرجنازه ا و نماز بخوان ،جعفر برخاست وشیعیان با او همراه شدند هنگامی به صحن خانه رسیدند که امام عسکری ع) را کفن کرده بودند وداخل تابوت گذاشته بودند ،جعفر جلو رفت تا بربدن مطهر آن حضرت نماز بخواند ،راوی می گوید در این هنگام چون جعفر خواست ، تکبیر بگوید ، طفلی گندم گون پیچیده موی گشاده دندان مانند پاره ماه بیرون آمد وردای جعفر را کشید وگفت ای عمو پس بایست که من سزاوار ترم به نماز بر پدر خود ،پس جعفر عقب ایستاد ورنگش متغیر شد،آن طفل پیش ایستاد وبرپدر بزرگوار خود نماز کرد وآن جناب رادر همان خانه ودر کنار قبر پدر ش امام علی نقی ع) به خاک سپرده شد.
حکیمه خاتون
در سالهای ۲۱۳ ـ ۲۱۹ قمری متولد شدهاست. پدرش امام جواد ع) و برادر بزرگش امام هادی ع) و مادرش، سمانه میباشد ، حکیمه خاتون، عمه امام عسکری ع) و محرم اسرار اهلبیت ع) بود و مادر حضرت قائم عج) در محضر او معارف دینیه را آموخت، در هنگام ولادت حضرت حجت عج، حاضر بود و بارها به محضرش رسیده و آن حضرت را زیارت مینمود، پس از شهادت امام حسن عسکری ع) از سفراء و ابواب امام زمان عج) به شمار میرفت، عرایض مردم را به خدمت آن حضرت میرسانید و توقیعات شریفه را از ناحیه مقدسه گرفته و به صاحبانش تحویل میداد و اول کسی بود که امام عصر عج) را بوسید. از ویژگیهای منحصر به فرد این بانوی عظیمالشأن درک کردن محضر چهار امام معصوم ع) بودهاست و ممتاز بودن ایشان در میان دختران امام جواد ع) به وفور علم و فضل. مشهور است، درگذشت این بانوی بزرگوار را سال ۲۷۴ قمری و محل دفن او را سامرا وحرم عسکریین ع) ذکر کردهاند.
نرگس خاتون
درمورد نر گس خاتون زوجه امام عسکری ومادر بزرگوار امام زمان عج ) ابن بابویه و شیخ طوسی روایت می کنند :بشربن سلیمان که از فرزندان ابو ایوب انصاری و از شیعیان و ارادتمندان حضرت امام هادی (ع ) و امام عسگری (ع ) و همسایه آنان بوده و به شغل برده فروشی اشتغال داشته است می گوید: خادم امام هادی (ع ) نزد من آمد و گفت حضرت با تو کاری دارند. من خدمت حضرت رسیدم .ایشان نامه ای به خط فرنگی نوشتند و همراه با یک کیسه زر که در آن دویست و بیست سکه بود به من دادند و فرمودند : به بغداد می روی و در فلان روز در لنگرگاه فرات حضور می یابی .هنگامی که اسیران را به ساحل آوردند، نظر کن به برده فروشی به نام عمروبن یزید و مراقب او باش تا کنیزی را برای فروش بیاورد که دارای این صفات است .آنگاه حضرت خصوصیات او را بیان فرمود و اضافه کرد که آن کنیز، نمی گذارد مشتریان به او نظر کنند یا به بدنش دست بزنند و می گوید:من باید خودم خریدارم را انتخاب کنم . در این هنگام تو پیش برو و نامه مرا به آن کنیز بده و او را خریداری کن .بشر بن سلیمان می گوید : مطابق فرموده حضرت عمل کردم. آن کنیز چون در نامه نگریست، بسیار گریست و به عمروبن یزید گفت : مرا به صاحب نامه بفروش و سوگندها خورد که اگر چنین نکنی خود را هلاک می کنم .بشربن سلیمان می گوید : کنیز را با همان کیسه زر خریدم و چون به منزلی که در بغداد گرفته بودم رسیدیم آن کنیز نامه امام را بیرون آورد،آن را بوسید و بردیده می گذاشت . با تعجب گفتم : چگونه نامه ای را می بوسی که صاحب آنرا نمی شناسی ؟ او پاسخ داد: گوش فرا دار تا سرگذشت خود را برایت شرح دهم :من ملیکه دختر یشوعای، فرزند قیصروپادشاه روم هستم، مادرم از فرزندان شمعون بن حمون بن صفا، وصی حضرت عیسی (ع ) است.هنگامی که 13ساله بودم ،جدم قیصر خواست مرا به عقد فرزند برادر خود در آورد،و جمع کثیری از علمای مسیحی و امرای لشگر و صاحبان منزلت را در قصر خود گردآورد. به دستور او تختی بزرگ و جواهرنشان برای پسر برادرش مهیا ساختند و بتها و صلیبها را بر بلندی قرار دادند .آنگاه پسر برادر خود را بالای تخت فرستاد. اما چون کشیشها انجیلها را به دست گرفتند که بخوانند،بتها و صلیبها سرنگون شدند و تخت واژگون گردید و داماد از تخت به زیر افتاد و بیهوش شد.کشیشها با دیدن این منظره به وحشت افتادند و از پادشاه خواستند تا ایشان را از این کار معاف دارد.جدم نیز این امر را به فال بد گرفت و به کشیشان دستور داد بار دیگر تخت را برپا کنند و صلیبها را بر جای خود نهند.این بار برادر آن داماد نگون بخت را بر تخت نشاندند. چون انجیلها را گشودند و شروع به خواندن کردند، بار دیگر تخت واژگون گردید و بتها و صلیبها و داماد سرنگون شدند. مردم چون برای بار دوم این منظره را دیدند، متفرق شدند و جدم نیز به حرمسرا بازگشت .شب در عالم رویا دیدم : حضرت مسیح (ع ) و شمعون وگروهی از حوارییون در قصر جدم جمع شدند و در جای همان تختی که برای داماد قرار داده بودند منبری از نور نصب نمودند .منبری که از بلندی سر به آسمان می سایید. بعد حضرت محمد (ص ) با وصی و دامادش علی بن ابی طالب(ع ) و جمعی از امامان (علیهم السلام ) و فرزندانشان به قصر وارد شدند. مسیح با ادب به استقبال حضرت محمد (ص ) رفت و آنحضرت را در آغوش گرفت .حضرت محمد (ص ) به مسیح فرمودند : ای روح الله ! ما آمده ایم از ملیکه دختر وصی تو، شمعون برای فرزندم خواستگاری کنیم . و اشاره کردند به امام حسن عسکری (ع ) کسی که تونامه ایشان را به من دادی ، حضرت عیسی (ع ) به شمعون نظر کرد و فرمود : شرافت دو جهان به تو روی آورده است .
چون شمعون پاسخ مثبت داد، همگی بالای آن منبر رفتند و حضرت محمد (ص ) خطبه ای خواند و با حضرت مسیح (ع ) مرا برای امام عسکری (ع ) عقد بستند .
صبحگاهان که سر از خواب بر گرفتم ،این رویا را برای جدم بازگو کردم اما از محبت آن خورشید امامت، صبر و قرار از کفم رفت، از خواب و خوراک باز ماندم و بیمار شدم . هرجا طبیبی یافتند به بالینم آوردند اما سودی نکرد.شبی دیگر در رویا دیدم : سرور زنان ،فاطمه زهرا (س ) به دیدن من آمدند و حضرت مریم (س) همراه با هزار کنیز بهشتی در خدمت او بودند. پس حضرت مریم به من گفت : این بانو، سرور زنان و مادر شوهر تو است . من به دامانش آویختم و گلایه کردم که فرزندش به دیدن من نمی آید. حضرت فاطمه (س ) فرمود چگونه فرزندم به دیدن تو آید در حالی که تو مسیحی هستی . پس شهادتین را به من تعلیم داد و چون من شهادتین گفتم ، مرا به سینه خود چسبانید . پس از آن هر شب حضرت امام حسن عسکری (ع ) را در خواب می دیدم .بشربن سلیمان پرسید : چگونه اسیر شدی ؟ملیکه در پاسخ گفت : شبی از شبها امام حسن عسکری (ع ) به من خبر داد که در فلان روز ، جدت لشکری به جنگ مسلمانان می فرستد و خود از پی آن روان میشود، توهم به صورت ناشناس در میان کنیزان و خدمتکاران از پی جدت روانه شو. من همین کار را کردم تا، پیش قراولان لشکر مسلمانان، به ما بر خوردند و ما را اسیر نمودند. هنگامی که غنایم جنگ را تقسیم می کردند ،مرا به پیرمردی دادند .او نامم را پرسید ؟ گفتم : من نرجس نام دارم . گفت : این نام کنیزان است .بشر بن سلیمان می گوید : او را به سامرا خدمت امام علی النقی (ع ) رسانیدم . حضرت به او فرمودند : چگونه خداوند به تو عزت دین اسلام و ذلت دین نصاری و شرافت محمد (ص ) و اولاد او را نشان داد؟ او پاسخ داد: چه بگویم در مورد آنچه شما بهتر از من می دانید؟حضرت فرمودند: مایل هستی ده هزار اشرفی به تو بدهم یا این که تورا به شرافت ابدی بشارت دهم . او پاسخ داد: من بزرگواری و سربلندی ابدی می خواهم . حضرت فرمودند : بشارت باد تو را به فرزندی که پادشاه شرق و غرب عالم خواهد شد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از آنکه از ظلم و جور آکنده شده باشد.پس حضرت خادم خود را خواست و به او فرمود : برو خواهرم حکیمه را بیاور.چون حکیمه وارد شد، حضرت به او فرمود : این، آن کنیزی است که در مورد او با تو سخن گفتم .او را به خانه خود ببر و احکام دین را به او بیاموز. او همسر امام حسن عسکری (ع ) و مادر صاحب الزمان (ع ) است . قبر مطهر این بانوی بزرگوار در حرم عسکریین است.
از کتاب یا حسین کربلا تألیف علی اسماعیلی کریزی
«مسلم بن عقیل» علیهالسلام در آخرین شب از عمر خود که در منزل طوعه بود، شب را تا صبح نماز خواند.
2- «ابو ثمامه» و عشقبازی با نماز
او شخصیّت مهمّ کوفه و مسئول بیتالمال و خرید اسلحه برای مسلم بوده است، او گفت دوست دارم نماز بخوانم و شهید شوم و در آخر هم هنگام اقامه نماز ظهر مقابل حضرت اباعبدالله علیهالسلام قرار گرفت و شهید شد.
3- «سعید بن عبدالله»، اولین کشته نماز در کربلا
عموم مورخین گفته اند که «سعید بن عبدالله حنفی، سینه و سر و صورت خود را سپر آن حضرت و یاران او قرار داد تا نماز بخوانند و چون زخمها بر بدن او فراوان شد و نتوانست، روی پای خود بایستد، بر زمین افتاد، در حالی که میگفت «خدایا! ایشان را همانند قوم عاد و ثمود از رحمت دور گردان و پیامبرت را از طرف من درود فرست و این درد و زخمی را که به من رسید به او ابلاغ فرما؛ که هدف من در این کار یاری فرزند پیامبر تو بود»، آن گاه روی خود را به سوی امام حسین علیهالسلام کرد و عرض کرد «اوفیت یابن رسول الله»؛ «یعنی آیا به عهد خود وفا کردم؟»
امام حسین علیه السلام فرمود «نعم انت امامی فی الجنه»؛ یعنی «آری! تو در بهشت پیش روی من هستی»، به دنبال این سخن بود که روح از بدن او پرواز کرد و در بدن او سیزده تیر مشاهد کردند و این غیر از زخمها و ضربههای بود که بر او وارد شد بود، رضوان الله وسلامه وبرکاته علیه وعلی من استشهد معه.
4-حبیب بن مظاهر
گفتهاند آن هنگامی که امام حسین علیهالسلام از آنان برای اداء نماز مهلت طلبید، «حصین بن تمیم» به حضرت او علیهالسلام جواب گفت که این نماز از تو قبول نمیشود، «حبیب» در پاسخ آن بیادبی گفت «آیا نماز از آل پیمبر خدا (ص) -به گمان تو- قبول نمیشود و از تو قبول میشود؟ ای شرابخوار یا ای مکار»، «حصین بن تمیم» برآشفت و حمله کرد، «حبیب» هم به او حمله کرد، ضربت شمشیر «حبیب» برخسار اسب حصین آمد، اسب او را از جا کند، از اسب افتاد، همراهانش او را برداشتند و از چنگال «حبیب» او را بیرون برده نجاتش دادند و «حبیب» بنا کرد به حمله کردن و رجز خواندن تا این که در همین حمله به شهادت رسید.
5- حضرت ابوالفضل علیهالسلام و آثار سجده
قاتل ابوالفضل(ع) در کوفه بر سر خود میزد و میگفت «جوان ماه رو را کشتم که میان دو چشمانش جای سجده بود»
6- نماز و عبادت حضرت زینب علیهاالسلام
یکی از ویژگیهای این بانوی بزرگوار اسلام حالت معنوی و ارتباط قوی او با آفریدگار جهان بود، به طوری که نقل کردهاند، حتّی در شب یازدهم محرم که شب شام غریبان بود، نماز شبش ترک نشد؛ منتهی به خاطر ضعفی که بر وی مستولی شده بود، نماز شب خویش را در آن شب نشسته خواند.
مرحوم نقدی در کتابش آورده که «حضرت زینب علیهاالسلام در عبادت ثانی حضرت زهرا سلام الله علیها بود، تمام شبها را به عبادت، تهجّد و تلاوت قرآن سپری میکرد»، وی هم چنین از برخی از بزرگان نقل میکند که در طول عمر تهجّد و شب زندهداریاش ترک نشده است، حتّی در شب یازدهم محرّم! امام زین العابدین علیهالسلام میفرماید «در شب یازدهم محرم دیدم، نشسته نماز میخواند» نیز آن بزرگوار می فرماید «با این همه مصیبت و اندوهی که به ما روی آورده، اما در مسیری که به شام میرفتیم، نافلههای شب عمهام اصلاً ترک نشد»، امام حسین (ع) در آخرین وداع با خواهرش زینب به او فرمود «یا اختاه لاتنسینی فی نافلة اللّیل»، «خواهرم مرا در نماز شب فراموش نکن»، هم چنین از فاطمه دختر امام حسین (ع) چنین نقل شده که «عمّهام زینب در شب دهم محرم در محراب عبادت مشغول مناجات بود و با خدا راز و نیاز میکرد، در حالی که چشمی از ما به خواب نرفته و ضجّههای ما آرام نشده بود»، نیز از امام سجاد علیهالسلام نقل شده «هنگامی که ما را از کوفه به سوی شام حرکت میدادند ،عمهام زینب مرتب نمازهای واجب و مستحب خویش را انجام میداد و در بعضی از منازل نمازش را نشسته میخواند، وقتی سبب را پرسیدم؟»، گفت «به خاطر گرسنگی و ضعف؛ زیرا سه شبانه روز غذا نخورده بود و سهم غذایش را در میان کودکان تقسیم کرده بود»