کسی از دور میآید
کسی از منظر گل بوته های نور میآید
نگاهش بوی جنگلهای باران خورده را دارد
و وقتی گیسوانش را
رها در باد می سازد
دل من سخت میگیرد .
دلم از غصه میمیرد
هوای قریه بارانیست .
جمیله جان
درها را کمی وا کن
که عطر وحشی گلها
بپیچد در اتاق من
که شاید خیل لکلکها
نشیند بر رواق من .
جمیله جان
میبینی که ساحلها چه خاموش است؟
کنار کومهها دیگر گل و سوسن نمیروید .
برنجستان ما غمگین غمگین است
و دیگر برزگرها شعر لیلا را نمیخوانند
روایتهای شیرین را نمیدانند
هوا در عطر سوسن های کوهی بوی اردک های وحشی را نمیریزد
و در شبهای مهتابی
صدایی جز هیاهوی مترسکها نمیآید .
تمام کوچهها دلتنگ دلتنگاند
جمیله جان خداحافظ
خداحافظ
دل من سخت غمگین است
به پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم عرض کردم :
در شاءن علی بن ابی طالب علیه السلام چه می فرمایید؟
فرمود:
او جان من است !
عرض کردم :
در شاءن حسن و حسین علیه السلام چه می فرمایید؟
حضرت پاسخ داد: آن دو، روح منند و فاطمه ، مادر ایشان ، دختر من است . هر که او را غمگین کند مرا غمگین کرده است و هر که او را شاد کند، مرا شاد گردانیده است و خدا را گواه می گیرم ، من در جنگم با هر کس که با ایشان در جنگ است و در صلحم با هر کس که با ایشان در صلح است .
ای جابر! هرگاه خواستی دعا کنی و مستجاب گردد، خدا را به اسمهای ایشان بخوان ، زیرا که اسمهای آنان نزد خداوند محبوب ترین اسمها است