به وبلاگم خیلی خیلی خیلی خوش اومدید....صفا آوردید...قدم رنجه کردید...
وبلاگم بیشترش، نه همشا...طنزه! و هدفم بیشترش خنده ی شماست...
به همه چی هم این جا کار داریم...
خواهشن بی جنبه بازی رو اینجا بذارید کنار...
وگرنه خفن قاطی میکنم....
اصلنم اینجوری نیست که طرفدار پسرا باشم و بخوام دخترا رو خراب کنم...
لدفن بدون کامنت از وبلاگ بیرون نرید...کامنتاتون بهم میفهمونه که یه سری هستن که وبلاگم رو دنبال میکنن
پس زود به زود مطلب میذارم...
کپی هم خواستید بکنید من مشکلی ندارم چون خودمم از جای دیگه کپی می کنم....
در ضمن من با کسی هم سره دعوا و جنگ ندارم...
همتونم دوست دارم...
دیگه اینکه شاد باشید...
بچه که بودم یه مرد 40 تا 45 ساله بود با یه عصای سفید الان 15تا 16 سال گذشته که من ایشون را ندیدم. یا از وضع و احوالش خبری ندارم. شاید اوضاع مالیش خوب شده و از محل من رفته . یا تو این طرح جدید شرکت کرده رفته شهرستان خودش یا هم به رحمت خدا رفته. همیشه یه دست کن و شلوار قهوه ای به تن میکرد. با یه صورت آبله زده یعنی عینک نداشت حتی عینک آفتابی هم نمیزد. این بیماری آبله هم خیلی جنایتها کرده تو طول تاریخ چشم خیلی ها رو بست خیلی ها رو ناکام از این دنیا برده خیلی ها رو کور کرده و صورت خیلی ها رو مثل کره ماه یا پنیر تبریزی پر چاله .چوله کرده یادم رفت خیابونهای تهران. و هیچکس حتی تا امروز یا همین ساعت از دستش نه شکایت کرده اگر هم شکایتی شده صداش به جایی نرسیده. به نظر من تو دادگاه لاحه باید محاکمه شه به عنوان جنایتکار جنگی یا اعامش کنن یا تبعید بگذریم از داستان خودمون دور نشیم. مسئله ما این بود که بچه های عصای سفید زمان دستشونه و از زمان بهترین استفاده رو میکنن .
به نام خداوند گل ها و پروانه ها
سلام و عرض ادب و احترام
انسان به داشتن همکارانی فهیم و با ادب و عزت مند ،احساس غرور و افتخار می کند.در این چند
روزه شرمنده همکارانی گشتم که باید در برابر ادب و احترام وتواضع و علم آن بزرگواران ، زانوی
ادب بر زمین نهم . هیچ چیز برای قدر دانی نیست جز تشکر با کلماتی که آن هم ناقص است و
کوچک.
از یکایک همکاران که پیامک فرستادند .بزرگوارانی تلفن نمودند تشکر و قدر دانی می کنم.
همکاران ارجمندم در خراسان های رضوی ، شمالی و جنوبی ، استان تهران ، استان آذربایجان
شرقی ( شهرستان زیبای تبریز و شهرستان شیخ محمود شبستری ( شبستر عزیز و همکار گران
قدر و محترم و فهیم جناب آقای حیدری ) و استان زیبای البرز و سایر شهرهای ایران آسمانی )
همکاران هوشمند و فرزانه من سوال می فرمایند که نمونه سوال هشتم دارید . من در خدمت
شما هستم لطف بفرمایید اگه مشکلی نیست به همراه من پیام بفرستید من در خدمت شما
بزرگواران ، هستم و برای شمارتون نگران نباشید بعد از ارسال پاسخ پیامک تون شماره تلفن
شما پاک می شود . لازم به ذکر است خدمت شما عرض بکنم ایمیلی بر روی وبلاگ قرار دارد که
از آغاز شروع وبلاگ که چندین سال می باشد باز نشده .زیاد ایمیلی نیستم . شاید الان
دیگه کارایی ندارد من ازش خبر ندارم. حتی گوشی به دست نیز نیستم . و هیچ گونه وابستگی
به آن ندارم. ( گوشی ساده ی نوکیای پیش پا افتاده فقط برای مکالمه و پیامک ، خدا بده سلامتی ،
تمام )
همکاران ارجمندم فرمودند که ایمیل فرستادند من شرمنده شما هستم ببخشید به خدا ،
لطف بفرمایید پیامک بدهید من در خدمتم .
اگرچه ممکن است سوالات خیلی مورد پسند همکارانم نباشد ولی خوب ، چون عده ای از دوستان
فرمودند که از آن استفاده می کنند به احترام این عزیزان ، تا بعد امتحانات رمز برداشته نمی شود.
خداوند پشت و پناهاتان.
کِه هآیَم سی زِِنُوم ، یآ کِه سی دُختَر
مُو کِه رآسی زِنُوم نی ، بوُی ! چِه : اِم گو؟
وِصیّت هآکُنُوم سی کِه ؟ توُوُ دَفتَر
حآلآم فَهمی ! مینیسُوم جآش یِه شِعری
بُخوُنَن تآ پری ، جُوُنُوم جُو ; کُومتَر
ری کَبْرُوم حکّکتوُ نی ، کِه بِنیسین :
جِووُن بی ، یارُ و نوُرانی چو اَختَر !
اَز ایی شِعرآ کِه بَعد ِمَرگ سُهرآب
مینیسَن ری مِزآرآ ، سی چشِ تَر !
خُلآصِه ، ری مِزآرِ مُو بِنیسین :
اِسَد ; فَرزندِ غَم ، بَرقکآرِ بَرتَر !
✍ ترجمه شعر :
من که مال و ثروتی ندارم" چه بهتر
که آنها را برای همسرم" یا برای دخترم بدهم!
وآی" چه گفتم ؟! من که همسرم ندارم! راستی...
حالا برای چه کسی وصیت کنم؟ توی دفترم !
آهان" حالا فهمیدم, به جای آن شعری می نویسم"
برای وقتی که جان من مانند کبوتر می پرد !
اما حق ندارید که روی قبر من بنویسید :
جوان بود" دوستی مهربان و شخصی مؤمن...
از این اشعار هست, که بعد از مرگ سهراب( مرگ عزیزان)
روی مزار ها می نویسند" برای گریاندن ملّت !
خلاصهء مطلب : روی مزار من بنویسید :
اَسَدْ : فرزند غم " برقکار برتر... ツ
✍ ترجمه کلمات :
مُو : من
نی : نیست [ندارم]
بِخْتَر : بهتر
هایَم : بدهم
سی : برای
رآسی : راستی
اِم گُو : گفتم
هآکُنُوم : کنم
توُو : توی [داخل]
فَهمی : فهمیدن
مینیسُوم : می نویسم
جآش : جای آن
بُخوُنَن : بخوانند [مطالعه]
پِری : پرید
کُومتَر : کبوتر
ریّ : روی
کَبرُوم : قبر من
حکْکِتوُ نیّ : حق ندارید
بِنیسین : بنویسید
بیّ : بود
ایی : این
مینیسَن : می نویسند
چِشْ : چشم
✍ شعر از : A100
Http://www.Barqkar100.blogfa.com