منابع خبری از مرگ ملک عبدالله٬ پادشاه عربستان خبر دادند. او پس از یک دهه حکومت٬ در بیمارستانی در ریاض جان باخت و با مرگش برادر او امیر سلمان٬ ولیعهد ۷۹ ساله عربستان٬ پادشاه کشور شد.
ملک عبدالله٬ ششمین پادشاه عربستان٬ در نخستین ساعات بامداد جمعه (۳ بهمن٬ ۲۳ ژانویه) در سن ۹۰ سالگی درگذشت. بنا بر اعلام رسانههای عربستان٬ با مرگ پادشاه حالا امیر سلمان بن عبدالعزیز٬ برادر او٬ پادشاه مهمترین کشور تولیدکننده نفت جهان شده است. ملک عبدالله که در سال ۱۹۸۲ به عنوان ولیهعد عربستان انتخاب شده بود٬ در سال ۲۰۰۵ و پس از درگذشت ملک فهد٬ به پادشاهی عربستان رسیده بود.
به گزارش رسانههای عربستان٬ ملک سلمان برادر خود٬ امیر مقرن بن عبدالعزیز را به عنوان ولیعهد خود معرفی کرده است. امیر سلمان در هفتههای گذشته با وخامت حال ملک عبدالله٬ عملا مسئولیت اداره کشور را برعهده گرفته بود. او پنج دهه به عنوان فرماندار ریاض مشغول فعالیت بود.
ملک عبدالله٬ ملک سلمان و امیر مقرن٬ پسران ملک عبدالعزیزند که به عنوان بنیانگذار عربستان سعودی مدرن شناخته میشود و از آنها با عنوان آل سعود یاد میکنند. امیر مقرن٬ ولیعهد کنونی٬ سالها به عنوان رئیس اطلاعات پادشاهی آلسعود فعالیت کرده و در سالهای گذشته از مهمترین مشاوران ملک عبدالله در زمینه امنیت و سیاست خارجی بوده است.
تلویزیون دولتی عربستان اولین رسانهای بود که با قطع برنامههای عادی و پخش قرآن٬ خبر مرگ ملک عبدالله را رسما اعلام کرد. قرار است مراسم خاکسپاری پادشاه فقید عربستان سعودی٬ روز جمعه (۲۳ ژانویه/ ۳ بهمن) برگزار شود.
ملک عبدالله که از ۳۱ دسامبر به خاطر عفونت ریه در بیمارستان بستری شد٬ متولد سال ۱۹۲۴ بود. او در عربستان به عنوان پادشاهی اصلاحطلب و سیاستمداری کارکشته شناخته میشد که توانست در طول یک دهه حکومت٬ تغییراتی تدریجی در ساختار قدرت پدید آورد و در عین حفظ استقلال در سیاست خارجی٬ روابط سیاسی پایداری با ایالات متحده آمریکا ایجاد کند.
ملک عبدالله میلیاردها دلار از درآمدهای نفتی عربستان را صرف مدرنیزاسیون سیستم آموزشی این کشور کرد و آغازگر گشایشهای اقتصادی چشمگیری در این کشور شد. در دوران حکومت او عربستان به سازمان تجارت جهانی پیوست و با ابتکار او بود که عربستان سعودی برای اولین بار طرحی برای صلح اعراب با اسرائیل ارائه کرد. با این حال٬ عربستان در دوران حکومت او هرگز گامی به سوی دموکراسی برنداشت.
با اعلام خبر مرگ ملک عبدالله٬ افراطگرایان سنی در شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای آنلاین از مرگ او که در نظر آنان «حاکمی ستمگر» بود ابراز خشنودی کرده و با ذکر دعا به درگاه خدا ابراز امیدواری کردند که مرگ ملک عبدالله آغازی برای پایان یافتن حکومت آل سعود باشد.
انتظار همه را نیز به آخر برسان
همه پروردهی مهرند و من آزردهی قهر
خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسان
لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد
به جگرسوختگان داغ برابر برسان
مَردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند
مژدهی وصل برادر به برادر برسان
سلام علیکم خوش آمدید آقا جان بفرمائید قدم بر چشم نوکرتان گذاشته اید ، حضرت امام رضا علیه السلام با لبخند و ملاطفت پاسخ سلام مرد حمّامی را دادند و فرمودند حال شما چطور است برادر؟ مرد حمّامی که انتظار چنین برخورد گرمی را از آقا نداشت خواست به پای آقا بیفتد ولی آقا دست مبارکشان را زیر چانه او قرار دادند و فرمودند برخیز برادر معصیّت دارد هیچ مومنی جز در برابر خداوند بر خاک نمی افتد ، شاگرد حمّامی جلو آمد و خواست رخت و لباس آقا را از دستشان بگیرد و بنا بر وظیفه اش به ایشان در حمّام کردن کمک کند ولی مرد حمّامی به او گفت شما به دیگران برس من خود در خدمت حضرت آقا هستم ، مرد حمّامی هر چه در توان داشت در خدمت به حضرت علیه السلام کوتاهی نکرد از بهترین شوینده هایش برای ایشان استفاده کرد و بسیار در کشیدن کیسه و لیف به بدن مبارک آقا رعایت نمود و چنان کارش را با دقّت انجام می داد که گویی یک قطعه چینی بسیار شکننده و ظریف را در دستانش گرفته و می ترسد که از دستش بیفتد ، هر از گاهی خیلی سریع و مودبانه بدن مطهر حضرت آقا را می بوئید و می بوسید و عمدا" نیز کمی استحمام را طولانی کرد تا مدّت بیشتری در خدمت حضرت آقا باشد ، حضرت آقا به او فرمودند برادر چند وقت است که در نیشابور زندگی می کنی؟ مرد حمّامی پاسخ داد آقا جان نوکرتان در همین شهر متولد شده است و پدر در پدر از شیعیان و نوکران شما و اجداد بزرگوارتان بوده ایم ، حضرت از اوضاع خانواده مرد حمّامی سوال کردند ، مرد حمّامی پاسخ داد آقا جان نوکرتان عائله مند است شش سر نان خور دارم این حمّام هم اجاره ایی است چرخ زندگی ام بزحمت می چرخد ، حضرت آقا استحمامشان تمام شد و مرد حمّامی در پوشیدن لباس به حضرت آقا کمک کرد و تعظیم و تکریم بسیار نمود ، موقع رفتن حضرت آقا از کف حمّام تکّه سنگ پایی به قدر یک مشت را برداشتند و در کف دست مرد حمّامی قرار دادند ، مرد حمّامی دست حضرت آقا را بوسید و آن سنگ را گرفت و نگاه کرد و دید پاره ایی طلای ناب است ، خود را به پای حضرت آقا انداخت و باز هم حضرت آقا او را بلند کردند و فرمودند برادر مگر من به تو نگفتم این کار معصیّت است؟ حمّامی که به پهنای صورتش اشک می ریخت گفت آقا جانم نوکرت به قربانت برود دستتان درد نکند ممنونم ولی من طلب عطای دیگری دارم ، حضرت آقا فرمودند بگو ، مرد حمّامی گفت آقا جانم می خواهم در وقت مرگ در کنارم باشید و به ملک الموت سفارشم را بکنید که بر من سخت نگیرد ، حضرت آقا فرمودند این طلا را بگیر و صرف اموراتت کن آن درخواستت را هم انشاالله انجام خواهم داد...(یکسال بعد) هیهات هیهات هیهات آقا جانم نیامد ، زن مرد حمّامی به او گفت مرد مگر نمی دانی حضرت آقا در مرو هستند چگونه به بالین تو بیایند؟ مردحمّامی گفت زن تو چه می دانی؟ مگر آقا جان در قید و بند زمان و مکان است که نتواند بیاید؟ حتما" از من گناهی سر زده و تقصیری کرده ام که آقا جان روی مبارکشان را از من برگردانده است (صدای کلون در) بله بفرمائید ، سلام علیکم خواهر من علی ابن موسی هستم به احوالپرسی شویت آمده ام ...، سلام علیکم برادر حال شما چطور است؟ و علیکم السلام و رحمت الله آقا جان خیلی خوش آمدید مشرّف فرمودید مرد حمّامی این را گفت و تلاش کرد که به احترام حضرت برخیزد ولی آقا دست مبارکشان را بر روی شانه آن مرد قرار دادند و اجازه ندادند که برخیزد و روی مرد محتضر را بوسیدند ، مرد حمّامی چون سیل اشک می ریخت و با گوشه آستین لباس آقا اشکش را پاک می کرد و گفت آقا جانم نوکرت به قربانت برود داشتم از آمدنتان ناامید می شدم ، حضرت نگاهی به گوشه اطاق کردند و به ملایمت پاسخ سلام فرد نادیده ایی را دادند و فرمودند از ماست بر او سخت مگیر ، سپس سر مرد حمّامی را در بغل گرفته و در گوشش قرآن خواندند و زمانی هم که جان به جان آفرین سپرد چشمانش را بستند و خود نیز شخصا" عهده دار مراسم نماز میّت و کفن و دفن او شدند...(غروب همانروز مجلس درس و بحث مامون در مرو) مامون گفت یا ابالحسن چه شد که ما به یکباره چند ساعتی حضور شما را درک نکردیم؟ حضرت آقا فرمودند با یکی از دوستانمان عهدی و قراری داشتیم که برای ادای آن رفته بودیم./.
وبلاگ"فرهنگیان کوار"نوشت:
شعر ماهواره به قلم فاطمه کریمی از فرهنگیان شهرستان کوار تقدیم نگاهتان می گردد.
نگو تو ای برادر ماهواره
بگو اهریمن دجالواره
بداند دشمن مکار بی دین
که او نبود حریف این کرانه
شده پنهان زچشم مردمان لیک
زپشت پرده صد مکر ماهرانه
همه مسخ یه چشم بی قواره
بسوی دشمن در دوزخ روانه
نگر بر این چشم بی اراده
که آرد دشمنت را او به خانه
چه زنها کز وجود ماهواره
شده تنها درون خانواده
چه غیرتها زمردان کشته گشته
که این خود از وجود ماهواره
چه کودکها که آموزند تندی
به جای شادی های کودکانه
چه عیبی دارد آی فیلم و تماشا
چه عیبی دارد این پویای زیبا
نه در آن بویی از ظلم و خشونت
نه در آن باشد این بی عفتی ها
اگر از روی جهل و بی خیالی
رویم این راه را بی پشتوانی
به زودی اندر این چاه زمانه
شویم مقهور دشمن بی بهانه
کجاست آن ناجی اخر زمانه
کند ویران این دجالواره
بیا خواهر برادر یاریم کن
شود اسلام پیروز زمانه