مقدمه
این چیزی که برای شما می نویسم بر میگرده به ده سال پیش یعنی سال 1994که من تازه وارد شهر و زندگی شهری شدم قبل از سال 1994 من در یکی از روستا های دور افتاده که بین دوتا کوه واقع شده بود و وقتی آفتاب غروب می کرد درتاریکی گرگ ها اطراف روستا پرسه میزدن زندگی میکردم که هر 10سال هم کسی به جزء 10 یا 15 خانواده ای که در آن روستازندگی می کردند حتی یک نفر هم از اطراف آن روستا رد نمی شد.
خونواده من و باقیه احالی روستا به دلیل خشک سالی های پی در پی ونبود آب کافی ویخ بندان شدید در زمستان به شهری در 45 کلیلومتری روستا مهاجرت کردند.از زمانی که وارد شهر شدم فکر اینکه باید چیکار کنم مغزم می خورد تا که بعد از چند هفته تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم واتفاقات جالبی که توی این 10 سال برایم رخ داده است را برایتان باز گو می کنم.
او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.
در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد. البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود.
آنها تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند .
خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و ... بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در این هنگام چشم سر کرده باند به شى ء درخشنده و سفیدى افتاد، گمان کرد گوهر شب چراغ است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمک است !
بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد بطورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند. خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟ او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت : افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم، من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمى شود مال و دارایى پادشاه را برد، از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و...
آیا یهودیهای صهیونیست، صاحب هالیوود و رسانههای آمریکایی هستند؟ آیا آنها از رسانه جهت تأثیرگذاشتن روی افکار عمومی آمریکاییها و تزریق سوگیری و پروپاگاندا به نفع صهیونیستها استفاده میکنند؟ آیا تا به حال شخصیتهای شرور ساخته دست صهیونیستها را دیدهاید؟ مثلاً اینکه در فلان فیلم، قهرمان داستان شخصی به نام "داوود" است؟ هالیوود به چه صورت به نفع صهیونیسم، پروپاگاندا میکند و در عین حال با چه تکنیکهای پیچیده و پیشرفتهای، دشمنان صهیونیستها را تخریب میکند؟ چهطور شد که یهودیهای صهیونیست از چند کمپانی خردهپا نظیر "نیکلودیان" در اوایل تاریخ هالیوود شروع کرده و به انحصار کامل هالیوود دست پیدا کردند؟ آیا این انحصار کامل، شامل امکانات تولید، انتشار و عرضه محصولات هالیوودی میشود؟
در کنار همهی ناکامی صنعت پسته ایران در مدیریت قیمت در بازارهای بینالمللی باید بحران هنگ کنگ را هم اضافه کرد. اتفاقی که اسدالله عسگراولادی را به کرمان کشاند، بلکه غائله را مدیریت کند.........
«بازار پسته امسال شروع خوبی نداشت» این را کشاورزان میگفتند. موضع صادرکنندههایی که همیشه دم از قیمتهای جهانی میزدند، اما این بار متفاوت از گذشته بود، چرا که قیمت پسته آمریکا جای هیچ بهانهجویی را در این خصوص نگذاشته بود.