پ رضا شاهرودی بازیکن محبوب فوتبال ایران در دهه 90 از شروع فوتبال، نقش علی پروین در جدایی اش از فوتبال و اختلافاتش با علی دایی گفت.
رضا شاهرودی بازیکن چپ پا و خوش چهره فوتبال ایران دراواخر دهه 90بود که توانست باکنارگذاشتن بزرگانی چون مجتبی محرمی و جواد منافی دفاع چپ پرسپولیس وتیم ملی شود وخیلی زود جای خاصی در دل هواداران پرسپولیس باز کند. شاهرودی در خصوص مسایل مختلفی از جمله اشتباه حمید درخشان در هدایت پرسپولیس،محمد مایلی کهن وضعف های فوتبال ایران هم صحبت کرد که درزیرمتن کامل این گفت و گوی ایرنا با رضا شاهرودی معروف به رضا مالدینی تیفوسی های پرسپولیس خواهید خواهند.
* محله امام زاده حسن و جو فوتبالی این محل در فوتبالیست شدن شما چقدر تاثیر گذار بود؟
فوتبال را از زمین خاکی های جنوب شهر در محله امام زاده حسن شروع کردم و آموزشگاه ها هم در فوتبال من بسیار تاثیر گذار بودند.
ما در مدارس برای مناطق انتخاب می شدیم و آنجا بسیار خوب دیده شدم و توانستم در رده های پایه به ترتیب موفق باشم
* کدام مربی شما را کشف کرد؟
آقای رضا کلانتری معلم ورزش من خیلی تاکید داشت که من می توانم بازیکن بزرگی شوم و من را به مربی به نام خسرو فلاح که از جان دل مایه می گذارد معرفی کرد و خسرو فلاح و رضا کلانتری من را وارد فوتبال کردند و در تمام تصمیم گیری های من برای انتخاب باشگاه تاثیر گذار بودند.
* شما در سن 6 سالگی پدر خود را به صورت ناگهانی از دست دادید توضیحی در این باره بدهید؟
حدودا نزدیک انقلاب بود که پدرم برای تامین اجناس مغازه خود به خارج از خانه رفته بودکه تا الان به خانه بازنگشته است و هیچ خبری هم از او در دست نداریم. من خودم یکسال به این خاطر دیر مدرسه را شروع کردم و مرتب به پزشک قانونی رفتم اما هیچ خبری از او نشد.
* بعد از پدر مسئولیت تامین درآمد خانواده به دوش چه کسی افتاد؟
علی، فیروز و خواهرم به همراه من فرزندان خانواده ما هستند اما بعد از پدر تمام مشکلات ما برای تامین درآمد به گردن علی بردار بزرگم افتاد که آن زمان 12 سال سن داشت. او به جای پدر به سر کار رفت و همچنان هم همان شغل را دارد. من هم از زمانی که فوتبال را شروع کردم و توانستم درآمد داشته باشم به کمک خانواده رفتم.
* نبود پدر در زندگی شما به خصوص در فوتبال چقدر تاثیر گذار بود؟
پدریک مشوق بسیار خوب برای پسر است. در ورزش دوستان زیادی داشتم که تمام کار هایشان را پدرانشان انجام می دادند و دوست داشتم پدر من هم بود تا با او مشورت می کردم و اگر او بود شاید پله های ترقی را خیلی زود طی می کردم.
* اولین قراردادی که در فوتبال بستید با کدام باشگاه بود؟
خسرو فلاح و کانتری که مربیان اول من بودند من را به تیم جوانان صنعت معدن بردند و اعتقاد داشتند مهدی دینورزاده سرمربی بزرگسالان این باشگاه اعتقاد عجیبی به تیم جوانان دارد و بازیکنان زیادی از این تیم انتخاب می کند که اتفاقا همانطور شد و من هم به وسیله دینورزاده راهی تیم بزرگسالان شدم.
* قرارداد شما با صنعت و معدن چقدر بود؟
50 هزار تومان با ماهی 3 هزار تومان از این باشگاه می گرفتم اما دقیقا در همان زمان تیم پورا نیز خواهان من بود و آقای صوفیانی مدیرعامل آن باشگاه حاضربود به من 120 هزار تومان با یک موتور سیکلت بدهد اما فلاح و کلانتری به من اجازه ندادند به این تیم بروم.
* با اولین حقوق خود چه کردید؟
50 هزار تومان را به برادرم دادم تا در پول پیش خانه کمکی کرده باشم و از حقوق ماهیانه نیز به خانواده کمک می کردم.
* بعد از صنعت و معدن چه باشگاه هایی را انتخاب کردید؟
کشاورز و پرسپولیس تیم های بعدی من بودند.
* از حضور در پرسپولیس صحبت کنید و چه شد به این تیم آمدید؟
زمانی که می خواستم به پرسپولیس بیایم چپ پاهای بسیار خوبی در این تیم حضور داشتند. مجتبی محرمی و جواد منافی هر دو از بهترین های آسیا بودند البته در زمان حضور من محرمی مدتی محروم بود و بعد به تیم اضافه شد.
البته من در کشاورزم هم دقیقا هم شرابط را داشتم اما توانستم حق خود را بگیریم و یادم می آید رضا وطنخواه با من تماس گرفت و گفت رضا به پرسپولیس نرو آنجا خراب می شوی اما من گفتم می روم و حق خود را می گیرم. در زمان حضورم در کشاور در دوره مربیگری هاتف، رویین دل و عسگرزاده همیشه فیکس بودم و سعی می کردم در هر بازی بهترین بازیکن تیم باشم.
* چه کسی شما را برای پرسپولیس انتخاب کرد:
یادم می آید دیداری داشتیم با تیم بانک تجارت که اتفاقا علی دایی و افشین پیروانی هم بازیکن این تیم بودند در ورزشگاه امجدیه که ما این بازی را 2 بر یک پیروز شدیم. علی پروین تماشاگر این مسابقه بود و اتفاقا من در آن بازی بسیار خوب بازی کردم و یادم است در پایان بازی یکی از دوستان علی پروین نزد من آمد و گفت فردا به نمایشگاه سورتمه بروم.
من هم به دقیقا فردا به سورتمه رفتم وعلی آقا همان اول کار گفت اینجا مثل کشاورز نیست و خبری از پول نمی باشه و همه سر یک سفره نشستیم.
* از این سفره معروف علی پروین به شما چیزی هم رسید؟
به من هم از این سفره چیزی نرسید (باخنده) علی آقا می گفت اگر پولی هم بیاید باید هواداران بدهند که این پول قابل قیاس با باشگاه های دیگر نبود. باور کنید آن زمان بازیکنان انقدر عاشق حضور در پرسپولیس بودند که کسی به فکر پول نبود و خود من بدون هیچ چشم داشتی قراردادم را امضا کردم.
* به پرسپولیس آمدید و در پستی قرار شد بازی کنید که مجتبی محرمی و جواد منافی دو بازیکن صاحب نام در آسیا در این تیم دفاع چپ بودند از اینجا برایمان بگویید که چه شد رضا شاهرودی خیلی سریع در ترکیب اصلی قرار گرفت؟
مجتبی در ابتدای حضور من محروم بود اما جواد منافی هم در تیم ملی و هم در پرسپولیس دفاع چپ بود. با رفتن من مجتبی به هافبک چپ رفت ومن دفاع چپ ثابت تیم شدم و بعد از بازگشت مجتبی محرمی با نظر علی پروین او به دفاع وسط رفت و بازهم من فیکس بازی کردم.
* شما از ابتدا پرسپولیسی بودید؟
من از بچگی به همراه فیروز برادرم پرسپولیسی بودیم و همه بازی های پرسپولیس را در جایگاه تیفوسی های ورزشگاه از نزدیک مشاهده می کردیم و از همان زمان هم آرزو داشتم یک روز در این تیم بازی کنم.
* چقدر طول کشید رضا شاهرودی در پرسپولیس محبوب شود؟
حدود 8 بازی طول کشید خود را در پرسپولیس و در دل هواداران جا کردم. واقعا در آن زمان آماده بود و یادم است بعد از همین 8 بازی به تیم ملی هم دعوت شدم.
در آن زمان تمرین زیادی می کردم و به اعتقاد هواداران پرسپولیس زوج رویایی را با جواد منافی در سمت چپ پرسپولیس درست کرده بودیم.
* شما درکشاورز با مربیان علمی چون رویین دل و هاتف کار کردید که سبک متفاوتی با پروین داشتند آیا کار کردن با او برای شما سخت نبود؟
آن مربیان از پروین علمی تر بودند اما کار کردن با او اصلا سخت نبود و به اندازه تفکرات خود اطلاعات داشت. در دوره ما تفکرات بازیکنان به شکلی بود که اصلا نیازی به این نداشتیم که مربی بگوید چه کاری باید انچام دهیم و ما بازیکنان امروزی تفاوت های زیاد داشتیم. بازیکنان آن نسل همه کار بلد بودند و زیبا ترین فوتبال را بازی می کردند اما امروز برخی بازیکنان ساده ترین کار ها را نمی دانند.
* چه مساله ای بود که علی پروین را از مربیان دیگر متفاوت می کرد؟
مدیریت علی آقا بی نظیر بود و رمز اصلی موفقیت او مدیریتش بود البته در کنار او ناصر ابراهیمی هم حضور داشت که تمرین دهنده بسیار خوبی بود.
* آیا در زمان شما پیراهن پرسپولیس آسان بدست می آمد؟
پیراهن پرسپولیس آن موقع اصلا آسان بدست نمی آمد ومن چه سختی هایی را طی کردم تا به این پیراهن برسم. در زمان ما کسی که می خواست در پرسپولیس ثبات پیدا کند باید از نظر فنی و اخلاقی خیلی قوی عمل می کرد در غیر این صورت پوشیدن آن پیراهن اصلا آسان نبود.
* چرا از ابتدا شماره 16 پرسپولیس را انتخاب کردید؟
وقتی به پرسپولیس رفتم شماره 16 دست انصاری فرد بود که به بازی او علاقه زیادی داشتم اتفاقا پیش از شروع فصل با ما تمرین می کرد اما قبل از شروع فصل اعلام کرد نمی تواند تیم را همراهی کند و من هم از او اجازه گرفتم و پیراهن 16 را به تن کردم و در تیم ملی هم این پیراهن را پوشیدم.
* اختلاف شما با علی پروین از چه زمانی شروع شد؟
اختلاف ما تا این حد که در رسانه ها گفته شد نبود اما من از دروغ بدم می آید و کسی هم که حرف می زند باید پای حرف خود بایستد. علی پروین را خیلی دوست دارم و معرفت او از خیلی ها دراین فوتبال بیشتر است اما سر اینکه من می گفتم اگر چیزی هست باید برای همه باشد او ناراحت می شد.
چند بارهم کاپیتان تیم بودم و مشکلات بازیکنان را به عنوان بزرگتر تیم مطرح کردم که علی آقا از این کار خوششان نیامد. رسم بود جلسات فنی درتیم برگزارمی شد که اکثرا درآن بحث فنی نمی شد وبه مسایل این چنینی پرداخته می شد من هم به عنوان بزرگتر تیم عادت داشتم مشکلات بازیکنان را بیان کنم.
من وعلی آقا شاید گاهی اوقات با هم اختلاف داشتیم اما هر دو علاقه زیادی به هم داشتیم و حتی او فوتبال من را بسیار قبول داشت و فکر می کنم همیشه سر چیز های بی خودی با هم درگیر شدیم.
* آیا گرفتن بازوبند کاپیتانی از شما دلیل افزایش این اختلافات بود؟
این مساله اصلا صحت نداشت و من خودم بازوبند را به عابدزاده دادم.
* بهترین قراردادی که با پرسپولیس بستید چقدر بود؟
جوا: بهترین قرارداد من با پرسپولیس 25 میلیون تومان در سال 81 بود که البته چهار میلیون آن را هنوز نگرفته ام.
* به اعتقاد خیلی ازاهالی فوتبال ناکامی های شما از جایی شروع شد که لژیونر شدید آیا این مساله صحت دارد ؟
بازی های مقدماتی جام جهانی بود که آلتا ترکیه با مدیرعاملش به ایران آمد و دقیقا ما هم در این زمان در هتل هما تهران اردو داشتیم و آنها درخواست جذب من را به عابدینی ارایه کردند. قبل از اینکه به آلتا بروم مدتی در کرواسی و در تمرینات تیم هایدوک به همراه افشین پیروانی حضور داشتم که به خاطر نبود پول راهی آلتا شدم.
محمد خاکپور در آن زمان در تیم دیگری در ترکیه فوتبال بازی می کرد و از من خواست تا به آلتا نروم زیرا آنجا آدم های خوبی حضور نداشتند اما من رفتم و اتفاقاتی رخ داد که نباید رخ می داد.درفوتبال ایران اشباع شده بودم و دیگر نمی توانستم درانجا بازی کنم.
در آلتا مشکلات فراوانی داشتم و حتی آنها برخلاف قراردادم اجازه نمی دادند در اردو های تیم ملی حاضر شوم و همه این مسایل باعث شد تا از این تیم جدا شوم اما به همین خاطر 2 سال از بهترین روزهای فوتبال خود را فقط با پرسپولیس تمرین کردم و حتی حق حضور در بازی های دوستانه را هم نداشتم زیرا باشگاه آلتا منتظر کوچکترین بهانه ای برای شکایت از من بود.
* چقدر از آلتا پول گرفتید؟
300 هزار مارک باشگاه پرسپولیس و 120 هزار مارک من دریافت کردم.
* بعد از آلتا به دالیان رفتید در آنجا چقدر پول گرفتید؟
از شانس بد من دالیان در آن سال با ورشکستگی روبه رو شد و نتوانستم پول خوبی از این باشگاه دریافت کنم. آنجا 100 هزار دلار گیر من آمد و مابقی آن به باشگاه رسد.
* اوایل فوتبال به فکر پیدا کردن لقب برای خودت بودید؟
هیچ وقت اوایل فوتبال به دنبال لقب نبودم و اصلا فکر نمی کردم چنین لقب دوست داشتنی بگیرم.
* پس لقب رضا مالدینی را دوست داشتید؟
دوستی داشتم که الان خودش مربی امیدها است به نام سعید جهانگیری که مدیر باشگاه کارگران هم بود و خیلی جالب است که در گوشه آتیشی های پرسپولیس این لقب را به من داد و این لقب روی من ماند. من این لقب را خیلی دوست داشتم مالدینی یکی از بهترین های دنیا بود و هر کسی آرزو داشت با او مقایسه می شد.شباهت ظاهری و سبک بازی درمقایسه من با او بسیار تاثیر گذار بود.
* فکر می کردید روزی جلوی مالدینی بازی کنید؟
هفدهم دیماه 1356 در تاریخ انقلاب اسلامی برای شهر مشهد فصلی جدید محسوب میشود؛ زیرا در این روز تعدادی از زنان مسلمان مشهد برای نخستینبار علیه حکومت پهلوی دست به اعتراض زدند. حضور زنان در این اجتماع سیاسی نوعی اعتراض به تشکیلات حکومت پهلوی و درخواست آزادی زنان دربند بود. هرچند بهخاطر مسائل امنیتی و کنترل مطبوعات، این موضوع در مطبوعات چندان بازتاب نیافت، اما حضور زنان در این راهپیمایی سرآغازی برای مبارزات مردم شهر مشهد قلمداد میشود.
در پی فعالیتهای مؤثر مدرسۀ اسلامشناسی و حمایت سایر مدارس علمیۀ بانوان، زنان مشهد با به دست گرفتن قرآن و پلاکارت به یک راهپیمایی آرام اقدام کردند. مأموران دولتی با حمله به صفوف زنان و ضرب و شتم آنها، هفده نفر از آنان را دستگیر و به کلانتری شماره پنج مشهد اعزام کردند.
آیتالله شیخابوالحسن شیرازی نخستین راهپیمایی بانوان علیه رژیم ستم شاهی را در مشهد ساماندهی کرد. علاوهبراسناد و مدارک منتشر شده راجع به نخستین راهپیمایی زنان در مشهد، بخشی از خاطرات شاهدان این موضوع میتواند سرآغازی برای پژوهش در این زمینه باشد. خانم صدیقه مقدسی (دختر آیتالله شیرازی) از جمله افرادی بوده که در این ماجرا دستگیر و بازداشت شده است. وی بهصورت گذرا به این موضوع اشاره کرده و بدون پرداختن به دلایل راهپیمایی و اثرات این حرکت در مشهد، فقط مسئلۀ دستگیری خود را عنوان کرده است . (1)
" هوا سرد بود، برف هم میآمد. من و خانم اسکویی صبح زود پرچم بر میداشتیم و میرفتیم جلوی کوچۀ چهارباغ میایستادیم. خانمهایی که میآمدند و عبور میکردند متوجه میشدند که راهپیمایی است. 17دی 1356 عدهای از بانوان اسلامشناسی مشهد قرار بود راه بیفتند و راهپیمایی کنند. این راهپیمایی در واقع علیه عدهای از خانمهایی بود که هر سال بهمناسبت 17 دی (روز کشف حجاب)، تاج گل میبردند و به مجسمۀ رضاشاه تقدیم میکردند. در این روز قرار بود یک تعداد از خانمها از فلکه آب راه بیفتند. من هم به فلکۀ آب آمدم، دیدم تعدادی خانم چادرمشکی بدون هیچ پرچمی نشستهاند و یا راه میروند.
من رفتم جلو وگفتم: راهپیمایی از اینجاست؟ گفتند: بله
بالاخره تا وقتی که شدیم پانزده نفر. آهسته، آهسته حرکت کردیم و کم کم پرچم باز کردیم که نوشته بودند «ما زنان ایران این روز را روز شومی میدانیم». آن روز زنان زیادی جمع شدند و جمعیتی گرد آمد به نظرم حدود دویست یا سیصدنفر میشدیم. نزدیک بازار سرپوشیده که رسیدیم از دور دیدم ماشینهای ارتشی بهسوی ما میآیند. به آن خانمهایی که در میدان شاه جمع شده بودند خبر رسانده بودند، خانمهای محجبه دارند با چوب و چماق میآیند، آنها ترسیده بودند. گفته بودند، ما از اتوبوس پیاده نمیشویم و به آقایی که همراهشان بود گفته بودند: این تاج گل ها را ببرید ما پیاده نمیشویم. به آنها گفتند، ما دورتادور مجسمه را پلیس گذاشتهایم و کسی این جا نیست. خانمها با ترس و لرز پیاده شده، گلها را روی مجسمه قرار داده و سریع رفته بودند.
نزدیک چهارراه خسروی که رسیدیم، دیدم نیروهای نظامی پیاده شدند. خانمها همان طور جلو میرفتند. من هم داخل جمعیت بودم. تعدادی از زنها را گرفتند. آنها داد میزدند، مردم دست از استقامت برندارید. آنها را انداختند داخل ماشین.
یکی از آن کسانی که دستگیر شد، خانم مقدسی دختر آقای شیرازی بود. از آن جمعیت یکی دو نفر مرگ بر شاه میگفتند. نظامیان هم زنان را با باطوم میزدند. مأموران به سوی تظاهرکنندگان حمله کردند و زنها را با باطوم میزدند و وقتی به پرچم رسیدند آن را پاره کردند.
من زدم رفتم توی بازار سرشور، همانطور که میدویدم لنگه کفشم افتاد. با خودم گفتم برگردم لنگه کفش را بردارم زشت است و از طرفی باید این کاسبها هم نفهمند. چون هنوز تعدادی ازبازاریها موافق این نوع حرکتها نبودند. آنها میگفتند: به زن چه که بیاید و داخل خیابان دادوبیداد را بیندازد؟
خلاصه دواندوان به خانه رسیدم. خانم طه گفتند: چی شده؟ از کجا میآیی؟ گفتم جریان این است و این اتفاق افتاده. هنوز ننشسته بودم، تلفن زنگ زد. گفتند: خانم دختر من را بردند شماها خبر ندارید. خانمها را جمع کنید بریم خونه سیدمحمد شیرازی آنجا تحصن کنیم. گفتم: خیلی خوب و دعوت کردیم از چند خانم که برای تحصن به منزل آقای شیرازی برویم.
کفشهایم را عوض کردم و رفتیم برای تحصن به منزل آقای شیرازی. این حرکت خیلی خوبی بود. خیلی از خانمها آمده بودند. اول داخل حیاط بودیم. بعد خانمها رفتند داخل اتاقها و آقایان آمدند داخل حیاط. حیاط آن زمان را با چادر پوشانده بودند. کمکم علما آمدند. آقای شیرازی، آقای تهرانی و آقای فلسفی هم آمدند.
آقای شیرازی داد میزد: «دختر من را بردند داخل ساواک، شما این جا نشستید، مذاکره میکنید». خانمها هم داد و بیداد میکردند. آن شب ما تحصن کردیم نزدیک سحر بازاریها برنج آوردند و برنج پختند و بین مردم تقسیم کردند. نزدیکهای اذان صبح بود که زنان دستگیر شده را آزاد کردند و خانمها تحصن را پایان دادند.
خانم مقدسی را زیاد شکنجه نکرده بودند، ولی آن دختری را که شعار میداد، خیلی با باطوم زده بودند. بدنش هم ورم داشت و بستری بود. ولی بیاحترامی به آنها نکرده بودند و اینها هم گفته بودند ما حجاب را میخواهیم، گفته بودند مبارزه با بیحجابی میکنیم هرکس میخواهد باشد..(2).
به گفتۀ خانم فاطمه اعتمادی، موضوع راهپیمایی زنان مشهد در 17 دیماه 1356 نوعی دل و جرئت دادن به مردها بوده است. طبق روایتی چون مردها میترسیدند و گفتند : «زنها را راه بیندازیم تا مردها به غیرت بیایند» در واقع راهپیمایی زنان در این روز را یک نوع تشویق ودادن شجاعت به مردان برای حضور پررنگ در سایر حوادث میدانند.
رمضانعلی شاکری در شرح چگونگی این واقعه آورده است: 17دی ماه 1356/27محرم 1398، امروز از جانب حدود 120تن از بانوان اسلامی مشهد که اکثرشان دانشجو بودند، بهمنظور اعتراض به مراسم هفده دی (سالگرد کشف حجاب) که همهساله در میدان شهدا (مجسمۀ سابق) برگزار میشد،(3) وارد خیابانهای شهر شده و راهپیمایی را از خیابانهای بازرگان (خسروینو سابق) و آزادی (شاهرضای سابق) و خیابان شهدا (نادری سابق) شروع کردند و به قصد ورود به میدان شهدا حرکت خود را ادامه دادند. در موقع حرکت شعار نمیدادند و شعارشان را روی پردۀ سفید نوشته بودند: «ما زنان خراسان، آزادی خواهران دربند را خواهانیم». نزدیک میدان شاه سابق، ماشینهای نفر بر پلیس راه را بر تظاهرکنندگان بسته و با حملات خود آنان را پراکنده ساختند.
بهقرار اطلاع پلیسی، در کوچۀ نو، جنب ادارۀ ثبت سابق، عدهای از بانوان تظاهرکننده را تعقیب میکردهاند که در این تعقیب، متجاوز از هفدهتن از بانوان به پاخواسته دستگیر و بقیه پراکنده میشوند. آنگونه که شنیدم، بانوان دستگیر شده را به کلانتری پنج میبرند و سخت مورد تحقیق و ایذا و شکنجه قرار میدهند. در هفتههای بعد با اقدامات روحانیون مشهد، دستگیر شدگان آزاد میشوند. به اعتقاد صاحبنظران، این قیام علنی و دلیرانۀ بانوان اسلامی مشهد در ایام اختناق، اولین ضربهای بود که در شهر مشهد، دستگاه استبداد و نظام حاکم را نسبت به بیداری و حرکت مردم مسلمان ایران هشدار داد .(4)
بهنظر میرسد، بهواسطۀ جو امنیتی حاکم بر رسانهها، این حرکت انعکاس صحیحی در مطبوعات آن زمان نیافته است.روزنامه آفتاب شرق سه روز پس از واقعه راهپیمایی زنان مشهد در روز 17دی ماه 1356 چنین توصیف کرده است:
در ساعت ده بامداد پریروز، هنگامیکه مراسم روز هفده دی در میدان شاه مشهد ادامه داشت، حدود یکصد زن چادری که در میان آنها سه مرد نیز دیده میشد، درحالیکه از خیابان نادری بهسوی میدان شاه میرفتند، شعارهایی علیه این روز سر میدادند و شعارپارچهای نیز حمل میکردند. بلافاصله، مأموران پلیس و انتظامی مداخله کرده و عدهای از زنهای چادری و تظاهرکننده و سه مردی که به ظاهر کارگردان این تظاهرات بودند، بهوسیلۀ مأموران بازداشت شدند. اینگونه تظاهرات ضد اجتماعی که مغایر با شئون پیشرفتهای مملکتی و مردمی است، موجب تآسف است؛ زیرا جوامع امروزی قادر نیستند با حذف زن از فعالیتهای اجتماعی، نیمی از نیروهای خود را نادیده بگیرند
روزنامه خراسان نیز شش روز پس از این راهپیمایی با درج خبری به این موضوع چنین اشاره کرده است:
«اعضای سازمان زنان خراسان، طی اجتماعی در سالن این سازمان، تظاهرات گروهی از زنان مجهولالهویه را در 17 دیماه 1356 در مشهد، در مخالفت با نهضت آزادی زن ایرانی محکوم کردند. در این اجتماع، نخست دبیر سازمان زنان خراسان، در سخنانی با اشاره به این تظاهرات که هم زمان با برپایی مراسم بزرگداشت روز هفدهم دیماه در میدان شاه مشهد در خیابان نادری این شهر انجام شد، اظهار داشت ما زنان ایران که پنجاهدرصد نیروی فعال مملکت را تشکیل میدهیم، از انقلاب اجتماعی ایران بیش از هر طبقۀ دیگر بهره گرفتهایم و ازاینرو در پاسداری از این موهبت، برای خنثی کردن تبلیغات سوء بیگانگان، بهشدت مبارزه خواهیم کرد
غلامرضا آذری خاکستر
http://ohwm.ir/show.php?id=2520
استاد در پاسخ چنین گفت :
ای نادان , فرمانده وقتی سربازی نداشته باشد , خود بعنوان آخرین سرباز تا آخرین نفس و قطره خونش میجنگد و هرگز تسلیم دشمن زبون نمیشود .
سپس حالت عجیبی سرا پای جسم و روح استاد را در برگرفت و چنان نبرد بی امانی آغاز گردید که متجاوزین یکی پس از دیگری هم آغوش زمین گردید . پس از گذشت مدتی , تنها استاد مانده بود و فرمانده دشمنان . آن دو چشم در چشم هم دوخته و هر یک کوچکترین حرکت دیگری را زیر نظر داشت . فرمانده دشمنان با نعره ای رعدآسا با شمشیر برهنه اش به طرف استاد یورش برد و استاد حمله او را دفع و چنان ضربه مهلکی بر پیکر او وارد ساخت که در دم جان سپرد . استاد رو به آسمان نمود و چنین فرمود : با توکل بر پروردگار بی همتا بر دشمن زبون چیره گشتم و سپس سجده شکر به جا آورد .و... استاد در میان رهروانش چنین گفت این داستان آخرین سرباز بود .
خطیب توانا مرحوم محمد هاشم غنایی
معروف به آقاشیخ
زنده یاد محمدهاشم غنایی یکی از روحانیون و وعاظ معروف روستای نیگنان بودند .ایشان در سال 1295 هجری شمسی در نیگنان دیده به جهان گشودند و بعد از عمری خدمت در بساط ائمه اطهار(ع) ومنابر وعظ وروضه خوانی و همچنین تعزیه خوانی دراردیبهشت ماه سال 1368 دارفانی را وداع نمودند.آرامگاه ایشان در کنار مقبره ی معروف به مقبره سلطانی قراردارد و علی رغم گذشت سالیان متمادی از در گذشت ایشان هر هفته علاقمندان زیادی برای قرائت فاتحه وابراز علاقه بر سر آرامگاه اینشان حاضر می شوند.مرحوم غنایی در سنین کودکی و نوجوانی با توجه به استعداد وهوش زیادی که داشتند خیلی زود دروس قرانی و علوم دینی را نزد علمای آن زمان فراگرفتند و از همان سن جوانی به عنوان معلم قرآن و مبلغ دین پا به عرصه فعالیت گذاشتند .حقیر آنچه از اولین محرمی که از زمان کودکی بیاد دارم (در مسجد میان ده ) منبرهای ایشان و عزت واحترام خاصی بودکه مردم برای ایشان قائل می شدند. شروع منبر این عالم ربانی با آیه شریفه( رب الشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی) و همیشه منبر ایشان حسن ختام منبر سایرین بود. ایشان همچنین مدت زیادی به عنوان مسئول خانه انصاف آن زمان به کار حل اختلاف واصلاح مشکلات بین مردم مشغول بودند همچنین ایفای نقش امام حسین (ع) در تعزیه روز عاشورا از دیگر فعالیت های مذهبی ایشان بود.
(شادی روحشان صلوات)
توضیحات تکمیلی جناب حاج آقا نیازی:نامبرده یکی از وعاظ توانمند نه تنها نیگنان بلکه شهرستان بشرویه بودند که تبحری زیبا در تفسیر قران داشتند ایشان از اولین افرادی بودند که به علت نبود مکتب خانه درمنطقه جهت کسب علم به شهرستان طبس هجرت نموده و سپس جهت ترویج علوم و احکام اسلامی در نیگنان سکنا گزیدند ..و تا پیان عمر به این کار شریف ادامه دادند.درمراسم محرم نیگنان رسم براین بود ابتدا یکی دو نفر از روحانیون بومی منبر می رفتند و بعد از سینه زنی جمعیت حاضر همه با هم برای اماده شدن مجلس دو بیت (علی رفتی از بر لیلا.خاک غم کردی برسر لیلا).(همی گفتی حرف رفتن را تا سیه کردی محجر لیلا)را می خواندند و با ذکر صلوات مرحوم غنایی بعنوان اخرین سخنران به منبر می رفتند....روحشان شاد.
قطعا روحانی پیروزی خود در انتخابات را مدیون فردی نیست"، روحانی در انتخابات یک کاندیدا بود که همه بنا بر وظیفه و تشخیص خود از وی حمایت کردند، بنابراین روحانی مدیون کل رای دهندگان و مردم و پا برنهگان است و هی هاشمی و خاتمی مدعی نباشند..اگر هاشمی راست می گوید چرا در انتخابات مجلس تهران و ریاست جمهوری 84 شکست خورد ..اگر می گویند در انتخابات تقلب شده ..مسول انتخابات 1384 خاتمی دوست عزیز هاشمی بوده است و اگر می گوید احمدی نژاد در سال 1388 تقلب کرد و پس چرا در سال 1392 روحانی از صندوق در آمد مسئول انتخابات 92 که دولت احمدی نژاد بود..از هاشمی و اصلاح طلب ها خواهش داریم یک نعل و یکی به میخ نزنند..در انتخابات بیشترین رای مردم به روحانی اصولگرایان و طرفداران انقلب بودند من مثالش را می زنم..بیشتر مشارکتی و اصلاح طلب ها انتخابات را تحریم کرده بودند ..این پا برهنگان افراد بی طرف بودند که سال 1388 به احمدی نژا د رای دادند و سال 1392 به روحانی رای دادند.. انقلاب وانتخابات مدیون کسی نیست و اگر در کشور ریس جمهور و مسئول شده استفاده مادی و معنوی برده است و اگر نظام شاهنشاهی یا نهضت آزادی درکشور بود مطمن باشند بعضی آقایون تخمخ فروش یا و..در خیابانهای شهرشان بودند ...این نعمت انقلبا بود که آنها شدند نخست وزیر و ریس مجلس و ریس جمهور و وزیر و وکیل ....واما
معتقدم رای بدنه اجتماعی اصولگرا و پا برهنگان بود که باعث پیروزی روحانی شد. همانطوریکه احمدی نزاد را ریس جمهور کردند و “اگر و اگر” بدنه اجتماعی اصولگرایان و پا برهنگان به سمت آقای روحانی نرفته بود آقای روحانی با کمک هاشمی و خاتمی فی نفسه یکی شش میلیون رای بیشتر نداشت.
وقتی مهره اصلی احمدی نژاد مشایی رد صلاحیت شد..احمدی نژاد رسما در انتخابات شرکت نکرد و بیطرف شد و کلا کار بکار انتخابات نداشتند بقولی یک اعتراض به رد صلاحیت مشایی بود و بدنه اصلی مردم درانتخابات که دیدند احمدی نژاد مهره ای ندارنند بطرف روحانی متمایل شدند و اگر حمایت هاشمی از روحانی نبود ازاین رای که روحانی داشت نزدیک 12 میلیون بخاطر هاشمی به روحانی رای ندانند و اگر هاشمی پشت روحانی نبود روحانی بالای چهل میلیون رای داشت
خدا شکر ..اصلاح طلبان تن به اعتدال دادهاند و از افراط و تندرویی دور شدهاند
هرگونه پیشنهاد و طرحی که بخواهد در جریان اصلاحات مطرح شود باید در جمع دوستان و بزرگان اصلاح طلب مطرح شود و جمع به نتیجه برسد و به صورت انفرادی نباید هر فرد طرحی را ارائه کند و بر سر زبان ها بیاندازد که بعدا مشکل آفرین شود. این یک مسئله مهمی است و همه دوستان باید حرمت اصلاح طلبی و بزرگان جبهه را حفظ کنند. واقعیت جامعه به اینجا رسیده است در دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب یک تعداد معدودی افراد افراطی هستند که قبلا در میان اصلاح طلبها هم بودند که به حمدالله الان شاید یا وجود نداشته باشند یا اگر وجود دارند به ندرت هستند و همه تابع یک روش معتدل، میانه و مقبول شدهاند. الان اصلاح طلبها تن به اعتدال و روش فارغ از افراط و تفریط دادند. در میان اصولگراها هنوز مرزها مشخص نشده است. یک مجموعه ای از میان جریان اصولگرا به وجود آمده است که افراطیگری را ادامه میدهند که به هیچ وجه با عقل و منطق قابل پذیرش نیست.
تعامل بین اصلاح طلبان و اصولگرایان اگر در مقابل خطر افراطی گری قرار بگیرد باید عقلای قوم در کنار هم قرار گیرند و این خطر را از کشور و نظام دفع کنند بعد از جریان 88 بارهاگفتم تنها راه حل مشکلات کشور این است که از عقلای کشور استفاده کنیم و حتی برخی چهره ها را اسم بردم که عقلای اصلاح طلب و اصولگرا بنشینند و راه حلی برای مشکلات کشور در آن زمان ارائه کنند. الان هم در مقابل افراطی گری، اصولگرایان و اصلاح طلبان تعامل دارند اما اینکه اصلاح طلبان و اصولگرایان در کنار هم قرار بگیرند و اصولگرایان دست از اصولگرایی بردارند و اصلاح طلبان دست از اصلاحات این یک امر نشدنی است و منطقی نیست.
ما در رابطه با سیاست خارجی هیچ مشکلی نمیبینیم، دکتر ظریف همان مواضعی را دنبال می کند که روحانی وعدهاش را داده بود. در مورد سیاست داخلی احساس میکنیم یک فاصلهای بین حرفها و شعارهای روحانی و عملکردش خصوصا در عزل و نصب ها وجود دارد. در برخورد با احزاب و تشکلهای سیاسی یکی از شعارهای روحانی باز کردن فضای باز سیاسی و ایجاد امنیت فوقالعاده در جامعه بود. نیاز بود افرادی که در راس وزارت کشور هستند این مسیر را دنبال کنند. افرادی که در استانها منصوب می کنند کاملا با این تفکر هماهنگ باشند. در اینجا یک مقدار جای گله باقی مانده است که وامیدواریم با تذکرات و توجهاتی که رییس جمهوری دارد مقامات مسئول خودشان را به خصوص در استانها هماهنگتر کنند. بخصوص با توجه به نزدیکی انتخابات مجلس وزارت کشور حساسیت های زیادی دارد و امیدواریم این وزارتخانه به آرمانهای روحانی جامه عمل بپوشاند. استانداران، فرمانداران و معاونینی که با دولت هماهنگ نیستند، بدون تعارف با آنها برخورد شود و بدانند وقتی رئیس جمهور سیاستی را ابلاغ کرد خودشان را منطبق بکنند. وقتی جدی برخورد نشود شاهد جزایر مستقلی هستیم که هر استان یک خط مشی را دنبال می کند.
مثال ساده اش چند ماه به انتخابات مانده است هنوز معان سیاسی وز یر کشور معرفی نشده است آیا این اعتدال است نه...
ادامه داردdardnews.ir