پیاده روی وزیر امور خارجه کشورمان با جان کری وزیر خارجه آمریکا، در خلال مذاکرات هسته ای بازتاب های متفاوتی در کشور داشت. طیف وسیعی از جریانات انقلابی کشور به این اقدام وزیر امور خارجه ،واکنش منفی نشان داده و آن را در راستای منافع و عزت ملی کشور ندانسته اند. اما عده ای نیز همچون نماینده همیشه در صحنه شهرستان لاهیجان! از سر سطحی نگری میگویند: ظریف و کری در مذاکرات راه بروند یا بنشینند چه فرقی می کند؟
در عرف دیپلماتیک حتی چگونه نشستن یک مقام سیاسی در مقابل همتای خود حساب شده و حاوی نکات ظریف و حرف های ناگفته است، چه برسد به پیاده روی و قدم زدن با دشمنی که سالها آرزوی یک کلمه سخن گفتن با دیپلمات های کشورمان را داشت! البته اگر روابط سیاسی دو کشور دوستانه باشد،شاید بتوانند دو وزیر امور خارجه به اتفاق هم به استخر هم بروند! چنانکه بوش پسر در سفر خود به عربستان درجشن شمشیر اعراب شرکت کرد و با همتای سیاسی خود رقصید! اما وقتی هزاران مسئله لاینحل و مشکل ناتمام در مقابل دوکشور وجود دارد و درست یک روز قبل از پیاده روی ظریف، اوباما برای چندمین بار ایران را تهدید به حمله نظامی می کند،خروج از دیپلماسی معمول و قدم زدن با وزیرامورخارجه کشور دشمن، کاریست اشتباه و نتیجه ای جز زیر پا گذاشتن عزت ملی کشور ندارد.
هر چند مسئله فقط راه رفتن با وزیر امور خارجه آمریکا نیست، موضوع راه آمدن با دشمن است، که این راه آمدن با دشمن، حتی از پیاده روی هم بدتر است! دشمنی که به پنجاه سال دشمنی خود با مردم ایران اعتراف می کند و گستاخانه این دشمنی را ادامه می دهد.
موضوع، تنها پیاده روی نیست، بلکه عزت و حیثیت کشور است که بدون گرفتن هیچ امتیازی زیر پا گذاشته می شود.مسئله، پیاده روی نیست، بلکه زیاده روی در دیپلماسی خنده است.
راه آمدن با دشمن قرار بود لرزه بر ساختار تحریم ها بیاندازد، اما به شاکله، استقلال، عزت و غیرت ملی کشور لرزه انداخت! و 100 تحریم دیگر را برای کشور رقم زد! راه آمدن با دشمن قرار بود برای پاسپرت ایرانی احترام بیاورد،اما بی احترامی را برای پاسپرت نماینده دائم ایران در سازمان ملل به ارمغان آورد! چنانکه وزارت امورخارجه نتوانست بعد از 300 روز ویزای نماینده خود در سازمان ملل را از آمریکا بگیرد و به ناچار شخص دیگری را معرفی کرد! راه آمدن با دشمن قرار بود چرخه سانتریفیوژ ها را با چرخه زندگی مردم با هم بچرخاند، حال آنکه چرخ سانتریفیوژ ها از چرخش ایستاد و چرخه زندگی مردم نیز سخت تر از گذشته می چرخد!
اکنون سوالی که برای مردم مطرح است این است که براستی حاصل دیپلماسی خنده و پیاده روی، و راه آمدن با دشمن، طی یکسال و نیم گذشته برای کشور چه بوده است؟
جلسه اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی به دلیل واکنش و اوقات تلخی رییس جمهور با یکی از اعضاء شورا ، نیمه کاره تعطیل شده است.
در این جلسه که در اول بهمن ماه برگزار شده است، یک عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نسبت به برخی اقدامات در دستگاه سیاست خارجی و همچنین پیاده روی ظریف با جان کری انتقاداتی را مطرح می کند.
پس از این سخنان، «روحانی» به شدت برافروخته شده و اظهارات این فرد را «عوامانه» و «از روی کم اطلاعی» می خواند.
واکنش رییس جمهور اما باعث تشدید این «برخورد لفظی» می شود و نهایتاً روحانی به حالت قهر جلسه را ترک می کند.
پیش از این ، محمدباقر نوبخت سخنگوی دولت نیز در واکنش دیگری، انتقادات مربوط به پیاده روی ظریف - کری را «سخیف» خوانده بود.
تصویر ی از جلسه اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در ادامه می آید:
فردا صبح قرار بر این شد که همسفر بره غواصی و من هم برم واسه قدم زدن و خود پرسه زنی.ساعت 9 زدم بیرون و مسیر جاده ای رو که دو شب قبل اومدیم،پیاده گرفتم و رفتم و رفتم و رفتم.خیلی پیاده روی کردم،یه جاهایی از جاده دیگه هیچ کسی نبود ولی خیلی احساس امنیت داشتم ومنظره های اونجا داشت منو دیونه می کرد.یه جاهایی می نشستم و استراحت می کردم،ولی باز می گفتم برم جلوتر ببینم چه خبره.کلی عکس گرفتم و تمام مناظر رو تو ذهنم ثبت کردم و مزه شیرینی تماشای اونجا رو تو دهنم نگه داشتم واسه همیشه.
همراه خودم فقط یه بطری آب آورده بودم،هوا خیلی گرم بود.دیگه چند قطره از آب بطری بیشتر باقی نمونده بود که گفتم برگردم سمت خونه.نمی دونم چقدر پیاده روی کردم،فقط یهو نزدیکی های خونه،دل درد وحشتناکی گرفتم و عرق سرد روی پیشونیم نشست.گوشه جاده ولو شدم.با بدبختی خودم رو به خونه رسوندم.همسفر هنوز نرسیده بود و کلید رو از صاحبخونه گرفتم.دیگه خودم رو پرتاب کردم روی تخت و نفهمیدم چطوری از هوش رفتم البته به ضرب یه قرص تونستم یه کم آروم بگیرم(اینم از بی جنبگی ما برای اون همه پیاده روی و گشنگی).
همسفر هم بالاخره از غواصی برگشت و بعد از خوب شدن حال من،رفتیم بیرون که بازم بچرخیم و یه شامی بخوریم،آخه شب یلدا بود و گفتیم خودمون رو تحویل بگیریم.یه غذای دریایی توپ خوردیم و دلی از عزا درآوردیم.قیمت خوراک خیلی تو فیلیپین ارزونه.(حالا تو این ارزونی ما بازم داشتیم صرفه جویی می کردیم)البته دلیلش همسفر بود که می گفت من می خوام سفر سه ماهه ام رو ادامه بدم و نباید زیاد خرج کنم،منم به هوای اون خرج نمی کردم!بعد از خوردن شام شب یلدا به سمت خونه روونه شدیم و خواب و فردا باید می رفتیم اسنورکلینگ.
راستش رو بخواهید موقع خریدن تور،همسفر گفته بود که فقط می خواد غواصی رو بره و دیگه پولش به اسنورکلینگ نمی رسه و به من گفت که خودت تنها برو.منم کلی خورد تو حالم و گفتم بیا من بهت پول می دم که تو ادامه سفر کم نیاری و بعداً به من بده.با این شرط همسفر قبول کرد و منم دیگه تنها نبودم.خدایی خیلی نامردی بود که بین اون همه خارجی واسه خودم تک و تنها می چرخیدم.اونم با وضع زبان دست و پا شکسته من.
خوشا آنانکه آن پایین ویلا دارند...
ای کاش تو این جاده گم می شدم....جوری که پیدا نمی شدم...
یادآوری وسایل نقلیه هند و نپال
فردا صبح ساعت 9 یکی از طرف تور اومد دنبالمون و من نشستم ترَک موتور آقائه و همسفر هم واسه خودش پیاده تا لب ساحل اومد.به غیر ما فکر کنم یه 6 نفر دیگه هم تو قایق بودن.بعد از جمع شدن همه،خیلی سریع تو قایق جاگیر شدیم و زدیم به دل دریا.
تور A شامل این مناطق بود:Shimizu, Secret Lagoon, Big Lagoon, Small Lagoon, 7 Commandos Beach و کل منطقه به نام BaCuit Bay بود که ما اسمش رو گذاشته بودیم بیسکویت!
یعنی باید5 منطقه رو می دیدیم.وقتی به دل دریا زدیم،محو رنگ کبالتی آب بودم،صخره های بزرگ که هر کدومشون مثل یه جسم خیالی تو ذهنم متصور می شد،انگار داشتم از وسط دنیای اسرار آمیز عبور می کردم و قراره به جزیره ای دورافتاده برسم و یه گنجی پیدا کنم.اگه یه کم بیشتر خیره به صخره ها و رنگ آسمون می شدم،یحتمل جادو جاودگر فریبنده ال نی دو می شدم.اینجا یه حس بی نظیری دارم که قابل وصف نیست.همسفر به محض دیدن صخره ها گفت که اینجا شبیه جنگل سنگ ماداگاسکار هستش و منم تو عکس های ماداگاسکار چنین منظره ای رو دیده بودم.به هر حال خوشحال بودم که وصف العیش،نصف العیش شد برایم اینجا و گریزی به ماداگاسکار همیشه در آرزوم.
هیچ قسمتی شبیه دیگری نبود،هرچه جلوتر می رفتیم تازگی ها دوچندان می شد،اولین توقف ما در Big Lagoon بود که اجازه داده شد اسنورکلینگ انجام بدیم،البته ما تو اون نقطه پیاده نشدیم و محو زیبایی های اطراف شده بودیم.قرار شد در نقطه بعدی اسنورکلینگ انجام بدیم.وقتی بین دو دیواره بلند سنگی قرار گرفتیم و گفتند باید پیاده بشیم برای اسنورکلینگ،داشتم دیوونه می شدم از تمیزی و شفافی آب و اون منطقه رو من فقط می تونستم تو رویاها تصور کنم.تو هر منطقه ای که توقف داشتیم اجازه اسنورکلینگ هم بود.من که هاج و واج مناظر بودم.نزدیک های ظهر بود که به یه ساحلی رفتیم که منو یاد خانواده دکتر ارنست می نداخت،یه فضای خیلی جمع جور که برامون میز گذاشتن و بساط ناهار رو چیدن.یه غذای مشتی پر و پیمون.یه دل سیر خوردیم.تو اون جزیره بالای یکی از درخت ها یه اژدهای کومودور هم دیدیم که غضبناک به ما نگاه می کرد،خیلی مزاحمش نشدیم چون ترسیدیم گاز سمی اش رو نثارمون کنه.
اژدهای کومودور
سور و سات ناهار
میرزاقاسمی فیلیپینی!
بعد از خوردن ناهار شاهانه مون و کمی لم دادن وعکس گرفتن تو اون محوطه راهی منطقه بعدی شدیم.یه منطقه فوق العاده.وقتی رسیدیم متوجه شدیم مثل منطقه های قبلی دور تادورمون صخره های بلند هستش ولی راهنمامون گفت:از قایق پیاده بشید و همراه من بیاید،رسیدیم به یه سوراخ کوچیک که باید کاملاً خم می شدیم و مچاله که وارد اون فضا می شدیم.واااااااااای،کی فکرش رو می کرد داخل اون سوراخ یه محوطه حوضچه مانند باشه که میشه توش شنا کرد.بی نظیر بود،حیف که من نمی تونستم اون فضا رو به تصویر بکشم که واقعا امکان عکسبرداری با لنز من نبود.(البته یه نماش رو تونستم بگیرم)اصلاً اونجا رو باید بلعید نه اینکه عکاسی کرد.اینجا رو Secret Lagoon میگن.
من چه طوری از این سوراخ رد شدم؟
حوضچه داخل دهنه سوراخ
خیلی تو این منطقه توقف نداشتیم و باید به سمت ساحل دیگری می رفتیم.یه ساحل پر از نخل های سر به فلک کشیده که در حال سان دیدن از ما بودن!یه چرخی هم تو اون ساحل زدیم و بعد از گرفتن عکس های یادگاری به سمت ساحل ال نی دو حرکت کردیم.تو مسیر ویلاهای قشنگی رو می دیدیم که برای ما فقط مجوز دیدنش صادر شده تا همیشه، نه اقامتش! تو راه برگشت همش داشتم تصویر مناظر دلفریب اونجا رو مرور می کردم و اینکه هیچ وقت ال نی دو را فراموش نخواهم کرد و آرزوی دیدار دوباره اش رو دارم.(هرچند که دوستی میگفت هر جایی رو یک بار باید ببینی،دفعه های بعد برات تکراری میشه!)ولی ال نی دو ،برای من طفل 5 ساله ای است که دوست دارم چندین سال بعد وقتی که قد کشیده و بزرگ شده و در آستانه جوانی است،باردیگر ببینمش و در آغوشش بگیرم به یاد همان لطافت و زیبایی دوران کودکی اش.
با بدنی ظاهراً خسته ولی روحی به آرامش یافته و سرشار از انرژی به سمت خونه می ریم که یک شب دیگه رو در ال نی دو سر به بالین بزاریم.
دل نوشت:
دل ام عجیب گرفته است
آنقدر که خندههایت هم
شادم نمیکنند دیگر.
کاش هیچ عکسی به یادگار نمیگرفتیم!
چند عکس برفی هر چند کمه دیماه93
سروستان شهرضا
دیدن عکسهای پار سال هم خالی از لطف نیست کلیک کنید
چه برف بیاد و چه باران
همیشه در این معابر یه دسته سوارند و یه دسته پیاده
اونایی که سوارند خودشونو جای این پیاده ها بگذارند و
کمی مراعات کنند !!
تقدیم به آقامحمد که چای آتیشی میخواست
صحراهای اطراف شهرضا دی ماه 93
واقعا نمیدانم از کجا شروع کنم؟؟؟؟ ولی این که شهردار محترم نطنز برای یک برفروبی ناقص و نه چندان خوب چنان فرموده اند که شهرداری در عملیات برفروبی سنگ تمام گذاشت که انگار تا کنون ده ها برف در سطح شهرستان نطنز باریده و کارمندان محترم شهرداری از ابتدای زمستان تا کنون مشغول پارو کردن برف بودند . انگار نطنز و نطنزی ها تا کنون در سال های قبل برف یا حد اقل چنین برفی را ندیده بودند . سال 86 در زمان مسئولیت سید مجید دیهیم که به مراتب برف های سنگین تری در نطنز آمد و بسیار زیبا تر هم عملیات برفروبی انجام شد . حتی همن کارگران و کارمندان خدوم شهرداری پیاده رو های نطنز را نیز در حد توان خود پارو زدند . امسال با اولین برف و یک بار پارو زدن خیابان ها آن هم خیابان های اصلی شهر در حد عبور یک یا حد اکثر دو ماشین چنان در بوق کرنا کرده اند که انگار مردم نطنز ندیدند کسبه خودشان پارو به دست جلو درب مغازه خویش را برف روبی کردند . کاری که در کمتر سالی از دوره های قبل انجام میشد . امروز وقتی سایت شهرداری را خواندم برای خودم غبطه خوردم که چقدر فعالیت شهرداری نطنز بالاست که با یک برف آمدن چهار پست خبری شهرداری نطنز مربوط به این بارش بوده است که این حجم خبری در مورد برف حتی در سایت هواشناسی هم یافت نمیشود . برای خودم غبطه خوردم که سایت شهرداری که البته شورا نیز در حرف های متعدد خود ، خود را سهیم در این سایت میدانند ، از 15 پست انتهایی تنها 5 مورد کارهای مربوط به شهرداری و شورای شهر را نوشته که 4 مورد از آن در مورد بارش برف بوده است. جناب آقای تجویدی ، شهردار محترم نطنز ، تلاش شما در شهر نطنز ستودنیست ولی انصافا قدری ما را راهنمایی فرمایید تا ببینیم کجا این تلاش شما را میتوانیم ببینیم؟؟؟ عملکرد مثبت شما در شهر نطنز چه بوده است که ما در ادوار مختلف شهرداران نطنز ندیده ایم؟؟؟
چند عدد بلوار سازی انجام شده است؟؟؟
چند عدد کاره ای عمرانی انجام شده است؟؟؟
آیا مردم نطنز وضعیت پیاده رو سازی ها را با برف بازی و ساخت آدم برفی از یاد میبرند؟؟؟
و....
آقای شهردار ، تا کنون از خودتان پرسیده اید یادگاری شما برای اهالی نطنز چه خواهد بود تا از شما هم چون مهندس جمالی به نیکی یاد کنند؟؟؟؟