جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

فرقه‌ها و لباس جدید پادشاه



 
دو نفر شیاد به قصد کلاهبرداری به سراغ پادشاه می‌روند و به او می‌گویند خیاط‌اند و قادرند لباسی جادویی برایش بدوزند که در تمام دنیا فقط او داشته باشد. خلاصه آنقدر از محاسن و اثرات لباس برای پادشاه تعریف کردند تا او را متقاعد کنند که لباس را بدوزند. مدتها گذشت و این دو نفر پول کلانی را از پادشاه بابت دوختن لباس جادویی ‌گرفتند. پادشاه هر روز با کنجکاوی بسیار به سراغ آنها در کارگاهشان می‌رفت تا شاهد پیشرفت کار باشد. اما با کمال تعجب می‌دید که آن دو نفر فقط مشغول خورد و نوش و استراحت هستند و خبری از لباس نیست. بالاخره صبر پادشاه لبریز شد و روزی فریاد برآورد که «لباس من کجاست؟» آن دو نفر نیز در کمال زرنگی، طوری که خود پادشاه هم بیشتر تحریک شود آهسته در گوشش گفتند: «قربان مگر قبلاً به شما نگفته بودیم؟!»
پادشاه با تعجبی مضاعف گفت: «نه! چه چیزی را؟!»
گفتند: «قربان این لباس را افراد حرامزاده نمی‌توانند ببینند. فقط کسانی می‌توانند این لباس جادویی را ببینند که حلال‌زاده باشند.» پادشاه که دوزاری‌اش افتاده بود از ترس آبرویش سکوت کرد و راهش را کشید و رفت.
روز جشن، پادشاه ساده‌دل به خیال اینکه لباسی جادویی بر تن دارد لخت و عریان در منظر اهالی شهر ظاهر شد. اما از ترس حرامزادگی! کسی را یارای آن نبود که دم بر آورد و بر برهنگی پادشاه بخندد. تا آنکه کودکی شوخ و بازیگوش بر این همه حماقت و ساده‌لوحی شورید و فریادی از سر خلوص کودکی برآورد که: «چرا پادشاه لخت است؟» و با این نخستین جرقه، انفجار خنده و تمسخری بود که پادشاه را به هوا فرستاد. جمعیت که تا آن لحظه از ترس، دَم برنمی‌‌آوردند به خود جرات دادند و به وضع موجود خندیدند.
سالها از نوشتن این داستان می‌گذرد اما هنوز هم کسانی در سراسر دنیا پیدا می‌شوند که وعده لباس‌هایی جادویی، دنیایی ماورایی، ثروتی کلان و دانشی رمزی را به ساده لوحان می‌دهند؛ بی‌آنکه صلاحیتی داشته باشند و یا حتی بتوانند به بخشی از وعده‌های خود عمل کنند. آنها همچون دو خیاط داستانِ لباسِ پادشاه، علاوه بر آنکه زبانی چرب و فریبنده دارند که به راحتی مردم را فریب می‌دهد از یک حربه مهم دیگر نیز برای ساکت کردن معترضین استفاده می‌کنند، تهدیدی که حق هر گونه اعتراض را از معترضین می‌ستاند و آنها از ترس حرامزاده شدن تن به فریب بیشتر و بیشتر این خیاطان جادویی می‌دهند. این داستان تمام آن چیزی است که ما در مورد فرقه‌ها می‌خواهیم بگوییم؛ آمیزه‌ای از فریب، تهدید، دروغ و خیانت.

ماداگاسکار 3

Madagascar 3 Europes Most Wanted (2012) BDRip 720p Mkv

|دانلود با لینک مستقیم از سرور سایت|

| نسخه کم حجم دانلودها به پست افزوده شد |

 

Madagascar 3 دانلود انیمیشن ماداگاسکار 3 Madagascar 3 :Europes Most Wanted

نام انیمیشن : Madagascar 3 :Europes Most Wanted

ژانر : انیمیشن ، کمدی ، ماجراجویی

سال انتشار : ۲۰۱۲

مدت زمان : ۹۰ دقیقه

حجم : ۲.۳/۰.۷ گیگابایت

کیفیت : BluRay 720p / BDRip 720p

زبان : انگلیسی

زیرنویس فارسی هماهنگ : بزودی

خلاصه داستان: جدیدترین قسمت ماداگاسکار که با عنوان Madagascar 3 : Europe’s Most Wanted و نیز اسم کوتاه شده ماداگاسکار ۳ شناخته میشود داستان همان شخصیت های دوقسمت قبل را نقل میکند که همچنان در حال تلاش برای بازگشت به باغ وحش نیویورک هستند و اینبار راهشان از اروپا میگذرد و ان ها در این راه وارد سیرکی میشوند و در تلاش برای ابقا و دوباره سازی این سیرک بر می آیند..

 

ماداگاسکار 1

Madagascar BDRip (2005) Mkv

|دانلود با لینک مستقیم از سرور سایت|

|انیمیشن به صورت دوبله فارسی با کیفیت عالی HD 720p می باشد|

 

madagascar 1 cover دانلود دوبله فارسی انیمیشن ماداگاسکار 1   Madagascar 2005

 

نام انیمیشن: Madagascar – ماداگاسکار

ژانر: انیمیشن ، کمدی ، ماجراجویی

سال انتشار: ۲۰۰۵

مدت زمان: ۸۶ دقیقه

حجم: ۵۷۸ مگابایت

کیفیت: BDRip 720p

دوبله فارسی

IMDB

خلاصه داستان: ماداگاسکار داستان حیواناتی است که در باغ وحش شهر نیویورک زندگی می کنند که ۴ دوست می باشند : شیر ، گوره خر ، زرافه و یک کرگدن باردار. با گم شدن یکی از آن ها بقیه به دنبال او اسیر شده و داخل قفس به افریقا برگردانده می شوند و در همین حین یک اتفاق در دریا آن ها را به سمت سواحل ماداگاسکار می کشاند. آن ها با ورود به دنیای وحش با یک بومی ماداگاسکاری که نوعی میمون است آشنا می شوند. سرانجام قهرمان داستان ما با واقعیت های مقدر شده طبیعت مواجه می شود و …

حقوق یک فوتبالیست؟ حقوق دهقان فداکار

 

 

حقوق ماهیانه "دهقان فداکار" چقدر است؟
رقم قرارداد فوتبالیست ها چند تا صفر داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سوال دوم و تو قسمتهای قبلی توضیح داده بودم و بعضی از دوستان لطف کردند و نظر دادند
ولی جواب سوال اولی رو در زیر مطالعه کنید و حتما نظر بدهید
یا علیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، پیرمرد فارسی نمی‌داند. یکی از معلمان آذری زبان کنارش می‌نشیند و از او می‌خواهد داستانش را تعریف کند. داستانی که سال‌های سال در کتاب فارسی سوم دبستان جا خوش کرده بود و برای بسیاری از کودکانی امروز خودشان پدرو مادر شده‌اند، فداکاری را معنا می‌کرد. بله! جوانی که 54 سال پیش با از خودگذشتگی جان صدها نفر را از مرگ حتمی نجات داد، امروز در هشتاد و چهارمین پاییز زندگی‌اش کنار دانش‌آموزان دبستان قرآنی امام حسن مجتبی(ع) کرج نشسته تا یک بار دیگر داستانش را تعریف کند. داستان شبی که در آن با آتش‌زدن کت خود مانع از برخورد قطار با توده سنگی که از کوه فروریخته بود، شد و فرصت زندگی دوباره را به صدها نفر هدیه کرد.
 
به گزارش ایسنا، «ریزعلی خاجوی» نام‌آشنای همه ایرانیان است. فداکاری که در یک شب سرد سال 1341 جان صدها نفر را نجات داد و برغم کتک خوردن، از این ماجرا به عنوان بهترین خاطره زندگیش یاد می‌کند.
 
ریزعلی در توضیح داستان آن شب می‌گوید: این قصه به حدود 50 سال پیش و زمانی که حدود 31 ساله بودم بازمی‌گردد؛ یادم می آید اواخر پاییز بود که یک شب باجناغم میهمان من شده بود؛ ساعت هشت شب یکباره از زیر کرسی بلند شد و گفت که «الان یادم افتاد که فردا دوستانم برای فروش گوسفندانشان به تهران می‌روند و من هم باید بروم» و از من خواست که او را به ایستگاه قطار در حدود هفت کیلومتری منزلمان برسانم.
 
وی ادامه می‌دهد: هرچه به او اصرار کردم که «هوا سرد و بارانی است، امشب را بمان»، قبول نکرد که در نهایت با یک فانوس و تفنگ شکاری به راه افتادیم و او را به ایستگاه رساندم. در راه برگشت به خانه دیدم که فاصله میان دوتونل به خاطر ریزش کوه مسدود شده است. با دیدن این صحنه ابتدا به این فکر کردم که اگر بخواهم کاری انجام دهم بدون شک برایم دردسرساز می‌شود و با تصور سئوال پیچ شدن توسط ماموران قطار به سمت منزل قدم برداشتم. هنوز چند قدمی از ایستگاه دور نشده بودم که یادم آمد قطاری که به سمت توده سنگ پیش می‌آید پر از مسافر است!
 
پیرمرد اضافه می‌کند: با تصور چهره برخی از مسافرانی که در قطار مرگ آرام و بی‌خبر نشسته بودند، راه خود را به سمت ایستگاه تغییر دادم و با خودم گفتم «هر چه بادا باد».
 
قهرمان کتاب فارسی سوم دبستان ما می‌گوید: با توجه به این که قطار چند دقیقه‌ای می‌شد که از ایستگاه حرکت کرده بود، برای این که بتوانم جلوی حرکت آن را بگیرم، چاره‌ای جز آتش‌ زدن کتم پیدا نکردم. بنابراین کتم را بر سر چوب بستم و نفت فانوس را بر روی آن ریختم و با کبریتی که همراه داشتم، آن را آتش زدم و دوان دوان بر روی ریل قطار حرکت می‌کردم و به راننده علامت می‌دادم.
 
خواجوی گفت: وقتی دیدم که راننده متوجه نمی‌شود، با تفنگ شکاری که همراهم بود یکی دو گلوله شلیک کردم که با صدای شلیک گلوله راننده متوجه شد و قطار را کم‌ کم متوقف کرد.
 
قهرمان فداکار داستان درحالی‌که چشم‌های خیسش را با دستمال پاک می‌کند می‌گوید: با توقف قطار همه مأموران و مسافران با تصور این که من دزد هستم و یا قصد مردم آزاری دارم از قطار بیرون ریختند مرا تا جایی که می توانستند کتک زدند ولی بعد از آن‌که جریان را برایشان توضیح دادم به شدت به شعف آمده بودند و به هر شکلی که می توانستند از من تشکر کردند.
 
وی ادامه داد: حالا بیش از نیم قرن از آن اتفاق می‌گذرد و من هر روز با خودم فکر می‌کنم که اگر آن شب باجناقم قصد سفر به تهران را نمی‌کرد و من توده‌های سنگ ریخته شده بر روی ریل قطار را نمی‌دیدم چند خانواده داغدار می‌شدند؟؟
 
خواجوی در بخش دیگری از صحبت‌های خود با گلایه از دو اشتباهی که در انتشار داستان وی در کتاب فارسی سوم دبستان رخ داده بود می‌گوید: در آن داستان اسم من «ریزعلی خواجوی» قید شده بود در حالی که اسم واقعی من « ازبرعلی حاجوی» است، دوم این‌که در آن کتاب نوشته شده بود که من پیراهنم را برای نجات جان مسافران در آورده و به آتش می‌کشم، این درحالی است که آن شب من پیراهن به تن داشتم و با بستن کتم بر روی چوب مشعل ساختم و جلوی حرکت قطار را گرفتم.
 
حذف کامل داستان دهقان فداکار از کتاب‌های درسی یکی دیگر از گلایه‌ها خواجوی است و با ناراحتی درباره‌اش توضیح می‌دهد: من نمی‌دانم چرا درس دهقان فداکار از کتاب‌های درسی حذف شده است؛ مسوولان به جای آنکه حمایت کنند بخش‌های زیادی از آن ماجرا را از کتب درسی برداشته‌اند و تنها به بخش کوچکی از آن در داستان فداکاران اشاره کرده‌اند.
 
وی در پاسخ به این سئوال که اکنون کجا زندگی می‌کند و منبع درآمدش از کجاست می‌گوید: من و خانواده‌ام چندین سال پیش از روستای «قالاچق» که از توابع شهرستان میانه است به کرج نقل مکان کردیم و از آن زمان تاکنون در منطقه حصارک کرج زندگی می‌کنیم و در خصوص منبع درآمدم نیز باید بگویم من 15 سال پیش به استخدام راه آهن درآمدم و درحال حاضر حقوق بگیر دولتم!
 
وی ادامه داد: هرچند زندگی برای من و همسرم در فضای یک زیرزمین بسیار دشوار است ولی چون خدا این را برایمان مقدرکرده شاکریم و گلایه‌ای نداریم.
 
قهرمان دیروز اضافه می‌کند: خدا به من 43 نوه و 32 نتیجه داده که هرکدام اگر ماهی یک بار هم به منزلم بیایند مسلماً حقوق 600 هزار تومانی راه آهن حتی جوابگوی میوه و چای آنها هم نمی‌شود.
 
از او می‌پرسم اگر دوباره چنین اتقاقی بیفتد حاضر هستی برای نجات جان دیگران زندگی خودت را به خطر بیاندازی؟ ریزعلی قاطع جواب می‌دهد اتفاق آن شب خداوند به من نظر داشت؛ چراکه منی که اصلاً اهل سیگار نبودم شب آن حادثه به طور اتفاقی کبریت در جیب داشتم تا وسیله‌ای شود برای نجات جان مسافران قطار. تمام زندگی امتحان الهی است و من تلاش می‌کنم از این امتحانات سربلند بیرون بیایم.
 
ریزعلی درجواب این سوال که آن شب که می‌خواستی جان مسافران را نجات دهی آیا به شهرت و محبوبیت بعد از اتفاق فکر کردی جواب می‌دهد: به هیچ وجه، اتفاقاً از این می‌ترسیدم که کارکنان راه آهن واکنش بدی نشان دهند و فکر این که ممکن است روزی اسمم در کتاب‌های درسی جای بگیرد و همه مرا بشناسند حتی به ذهنم هم خطور نکرد.
 
دهقان فداکار در پاسخ به این سوال که فداکارترین فردی که در زندگیت می‌شناسی چه کسی است نیز می‌گوید: حسین فهمیده فداکارترین فردی است که می‌شناسم چون علی‌رغم سن کم‌اش آگاهانه و از روی انتخاب از جان خود گذشت و با رفتن به زیر تانک دشمن جان همرزمان خود را نجات داد.
 
وی در پایان به معلمان و کسانی که وظیفه پرورش دانش‌ آموزان را به عهده دارند نیز توصیه کرد: با تمام توان برای تربیت مناسب دانش‌ آموزان تلاش کنند؛ چراکه آینده مملکت اسلامی به دست آنها است.
 
داستان‌های زیادی در کتاب‌های فارسی بود که شاید تا سال‌ها از ذهن کسانی که با آنها سر و کار داشتند بیرون نرود؛ داستان‌هایی که نمی‌توان آنها را فراموش کرد و به راحتی پذیرفت که دیگر بنا نیست بچه‌ها آنها را بخوانند و یک سال تمام با هر کلمه‌شان زندگی کنند.
 
انگار قرار است خاطرات و نوستالژی‌های مشترک نسل‌ها از بین برود و آنها که «دهقان فداکار» می‌خواندند، همچون خود «ازبرعلی » کم‌کم نسلشان منقرض و داستان‌های نوستالژیک دوران تحصیلشان به اعماق تاریخ سپرده شود.
 
با تمام این نامهربانی‌ها باید خوشحال باشیم که هرچند که داستان کامل دهقان فداکار ایرانی دیگر از کتاب فارسی حذف شده، اما ریزعلی خواجوی همچنان زنده است و هر چند وقت یک‌بار داستان آن شب فراموش نشدنی را برای رسانه‌ها تعریف می‌کند.

http://www.qomefarda.ir/news/118505

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

شهاب حسینی امروز مقابل دوربین سریال «شهرزاد» قرار گرفت.

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/0712/jadid/10.06/109987.jpg

 

شهاب حسینی بازیگر سینمای ایران با تایید این خبر اعلام کرد که از امروز ۶ دی مقابل دوربین حسن فتحی می‌رود.

«شهرزاد» نخستین سریال حسن فتحی در شبکه نمایش خانگی است که یکشنبه ۲۳ آذر کلید خورد.

شهاب حسینی در همکاری دوباره با فتحی پس از «مدار صفر درجه» این بار مقابل دوربین سریال جدید او «شهرزاد» رفت و به گفته این بازیگر بازی وی از امروز آغاز شده است.

مجموعه شبکه نمایش خانگی «شهرزاد» اولین تجربه فتحی در حوزه شبکه نمایش خانگی به شمار می‌رود. «شهرزاد» در ابتدا قرار بود آبان ماه جلوی دوربین برود اما بنا به دلایلی ساخت این پروژه به تعویق افتاد.

محمد امامی تهیه‌کننده این مجموعه به همراه هادی رضوی برای ساخت «شهرزاد» سرمایه گذاری کرده‌اند. این سریال در ۲۶ قسمت برای پخش در شبکه نمایش خانگی ساخته می‌شود.

ترانه علیدوستی، شهاب حسینی، مصطفی زمانی، مهدی سلطانی، پریناز ایزدیار و محمد پاک نیت از جمله بازیگران این مجموعه شبکه نمایش خانگی هستند.

در خلاصه داستان این سریال آمده است: در تندباد حادثه، عشق اولین قربانی است. داستان این مجموعه شبکه نمایش خانگی در سال ۱۳۳۲ رخ می دهد.

حسن فتحی پیش از این سریال‌هایی چون «زمانه»، «در مسیر زاینده رود»، «اشک‌ها و لبخندها»، «میوه ممنوعه»، «مدار صفر درجه»، «شب دهم»، «پهلوانان نمی‌میرند» و فیلم‌های سینمایی چون «یک روز دیگر»، «کیفر»، «پستچی سه بار در نمی‌زند» و «ازدواج به سبک ایرانی» را کارگردانی کرده است.