به نام نامی سر، بسمه تعالی سر *** بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد *** که بندهی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر
قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق *** که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن *** به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر
سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم *** به سرسرای خداوند میروم با سر
هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم *** مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر
همان سری که “یحب الجمال” محوش بود *** جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را *** که یک به یک، همه بودن سروران را سر
زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان *** حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس، ” أجنّنی”گویان *** درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ” أم وهب” را، به پاره تن گفت *** برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید *** گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر
چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید *** به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد *** همان سری است که برده برای لیلا سر
همان که احمد و محمود بود سر تا پا *** همان سری که خداوند بود، پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد *** پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
میان خاک، کلام خدا مقطعه شد *** میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازهی اسب *** چه خوب شد که نبوده است بر بدنها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود *** به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر
جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است *** جدا شده است و نیفتاده است از پا سر
صدای آیه کهف الرقیم میآید *** بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام *** که آفتاب درآورد از کلیسا سر
عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟ *** به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی
آلسیو چرچی امروز اولین جلسه ی تمرینی خود را پشت سر گذاشت اما نمی تواند میلان را برابرساسوئولو همراهی کند.
او روز گذشته آزمایشات پزشکی خود را پشت سر گذاشت و امروز در تمرینات میلان حاضر شد.
او همراه با بازیکنان تازه رهایی یافته از بند مصدومیت به تمرین پرداخت.
به نظر می رسد به دلیل زمان بندی کارهای اداری و قانونی انتقال چرچی به میلان سران میلان نتوانند او را به بازی با ساسوئولو برسانند اما میلان اعلام کرده است که تلاش خود برای رساندن او را انجام خواهد داد.
در غیر این صورت چرچی اولین بازی خود با لباس میلان را برابر تیم سابقش تورینو انجام خواهد داد.
پرنده بر شانه های انسان نشست .انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت :
– اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی .پرنده گفت :
- من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم . اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم .
انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود .پرنده گفت :
- راستی، چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟انسان منظور پرنده را نفهمید ، اما باز هم خندید .پرنده گفت :
– نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است .
انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطرات اش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور ، یک اوج دوست داشتنی .پرنده گفت :
– غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموش اش می شود .
پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشم اش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ، آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .
آن گاه خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :
- یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی ؟
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست .