جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

یک داستان...

وارد اتاقت میشم...ضلع روبروی در،پنجره های قدی داره، که جلوش یه بالکن کوچیکه...پرده ها کنارند...توی بالکن پر از گلدونه...همون گلدونایی که با عشق بهشون آب میدی و میرسی بهشون....و بعد کوههای شمال تهران، تو قاب پنجره....دیوار سمت چپ پنجره٬ کامل با کتابخونه پوشیده شده...از زمین تا سقف...پر کتاب...دو تا مبل خیلی راحت و نرم چرمی، پشت به در و رو به پنجره وسط اتاقند و جلوشون یک میز چوبی زیباست که روش یک گلدون پر از نرگسهای سفید که مطمئنم باز هم همه گلهای دخترک گلفروش سر چهار راه رو ازش خریدی...و یک سینی با دو استکان کمرباریک چای، یکیش مال تو، یکیش منتظر من...

 داری کتاب میخونی...وارد میشم...متوجه حضورم نمیشی...میام پشتت، دستم رو حلقه میکنم دور گردنت...با اشتیاق نفس میکشم تورو، بوی ادوکلنت، بوی افتر شیو صورتت٬ موهای جو گندمیت، همه، منو از من میگیره...چقدر وقته ندیدمت...چقدر این تار موهای سفیدی که پر شده تو سیاهی موهات جذابند...

کتاب رو میذاری رو میز، دستام رو میگیری ... و منو دعوت میکنی که بشینم...با همون صدای بم مردونه و جذابت...

تو تمام این سالها، موی جوگندمی رو دوس داشتم...نیم بوتهای چرم مشکی مردونه رو دوس داشتم...کت و شلوارهای خوش دوخت دودی رنگ رو دوس داشتم...پیرهنهای اسلیم فیت مردونه...زنجیر طلا رو وقتی از لابلای یقه پیرهن دیده میشه...هرچی که تو میپوشیدی رو دوس داشتم...

حالا این تویی...بعد این همه سال...مقابل من...

بی اختیار اشک میریزم...عینکم رو برمیداری از چشمام...اشکم رو پاک میکنی...

و پاک میشود...

هرچه دیده بودم، پاک می شود....

بازگردانی ویندوز هنگ کرده با یک روش ساده

این روش،روش پیش پا افتاده ای هست ولی دیدم افرادی رو که هنوز با اینجور ترفند های ساده ویندوز آشنایت ندارند
برای همین این پست رو گذاشتم



وقتیکه در محیط ویندوز هستید ناگهان پیغام Dont Sent ظاهر میشود و پس از کلیک بر روی این پیغام ناگهان کل محتویات صفحه حذف شده و تنها تصویر پشت زمینه Desktop باقی میماند. در این حالت تنها با فشردن سه کلید Ctrl+Alt+Delete، پنجره Task Manager نمایان میشود و تنها احساس میکنید باید سیستم را Restart کنید. اما راه بهتری نیز در این زمان هست!
بدین منظور:
پس از اینکه این مشکل پیش آمد سه کلید Ctrl+Alt+Delete بزنید.
در پنجره Task Manager، از منوی File بر روی New Task کلیک کنید.

(البته در ویندوز 7 و8 با زدن کلید های ترکیبیCtrl+Alt+Delete

صفحه ای نمایان میشه که شما باید روی گزینه آخر یعنی start task managerکلیک کنید تا پنجره task manager باشه)
اکنون عبارت restore را وارد کرده و Enter بزنید.
خواهید دید محیط ویندوز بازگردانده میشود.
شما به جای restore میتوانید explorer.exe را نیز وارد نمایید.

عشقم از سفر میاد...

پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد

برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد

صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون

پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون

آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین

بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین

پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد

میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد

ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه

بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه

یه وقت هایی هست .....

 

یه وقتهایی هست که آدم ملول میشه. خسته میشه. دلتنگ میشه. اما خودش نمی دونه چرا ملول و دلتنگه. اصلا دلش برای چه کسی تنگ شده. می شینه و سرش رو می ذاره رو دستش و بدون آن که خودش متوجه بشه شروع می کنه به فکر کردن. گاهی حواسش نیست به جایی خیره میشه. زمان می گذره و نمی دونه چند دقیقه و گاهی چند ساعت گذشته. از خودش می پرسه من تو این مدت داشتم به چی فکر می کردم. یعنی یادش نمیاد به چی فکر می کرده. شاید هم به چیزی فکر نمی کرده. شاید هم به هیچ فکر می کرده. راستی میشه به هیچ فکر کرد؟ تو این جور موقع ها است که همه ی چایی ها سرد میشن. اولش داغ داغه، اما تا میاد چای اش رو بخوره می بینه سرده. از خودش می پرسه چرا چایی ها همه شون سردن؟ می خواد سرش رو به چیزی گرم کنه اما رغبت به چیزی نداره. یعنی چیزها این قدر مهم نیستند که بتونند سرش رو گرم کنند. من فکر می کنم به خاطر اینه که اگر دل آدم  سرد باشه، دیگه هیچ چیزی نمی تونه سرش رو به بودن و زیستن گرم کنه. یعنی یه جورایی سرگرمی و دلگرمی با هم ارتباط دارند. شاید. این که کدومشون مهم ترند، یه بحث دیگه است.

 

یه وقت هایی هست آدم دلتنگ میشه. نمی دونه چرا دلتنگ شده. شاید هم می دونه و نمی خواد به روی خودش بیاره. چشمانش رو می بنده و به آسمانی نگاه می کنه که در تخیل خودش ساخته.پرواز سنجاقک ها را می بینه و رد پای پروانه ها رو روی برگ گل ها می شماره. حس می کنه در حاشیه ای از جنگل، در همین نزدیکی، در پایین دست راه شیری منتظر نشسته تا اتوبوسی که به تازگی از این جا رفته باز گرده و او رو با خودش ببره. همین طور که چشماش بسته است حس می کنه دلش برای جایی تنگ شده. حس می کنه مسافری است که خانه اش رو گم کرده. غریبه ای است که دیگه هیچ کس رو نمی شناسه و هیچ کس او رو نمی شناسه. با خودش زمزمه می کنه نکنه من گم شدم. و می پرسه این همه سرگردانی از چیه؟ بعد فکر می کنه از همون جایی که اومده، برگرده. اما نمی دونه از کجا اومده. راهش رو یادش نمیاد. به آسمون نگاه می کنه. می خواد چنگ بزنه به ابرها. حس می کنه با گل ها با درختان، با ماهی ها، با پرندگان و با کوه ها راحت تر می تونه حرف بزنه تا آدمها. حس می کنه خونه ش یه جایی اون طرف ابرهاست و به خاطر همینه که این جا خودش رو بیگانه می بینه. 

 

یه وقت هایی هست که راه خونه ش رو گم می کنه. اصلا یادش نمیاد تو کدوم شهر زندگی می کنه. یادش نمیاد چند سالشه و یادش نمیاد تنهایی اش رو در کدوم حوض اندوه می شسته. پا میشه و از پنجره ی خونه، بیرون رو تماشا می کنه. عابران رو می بینه که با عجله دارن رد می شن از این طرف به اون طرف. از اون طرف به این طرف. خیابون شلوغ رو از پشت پنجره ی مه گرفته اش می بینه که در صدای مبهم و گیج ناشناسی از یاد می روند. اما به یک باره یادش می آید که همه چیز را از یاد برده بود و از خودش می پرسه من چه چیزی را از یاد برده بودم؟ 

 

ابری از تیرگی در آسمان دل آدمی می نشیند گاهی. تنها کاری که می توان کرد این است که هیچ کاری نمی توان کرد. کمی صبوری کنیم این نیز می گذرد. می گذرد، بله می گذرد. اما اندوه و دلتنگی میهم نمی گذرد. باور کن گاهی همین طوری دل آدمی می گیرد و نمی داند برای چی و برای چه کسی. شاید می داند و به روی خودش نمی آورد. آدمی است دیگر، چه باید کرد. احوالات وجودی در عمیق ترین لایه های هستی آدمی جریان دارد و در پنهان ترین بخش زندگی خروشان می شود. احوالاتی که گاهی با دیدن یک عکس، رد شدن از یک خیابان، صدای یک دوست و یا هر بهانه ی دیگری، فوران می کند و جهان درون را در خود می بلعد. هر لحظه ممکن است از راه برسد و شخص را در لحظات معلق و مبهم نگاه دارد. سایه هایی از واقعیت بر دیوار روح او می تابد. اما نمی داند سایه از کیست و چرا او را با خود درگیر کرده است. همین سایه های درون است که ما را با خود به سوی سرزمین غریب و ناآشنای سکوت می برد. سکوتی که فریادی را در خود پنهان کرده است. آرامشی که طوفانی را با خود حمل می کند. و چشمانی را که جهانی را در خود انعکاس می دهد. 

کامپیوتر محل کارم به وایفا وصله ، چگونه رمزش را پیدا کنم؟

 کامپیوتر محل کارم به وایفا وصله ، چگونه رمزش را پیدا کنم؟

میخوام گوشیم را به این وایفا وصل کنم ؟
1- دو کلید WIN+R روى کیبورد را با هم بفشارید تا پنجره ی Run نمایان شود. .
2) حالا در پنجره ی باز شده ی Run بنویسید ncpa.cpl و سپس Ok کنید.با این کار پنجره ی شبکه باز می شود.
حالا بر روی شبکه Wi-Fi متصل راست کلیک کرده و گزینه Status را انتخاب کنید.
.
3) از پنجره ی باز شده بر روی Wireless Properties کلیک کنید.
.
4) دوباره پنجره ای نمایان خواهد شد که دارای دو تب Connection و Security می باشد.شما بر روی تب Security کلیک کنید.
.
5) در این قسمت گزینه ی Show Characters را بزنید،رمز عبور نشان داده می شود و شما می توانید دستگاه های دیگری به این شبکه متصل کنید.
.
*دکمه win همون دکمه اى که لوگوى ویندوز داره وجفت Alt هست
*توجه:این روش براى ویندوز7و8مى باشد. .
.
روش دوم:روى علامت وایفاى ویندوزکلیک کرده روى وای فاى موردنظر کلیک راست کرده گزینه status رو انتخاب کنید سپس روى wireless properties کلیک کرده سپس security رو زده و تیک show characters رو بزنید.