خسته ام رئیس خسته ام از اینکه همه ی راه تنهام...
تنها مانند یه گنجشک توی بارون،خسته ام از اینکه هرگز کسی رو نداشتم
که بگه کجا میریم ،از کجا میاییم و یا چرا میریم بیشتر از مردمی خسته ام که
همدیگه رو آزار میدن خسته ام از همه ی درد هایی که میشنوم و حس میکنم
هر بیشتر میشن درست مانند اینه که خرده های شیشه تو سرمه همه ی
زمانها میتونید بفهمید ؟!