1)اگر مجوز 6 موسسه ای که در لیست انتظار کسب مجوز هستند صادر نشود چه بر سر 94هزار میلیارد سرمایه مردم که در این موسسات سرمایه گذاری شده است می آید؟
2)چرا با وجود تاکیدات بانک مرکزی،صدا و سیما و رسانه ها باز هم بعضی از موسسات به فعالیت خود ادامه می دهند؟
3)مطابق با قانون خصوصی سازی و قانون اساسی ،نهاد یا بنگاه خصوصی نمی تواند با حمایت "اشخاص حقبقی یا حقوقی دولتی" ادامه فعالیت بدهد. پس چرا بعضی موسسات به اصطلاح خصوصی با دست بردن به بیت المال تشکیل ،اداره و حمایت شده اند؟ در واقع چگونه می توان انتظار داشت که نهاد خصوصی با نهاد شبه دولتی دولتی رقابت کند؟
4)درصد سودی که این موسسات غیر مجاز ارائه می کنند خلاف عرف ،قانون و شرع می باشد اما فعالیت این موسسات ادامه پیدا می کند. به چه علت فعالیت این موسسات غیر مجاز ادامه پیدا می کند؟
کشورها سیاست خارجی خود را بر اساس تامین منافع ملی خود تعریف می کنند واین جزء لاینفک دیپلماسی در دنیا است تاریخ نشان می دهد همواره روسیه ایران را قربانی منافع خود کرده است وشاید بتوان گفت شوروی و بریتانیا بیشترین ضربه را برپیکر نحیف ایران وارد کرده اند اما اینکه ما سیاست خارجی خود را بر منافع ملی روسیه گره زده ایم نشان می دهد که از تاریخ درس نیاموخته ایم ودراین درس بسیار ضعیف ایم نمی دانم یک کشور چند بار از کشور دیگر باید لطمه بخورد تامتوجه شود .
ایران برای روسیه یک سرمایه هست برای چین . امارات .قطر. هم همین طور اما آیا انها هم برای ما سرمایه محسوب می شوند در اینکه آمریکا دشمنی خطرناکی برای ما هست حرفی نیست اما سوال این است آیا روسیه یک دوست واقعی است؟!
ما تا زمانی که از ترس وابستگی به آمریکا به روسیه روی آورده ایم برای روسها یک سرمایه وگنجی بزرگ به شمار می آییم و آنها در چانه زنی های خود با دنیا همواره ایران را قربانی کرده اند روسها در مسائل مهمی مثل حقوق دریای خزر و تاخیر در راه اندازی نیروگاه بوشهر و بحث سامانه اس300 و... نشان داده اند که به چه اندازه می توانند خطرناک باشند واین ما هستیم که به خاطر مشکلات داخلی نمی توانیم یک توازن پایدار ایجاد کنیم شاید این ضرب المثل روسی به کار ما بیشتر بیاید :«فقط یک روس میتواند دوست یک روس باشد»
ما باید با دنیا به یک نفاهم پایدار برسیم تا همواره به عنوان یک گاو شیر ده برای بعضی از قدرت ها این قدر بی اهمیت نشویم چین دارد همان بازی سیاسی را با ما بازی می کند که روسیه سالها از قبل آن نان خورده است
لوکوربوزیه در پلان اُبوس[i]، ضمن در نظر گرفتن وجوه اجتماعی و زیبایی شناسانه طرح، نگره ای سندیکالیستی را در قالبی خوشایند و تحت شمول استعاره ای ارگانیک، به جهان بینی ای کپیتالیستی تبدیل می کند. تالم با تمرکز بر ریشه ها و دلایلش، به عاملی خنثی بدل شده به حاشیه می رود و بر بدین رو ماتریالیسم زمخت دمیده شده در طرح زیر پرداختی زیبا پنهان می گردد.
مانفردو تافوری[ii]
تا دهه بیست، لوکوربوزیه هر نوع گرایش سیاسی خاصی را نفی می کرد و صرفا خود را یک معمار حرفه ایی می دانست[iii]، او کمی بعد موضع خود را در اخرین بخش کتاب به سوی یک معماری(1923) و در مخالفت با بی اعتنایی معماری منطقیِ مسکوت نسبت به انقلاب های بی قید و خشونت بار برامده از افزایش فراگیر نارضایتی اجتماعی مورد بازبینی قرار داد. لوکوربوزیه بر این باور بود که می توان با به کاربردن تکنیک های ابداعی و مصالح نوینِ ساخت و ساز برامده از روش های علمی، معماری را بر سیاقی راند که علاجی باشد بر تمام دردنشان ها و خشونت موجود در ناـ ارامی های خشم الود توده ای.
اما این ایمانِ کاملا خوش بینانه به کارایی منطقیِ پیشرفت علمی ـ که غالبا به عنوان بارزه ی مشخص جنبش مدرن شناخته می شود ـ به واسطه فروپاشی هیمنه اقتصادی سرمایه داری در سال 1929، نتایج حاصل از رکود بزرگ دهه سی، ظهور رژیم های توتالیتر و نهایتا تبعات رقت بار جنگ جهانی دوم، به طور فزاینده ای، به زیر سئوال رفت.
بر قرار ادله ی پیش امده، چندین پروژه ای که لوکوربوزیه حدفاصل سال های 1931 تا 1942 ـ مقطع زمانیِ بی نهایت مهم دگرگون شدن اثار وی با گذر از ره یافت های عقلانی/کارتزینیِ اثار اولیه و نزدیک شدن به پرداخت های شاعرانه/عاطفی متبلور در اثار متاخر وی ـ در الجزیره طراحی نمود، نه فقط تبیینی از یک ترکیب بی نهایت خاص از اثار معماری اش را ارائه می دهند، بلکه همچنین تصویری اند جامع از شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پایان عصر مدرن؛ ان گونه که مانفردو تافوری نشان می دهد در این دوره بحران اقتصادی گره ای عمیق می خورد با زیرـ وـ رو شدن کامل نظام معماری لوکوربوزیه، او رسالت [بعضا از نظر سیاسی و اجتماعی] منفعل بازنمایی نمادین را کناری می نهد و به انقیاد کامل نظام سرمایه داری تن می دهد و طرح به ابزار اصلی مدیریت اقتصادی، شرط لازم تسلیم شدن به روحیات بدوی بازار و رفع و رجوع کردن نگرانی های حال حاضر برای اخذ پروژه های اینده تبدیل می شود. از سال 1929، سرمایه نظام ذهنی اش را با استفاده ابزاری از بحران بر هر طرحی تحمیل می کند و استراتژی حاکم بر طرح را به گونه ای تعریف می نماید که با در نظر اوردن نقش هدایت کننده طبقه کارگر بر کلیت جامعه بسطی کنترلی یابد
کشورها سیاست خارجی خود را بر اساس تامین منافع ملی خود تعریف می کنند واین جزء لاینفک دیپلماسی در دنیا است تاریخ نشان می دهد همواره روسیه ایران را قربانی منافع خود کرده است وشاید بتوان گفت شوروی و بریتانیا بیشترین ضربه را برپیکر نحیف ایران وارد کرده اند اما اینکه ما سیاست خارجی خود را بر منافع ملی روسیه گره زده ایم نشان می دهد که از تاریخ درس نیاموخته ایم ودراین درس بسیار ضعیف ایم نمی دانم یک کشور چند بار از کشور دیگر باید لطمه بخورد تامتوجه شود .
ایران برای روسیه یک سرمایه هست برای چین . امارات .قطر. هم همین طور اما آیا انها هم برای ما سرمایه محسوب می شوند در اینکه آمریکا دشمنی خطرناکی برای ما هست حرفی نیست اما سوال این است آیا روسیه یک دوست واقعی است؟!
ما تا زمانی که از ترس وابستگی به آمریکا به روسیه روی آورده ایم برای روسها یک سرمایه وگنجی بزرگ به شمار می آییم و آنها در چانه زنی های خود با دنیا همواره ایران را قربانی کرده اند روسها در مسائل مهمی مثل حقوق دریای خزر و تاخیر در راه اندازی نیروگاه بوشهر و بحث سامانه اس300 و... نشان داده اند که به چه اندازه می توانند خطرناک باشند واین ما هستیم که به خاطر مشکلات داخلی نمی توانیم یک توازن پایدار ایجاد کنیم شاید این ضرب المثل روسی به کار ما بیشتر بیاید :«فقط یک روس میتواند دوست یک روس باشد»
ما باید با دنیا به یک نفاهم پایدار برسیم تا همواره به عنوان یک گاو شیر ده برای بعضی از قدرت ها این قدر بی اهمیت نشویم چین دارد همان بازی سیاسی را با ما بازی می کند که روسیه سالها از قبل آن نان خورده است