یک روز قیف نیست ،
یه روز قیر و قیف هست اما مامورش نیست!
من اومدم..
اقاییم اینجا بود اما یه ساعت پیش رفتش و من دوباره تنها شدم..هییییییییییییییییییییییییییییییی..
دیروز تا حالا اینجا بودش..وقتی که پیشمه..وقتی که پیشش هستم خیلی زود میگذره..خیلی زود اما عالی..
این چند وقته خیلی سرمون شلوغ بود..اول که داداشم رفت کربلا..تا اومدو کارا تمام شد اقاجونمو مامانبزرگم رفتن مکه..بعدم تا اونا اومدن کارا تمام شدو مهمونی ها تمام شد رفتیم سراغ کارا عروسی خودمون..قرار بود عروسیمون 9 بهمن باشه که به خاطر یه سری اتفاقا افتاد واسه 14 اسفند..ان شا الله که دیگه مشکلی پیش نباد..
حالا هم که کلی درگیر خریدو این کارا هستیم..
و اماا..
واماا فردا..
فردا سالروز قشنگ ترین روز زندگیم هست..
قشنگ ترین اتفاق زندگیم..
روزی که قشنگ ترین تعهد رو تو زندگیم دادم..
فردا..27 دی..سال روز عقدمون هست..
روزی که قشنگ ترین امضای زندگیمو دادم
خوشبختی من در بودن باتو است و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی مناست. تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی. زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دنیا. 27 دی ماه، روز یکی شدنمان را از صمیم قلب تبریک میگویم و به تکرار تپشهای قلبم دوستت دارم.
دوست داشتن خیلی قشنگه..اما از اون قشنگ تر دوست داشته شدن هس..
امیدوارم لایق این همه محبتت باشم عشقم..
به امید روزهای قشنگ پیش رومون..
میگم معطّری پاشو منو ببر یه زیارتی دلم پوکید حیف از من که با تو پیرمرد دوغوز دوغوز سر می کونم ، چی شده خانم باز صبح اوِّل صبح قندیل نبات بار ما می کونی؟ میگم پاشو منو وردار ببر شابدالعظیم زیارت و پشت بندش هم یه کباب و ریحون با دوغ مفصل بهم بده د پاشو دیگه انگاری متکّا مراد بش میده حنّاق گرفته خواب آلو ، خانم خواب چیه من کجا خواب بودم؟ من که بعد نماز نخوابیده ام که هی شامورتی بازی در میاری واسه من اصلش این چه طرز حرف زدن با شوهره؟ خوبه خوبه پاشو سمورتو رووشن کن یه چایی بخوریم پاشیم بریم من دیگه حوصله ندارم و از این دس به دبنگی ها هم سرم نمیشه وا ، الو ننه علیرضا تویی؟ خالقزی بفرمائید بنده در خدمتم ، وا ننه یادم رفت چی می خواستم بگم این معطّری که حواس مواس واسه آدم نمیذاره که از بس که ننه صب تا شوم مخ آدمو می خوره ، شما ببخشینش دیگه خالقزی ، وا ننه سلاطون گرفته از صب هی میگه پاشو بریم زیارت نه که خیلی خوش اخلاقه هی خوورتّه فرمایش هم داره حالا بیبین ننه تا ما میریم و برمی گردیم گاهی یه چشی به حیاط ما بنداز ، چشم خالقزی التماس دعا ، محتاجیم به دعا ننه تا میریم و برمی گردیم آتیش نسوزونی ننه وا ، چشم خالقزی شما خیالت راحت باشه ، ننه چیزی نمی خوای واست بیارم؟ نه خالقزی سلامتی تون رو می خوام...میگم معطّری یه وختا یاد بچگیم میوفتم یادته با ماشین دودی میومدیم زیارت؟ آره خانم یادمه میگم معطّری واسه چی درشکه های شابدالعظیم رو جم کردن؟ نمی دونم خانم بعضی ها میگن یارونه کاه و جو قطع شده شاید از اون خاطر باشه ، وا چه حرفا مگه کاه و جو هم یارونه داشت؟ بله که داشت شما کجای کاری؟ میگم معطّری این مترو بیتره یا ماشین دودی؟ خوب معلومه دیگه مترو بیتره ، میگم معطّری پس واسه چی نشستی؟ نامه بینویس فامیلات هم از داهات پاشن بیان آهای معطّری چرا جواب منو نمیدی؟ حوصله کل کل ندارم خانم ، وا کل کل کدومه؟ بگو عرضه جواب دادن ندارم ، بله فرمایشت شما صحیحه بنده عرضه جواب دادن ندارم ، میگم معطّری ناهار کباب با ریحون و دوغ یادت نره وا ، نه خانم یادم نمیره می خوای نامه بینویسم فامیلام هم از داهات بیان با ما شریک شن؟ وا حالا دیگه منو مسخره می کنی؟ نه خدا به سر شاهده مسخره چیه بنده سگ کی باشم شوما رو مسخره کنم ، میگم معطّری تو منو دوست داری؟ خیلی وخته بهم نگفتی منو دوست داری وا ، بنده شما رو روی تخم چشام می ذارم خانم ، تخم چشات به سلامت می میری یه کلوم بگی دوست دارم ، خانم زشته قباحت داره واسه سن و سال من و تو این حرفا ، وا چه قباحتی؟ یادت رفته جوونیات چه بغبغویی واسم می کرتی؟ لا اله الا الله ، خوبه حالا لابد می خوای زیارت نومه هم واسم بوخونی؟ خانم بوخشین ها شوما امروز چه حال و حوصله ایی داری ، معطّری واسه چی هی عرق می کونی؟ معطّری با تو ام ها چرا جواب نمیتی؟ بله خانم ؟ میگم چرا عرق کرتی؟ حالت خوب نیس؟ نه خانم خوبم ، خوب پس پاشو بریم ناهار بخوریم ... بله خانم چی بذارم براتون؟ سه تا کوبیده با یه گوجه و فلفل کبابی دوغ هم پاش باشه ، معطری میگم یادته چقد اون وختا میومدیم اینجا بهمون خوش می گذشت؟ بله خانم یادمه ، میگم معطّری یادته اون موقع ها کباب ها یه مزه دیگه ایی داشتن؟ بله خانم یادمه ، میگم معطّری یادته درشکه ها رو؟ کورسی دوزار کرایه اشون بوت؟ بله خانم یادمه ، میگم معطّری یادته باغ طوطی رو؟ چقد قشنگ بوت؟ بله خانم یادمه؟ میگم معطّری یادته چقد قربون صدقه ام می رفتی؟ بله خانم یادمه ، میگم معطّری یادته تو همین شابدالعظیم می گشتیم پی دو تا اطاق کرایه ایی؟ بله خانم یادمه همش یادمه ، میگم معطّری یادته ...چرا نمی خوری؟ سرت شد که کباب ، دارم می خورم خانم ، معطّری حالت خوب نیس؟ راستش نه خانم حالم خوب نیس ، وا خاک عالم هی آقا حساب ما چقد شت؟...هی آقا تو رو خدا زوتّر شوهرم حالش خوب نیس زوتی برسونش بیمارستان ، هی آقا موبال داری؟ بله خانم دارم ، تو رو خدا این شوماره رو بگیر ، الو ننه علیرضا معطّری حالش خوب نیس دارم می برمش بیمارستان راه آهن شوما هم بیا...چی شده خال قزی؟ والله چی بگم ؟ داشتیم ناهار می خورتیم دم حرم یه دفه معطّری حالش بد شت ، ببخشید آقای دکتر حال بیمار ما چطوره؟ شما چه نسبتی باهاش دارین؟ من همسایه اشون هستم ، میشه گفت که امیدی به زنده موندنش نیست برین خانمش رو آماده کنین... خالقزی یادته مرحوم پدر منو؟ خوب آره ننه ، داییم رو چی یادته؟ بله ننه یادمه ، الان کجان؟ ننه علیرضا تو هم اصول دین می پرسی وا خوب خدا بیامرزتشون الان گوشه قبرستونن دیگه ، می دونم خالقزی می خواستم بهت بگم مرگ حقّه همه می میرن از رسول خدا عزیز تر نزد خدا که کسی نبود اون هم از این دنیا رفت ، خوب که چی؟ این آسمون ریسمونا چیه می بافی؟ (همین موقع دکتر از توی اطاق سی سی یو اومد بیرون و سری تکون داد که یعنی کار بنده خدا تموم شد) خالقزی جان پاشو بریم شب شد ، کجا بریم ننه؟ وایس بیبینم معطّری حالش چجور میشه ورش داریم ببریمش خوشش نمیات از مریضخونه من اخلاقش رو می دونم ، خالقزی جان آقای معطّری امشب نمی تونه بیاد پاشو بریم فردا میایم می بریمش ، یعنی آمبولانس بهشت زهرا خودش میاد دنبالش ، وا خاک عالم به سرم چی میگی ننه؟ علیرضا خالقزی رو بغل کرد و بهش گفت خالقزی جان خدا بیامرزه آقای معطری رو انشاالله با اولیا خدا محشور بشن خدا رحمتشون کنه دکتر الان گفت که به رحمت خدا رفت (صدای گریه خالقزی) خالقزی جان خدا بیامرزدش دیگه تموم شد آقای معطّری عمرش تموم شده بود... آقا شما چه نسبتی با متوفی دارید؟ من هیچی ما همسایه هستیم و آشنای قدیمی ، شما می دونید اسم کامل متوفی چیه اینجا فقط اسم فامیلش رو نوشته اند؟ بله خانم می دونم اسم ایشون فرهاد بود فرهاد معطّری ، اسامی ورثه اشون رو هم بفرمائید کی قراره فردا بیاد برای تحویل گرفتن جنازه؟ ایشون جز همین همسرشون که اینجا بودن کس دیگری رو ندارن اسم خانمشون هم ژاله صابریه که البته همه خالقزی صداش می کنن برای تحویل گرفتن جنازه هم خودم میام و از بابت صورتحساب بیمارستان هم مشکلی نیست فردا تسویه حساب می کنم ، بسیار خوب الان جنازه رو می برن سرد خونه شما دیگه می تونید برید ولی اوّل وقت فردا اینجا باشید برای پیگیری گرفتن جواز دفن ، بسیار خوب حتما" میام انشاالله فرمایش دیگه ایی نیست؟ خیر بفرمائید... چی شت علیرضا تسویه کرتی؟ بله آمبولانس بهشت زهرا هم اومده... آآآآآآآآآآآآآآخ معطّری کجا رفتی؟ نه دیگه دیگه بت نمیگم معطّری همون اسمت رو صدا می زنم کجا رفتی فرهاد بی وفا؟ شصت و دو ساله دارم جیگرت رو می خورم و هی بهت غر می زنم ولی تو هیچوخت دم نزتی شصت و دو ساله هی یه ریز غر به جونت سوار می کونم ولی تو جیکّت در نیومد شصت و دو ساله یکبار بت نگفتم دوست دارم ولی تو همون یسره خانم خانم صدام زتی ، این خانم بدبخت اسمم داره وا اسمش ژاله اس واسه چی اسمم رو صدا نمی زتی؟ من کجام خانم بوت؟ من کجا واسه تو عزیز دلم لیاقت اسم خانم رو داشتم؟ من کی بجز اذیّت واسه توی نازنین کاری کرتم؟ ووووووویییییی فرهادم بلند شو بلند شو بریم خونه من پیر زن بیکس و تنها رو دس کی سپردی و رفتی؟ تو که همیشه ناموس ناموس می کرتی ناموستو دس کی سپرتی رفتی باشرف؟ ووووووویییییییییییی ووووووووووووییییییییییی وووووویییییییییییی ژاله ات بمیره برات عزیز دلم ژاله ات بمیره برات کنیزت بمیره برات دورت بگردم پاشو بریم شب شد پاشو بریم بعد شصت و دو سال چجوری امشب بی تو بخوابم؟ بی مروّت رفیق نیمه راه بی انصاف چرا منو نبرتی؟ الهی که خدا از سر تقصیراتم نگذره عزیز دلم که یه عمری جیگرت رو سوزوندم الهی خدا از سر تقصیراتم نگذره که یه عمری بهت بی محلّی کرتم الهی خدا از سر تقصیراتم نگذره که خودم اجاقم کور بوت و هی به تو غر می زتم الهی خدا از سر تقصیراتم نگذره که تو فرهادم بوتی ولی من شیرین که سهله زهر مار هم برات نبوتم الهی خدا به زمین گرمم بزنه که شصت و دو سال نذاشتم آب خوش از گلوت پائین بره ای خدا چیکار کنم بی این خدا بیامرز؟ ای خدا چیکار کنم بی این فرهادم؟ ای خدا چیکار کنم که از اول جوونی هر وخت بهم گفت عاشقتم زدم تو دهنش و خودمو براش گرفتم و حالا مث سگ پشیمونم؟ووووووووییییییییی ووووووووووییییییییی ووووووووووییییییییی د آخه من سیاه روز برات یه بچّه ایی هم نیاورتم که اقلّش الانه بیات زیر تابوتتو بیگیره ولی تو هیچوخت به روم نیاورتی (خالقزی اینو که گفت دیگه از حال رفت) علیرضا گفت خالقزی خدا بیامرزه آقای معطّری رو همه رفتنی هستیم یادمون نره یه وقت./.
در مصاحبه ای که روز سه شنبه وبسایت فیفا منتشر کرد، رونالدو می گوید: "مهم نیست که برای هشتمین بار به اینجا می آیم. تا لحظه ای که نام خود را بشنوید، تنش وجود خواهد داشت. من می دانم که برای بردن این جایزه چقدر تلاش و سخت کوشی لازم است و به همین دلیل است که هنوز هم احساساتی می شوم، مهم نیست که چند بار برای دریافت جایزه به اینجا آمده باشم. امیدوارم که برای سال های زیادی به اینجا بیایم.
"از تمام هم تیمی ها، باشگاه رئال مادرید، و همه مردم پرتغال تشکر می کنم. توپ طلا این انگیزه را به من می دهد که سال 2015 را هم با جاه طلبی شروع کنم، سخت ترین کار این است که سطح خود را برای سال های طولانی در میان بهترین بازیکنان دنیا حفظ کنید و من به خاطر فداکاری ها، از خود گذشتگی ها و عرق پیشانی ام اینجا هستم.
"افتخار می کنم که برای هشتمین سال متوالی در تیم منتخب سال قرار می گیرم و همیشه برای حضور در جمع سه بازیکن برتر رقابت می کنم، چون این است که افراد بسیار کمی موفق به انجام آن می شوند. فکر می کنم فقط من و مسی توانسته ایم چنین کاری انجام دهیم، نه هیچکس دیگر. فکر نمی کنم کسی هشت سال متوالی در یک ردیف حضور داشته باشد، به همین دلیل فوق العاده رضایت بخش است.
"می دانم که تاریخ فوتبال جایگاهی خواهم داشت چه در سطح فردی و چه در سطح تیمی. می دانم که در بین تمام نوابغ تاریخ فوتبال یک صفحه زیبا به من اختصاص داده خواهد شد و این مرا خوشحال می کند.
"همیشه می خواهم یاد بگیرم، و می توانم برای پنج، شش یا هفت سال آینده در بالاترین سطح بازی کنم، با وجود اینکه در حال حاضر 29 ساله هستم اما احساس فوق العاده ای دارم و انگار هنوز 25 سال دارم. برای من، هر فصل یک چالش جدید است و من همینطور با آن روبرو می شوم. هر رقابت جدید متفاوت است و شما باید اتفاقی که قبلاً رخ داده است را پشت سر رها کنید. بدیهی است که شما باید روی حال حاضر تمرکز کنید اما باید به فکر آینده هم باشید.
"من به نقاط قوتم ایمان دارم، از نظر روانی همیشه می خواهم پیشرفت کنم. شاید این توضیحی باشد که چرا که برای چنین مدتی طولانی در بالاترین سطح بوده ام. البته، کار کردن هم مؤثر است اما همانطور که همیشه می گویم، میل به بهترین بودن هم تأثیر گذار است."
رونالدو در مورد پیروزی 4-1 در فینال چمپیونزلیگ فصل گذشته مقابل اتلتیکو مادرید، گفت: "این نقطه اوج همه چیز است - بالا و پایین شدن احساسات در طول فینال، تمام زجر کشیدن ها، و سپس گلزنی در آخرین لحظه.
"همچنین با توجه به این حقیقت که بازی در پرتغال برگزار می شد - آن را به یک لحظه زیبا و تاریخی تبدیل کرد. آن قهرمانی برای هواداران رئال مادرید فراموش نشدنی بود. هرکس که آنجا بازی کرده می تواند به شما بگوید که قهرمانی در چمپیونزلیگ چقدر مهم بوده است - و به خصوص فتح لا دسیما. این نقطه برجسته سالی فوق العاده بود، هم در سطح باشگاهی و هم ملی. همین چند وقت پیش هم ما قهرمان جام باشگاه های جهان شدیم که آن هم بسیار مهم بود. این تنها سالی فراموش نشدنی بود. من خاطرات فوق العاده ای دارم و احتمالاً این بهترین سال من در سطح فردی و تیمی بود."