جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

رکورد محمد قوچانی!

 

این روزها خبر طرح "ممنوع‌ الفعالیت‌ شدن افرادی که در رسانه‌ها به مقدسات توهین می‌کنند" از سوی حمید رسایی، در رسانه های جریان اصلاحات سر و صدای زیادی به راه انداخته. طرحی که گفته خود رسایی براساس آن وزارت ارشاد ملزم به ممانعت از فعالیت افرادی می‌شود که در رسانه‌های تحت‌اختیارشان بارها به مقدسات توهین کرده‌اند.

مطرح شدن این طرح از سوی رسایی، آن هم بعد از توقیف روزنامه "صدای مردم" این شاعبه را ایجاد کرد که هدف رسایی تنها ممنوع القلم شدن قوچانی بوده است.

اما چرا همه نگاه ها بعد از مطرح شدن این  طرح به سمت قوچانی ختم می شد؟

همه این نگاه ها از آنجا نشأت می‌گیرد که قوچانی به همراه تیمش تا کنون با توقیف ۸ نشریه، رکورددار توقیف در روزنامه‌ها بوده و چندی پیش نیز اشتباهی از همین جنس در روزنامه آسمان و غیرانسانی توصیف کردن حکم الهی قصاص، موجب به محاق توقیف رفتن آسمان شده بود.
قوچانی علاوه بر مردم امروز، پیش از این "همشهری ماه"، "شرق"، "هم‌میهن"، "شهروند امروز"، "ایراندخت"، "اعتماد ملی" و "آسمان" را نیز توقیف کرده بود.

اما این قوچانی کیست؟!

محمد قوچانی فعالیت مطبوعاتی خود با نوشتن یادداشت‌های سینمایی در نشریه محلی "کادح" گیلان آغاز کرد و پس از آن به همکاری با نشریه "گام" پرداخت. پس از آن که برای ادامه تحصیل به تهران رفت، از سال ۱۳۷۴ به همکاری با نشریه "عصر ما" ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران پرداخت. روزنامه‌های جامعه، نشاط و عصر آزادگان برای قوچانی آغاز دوره جدیدی از روزنامه‌نگاری بودند که در سال‌های پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ تجربه کرد و به تدریج با نوشته‌های انتقادی خود علیه اکبر هاشمی رفسنجانی به شهرت رسید.

اما نکته جالب عضویت قوچانی در شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی از سال 93 است. حزبی که توسط ۱۶ نفر از اعضای هیات دولت اکبر هاشمی رفسنجانی، در اسفند ۱۳۷۴ خورشیدی آغاز به کار کرد.

البته هاشمی رفسنجانی در جذب مخالفین خود استاد است.

مانند جذب موسوی خویینی ها به عنوان رییس مرکز مطالعات استراتژیک دفتر ریاست جمهوری...

البته وقتی آقایون علم سیاست را در کتب ترجمه شده غربی و از زبان فرانکل، ماکیاول، فرانکلین لووان بومرور، نیچه و ...به عنوان "علم قدرت" خوانده اند، بیشتر از این نمیشود انتظاری داشت!

آرامش اینجاست

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را به تصویر بکشد.نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در چمن می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، پرندهو قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. ...




اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد. اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بودند. این تابلو با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود.پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.بعد توضیح داد :آرامش چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل و بدون کار سخت یافت شود ، بلکه معنای حقیقی آرامش این است که هنگامیکه شرایط سختی بر ما می گذرد آرامش در قلب ما حفظ شود



http://mstory.mihanblog.com

709-فضایل سنگ عقیق در روایات

IMG 10671 احجار کریمه (سنگ عقیق)سلمان فارسی روایت می کند که روزی پیامبر اکرم (ص) به امیر مومنان (ع) فرمود ((یا علی، انگشتر را در دست راست کن تا از دسته مقربان الهی باشی!)).

حضرت عرضه داشت: ((یا رسول الله، مقربان درگاه الهی چه کسانی هستند؟))

پیامبر (ص) فرمود : ((آن ها جبرئیل و میکائیل اند)).

باز حضرت پرسیدند: ((چه انگشتری در دست کنم؟)).

پیامبر (ص) فرمود : ((عقیق قرمز، پس همانا سنگ عقیق اول کوهی است که اقرار کرد به وحدانیت خدا و به پیامبری من و به وصایت تو یا علی و امامت فرزندان بعد از تو و به بودن بهشت برای محبان تو و شیعیان فرزندانت)).

امام صادق (ع) فرمود ((دوست دارم که هر مومنی از شیعیان ما پنج انگشتر را در دست داشته باشد. یکی از آنها عقیق است، زیرا عقیق با ایمان ترین و مومن ترین سنگ به خدا و به ما اهل بیت در میان سنگ هاست)).

امام رضا (ع) ضمن حدیثی در فضیلت روز غدیر فرمود: ((خداوند ولایت امیر مومنان (ع) را بر ساکنان طبقات هفت گانه آسمان عرضه کرد. پس اول کسانی که به ولایت امیر مومنان علی (ع) ایمان آوردند، ساکنان طبقات هفت گانه آسمان بودند. خداوند آسمان هفتم را به عرش خودش آراست و عرش خود را در آسمان هفتم قرار داد. پس از آن ساکنان طبقه چهارم به ولایت امیر مومنان (ع) اقرار کردند. سپس خداوند آسمان چهارم را هم به بیت المعمور آراست و بیت المعمور را آن جا قرار داد. سپس ساکنان آسمان دنیا به امامت امیر مومنان (ع) اقرار کردند و ایمان آوردند خداوند آسمان دنیا را نیز به ستارگان مزین کرد و بعد طبقات دیگر آسمان ها ایمان آوردند. سپس ولایت امیر مومنان (ع) را بر زمین عرضه کرد. اول جایی که به ولایت امیر مومنان (ع) اقرار نمود، سرزمین مکه بود. پس خداوند آن را به وجود کعبه آراست. سپس سرزمین مدینه ایمان آورد. پس آن سرزمین را به وجود پیامبر (ص) آراست. سپس خدواند ولایت امیر مومنان (ع) را بر کوه ها عرضه کرد. پس اولین کوه هایی که به ولایت امیر مومنان (ع) شهادت دادند سه کوه عقیق، فیروزه و یاقوت بودند.

بشیرخدمت امام صادق (ع) عرض کرد: ((فدایت شوم، چه نگینی بر روی انگشترم قرار دهم؟)) حضرت فرمود: ((ای بشیر چرا از استفاده عقیق قرمز وعقیق زرد و عقیق سفید غافلی؟ پس همانا این سه عقیق، سه کوه در بهشت هستند که کوه عقیق قرمز بر خانه پیامبر (ص) در بهشت و کوه عقیق زرد بر خانه فاطمه زهرا (ع) در بهشت و کوه عقیق سفید نیز بر خانه امیر مومنان (ع) در بهشت سایه افکنده است و همه این خانه ها یکی ست. همانا این سه کوه، خدا را تسبیح و تمجید می گویند و برای دوستان و محبان آل محمد (ع) استغفار می کنند)).

امام صادق (ع) فرموده اند: ((انگشتر عقیق در دست کنید. همانا خداوند با پیامبرش، موسی (ع) بر روی کوه عقیق سخن گفت و موسی بر این کوه به مقام کلیم اللهی رسید)).

پیامبر اکرم (ص) می فرماید: ((در شب معراج که به آسمان ها سفر کردم (به عرش رفتم) به مرتبه ای رسیدم که نزدیک تر از آن، به مقام ربوبیت، تصور پذیر نیست. پس خداوند در آن جا با من بین دو کوه عقیق سخن گفت)).

با نگاه به این دو حدیث، که خداوند، بر روی کوه عقیق با حضرت موسی (ع) و بین دو کوه عقیق با پیامبرش حضرت محمد (ص) سخن گفت، عنایت خداوند به سنگ عقیق معلوم می شود. و این بدان جهت است که اول سنگی بوده که به یگانگی خدا و نبوت پیامبر (ص) و ولایت امیر مومنان (ع) شهادت داده است.

در کتاب مصباح درباره آداب و مستحبات عمل استخاره آمده است که استخاره کننده، انگشتر عقیق در دست راست کند، در حالی که روی آن نوشته شده باشد ((محمد و علی)) و سپس با دست راست قبضه ای بگیرد.

در کتاب بحار الانوار برای خوردن تربت امام حسین (ع) و شفا طلبی از آن آدابی ذکر شده است، از جمله آن که: هرگاه خواستی مقداری از تربت امام حسین را برداری استفاده کنی، انگشتری نقره در دست کن که نگین آن عقیق باشد و بر روی آن نوشته باشد: ((ما شاء الله لا قوه الا باالله استغفرالله)).

سیره و روش بسیاری از بزرگان و علماء این چنین بوده که بر روی نگین عقیقی، اسم جلاله خداوند و اسماء چهارده معصوم را حک کرده و وصیت می کردند که بعد از مرگ آن ها، در هنگام دفنشان، این نگین ها را در دهان آن ها بگذارند. این عمل یکی از مستحباتی است که بسیار سفارش شده است

فروریختگی - قسمت دوم (فصل 3)

سنگ و سخت و کبود شده به زیرِ آوارِ داستانِ آخرین سکوت پیش از صدایِ قو وارَش افتاده بود. ساق ها تکان نمی خوردند. جایی برای نفوذِ هوا به سلول پوستش وجود نداشت. بلوک های سیمانی بافت پوستش را زخمی می کرد و خونِ سیاه و سرخ به زمین نرسیده بر پوست می ماند و می ماسید. بویِ نفرت از آن برخواسته بود. 
پیش از این: ردِ کبود ریسمان های مشکی رنگ بر تنَش.
پس از این: فریاد خاموش به تصویرِ مقصدِ مه گرفته. 
خرده های سیمان را از روی صورتش کنار زدم. نگاهم کرد.
هوا از غبارهای براق پوشیده شده بود. تمامِ زمینی که پیش از این می شناختم به معنایی دیگر نمایان شد. گودال های بی سایه و بی کُنج، شرق و غرب و شمال و جنوب در زمین نمایان شده بودند.
آسمانِ خاکی رنگ. جهتِ تابش خورشید مشخص نبود. نور همه جا را به شکلی فرا گرفته بود که سایه ای نمی توانست شکل بگیرد. انگار کلِ زمین در تمامِ 24 ساعت، سرِ 2 ظهر تابستان ایستاده است. اما غبار پخش شده در هوا از ورود نورِ تند و تیزِ یک ظهر تابستانی جلوگیری می کرد. 
زمان در لحظه ای معلق باقی مانده بود. 
به من نگاه می کرد. کفِ دستم را جلوی صورتش تکان دادم. اما نگاهش از نقطه ای تکان نمی خورد. خیره نبود. خیرگی احساسی و دقتی مشخص دارد. و وقتی به سمت چپ خم شدم و از کنار صورتش نگاهش کردم، به من نگاه نمی کرد. نگاهش از همان اول به نقطه ای پشت سرم بود. مسیر نگاه را پِی گرفتم. به آسمان خاکی نگاه می کرد. نقطه ای که در سقف قهوه ایِ ترک خورده بود. جایی در آسمان با خطی باریک شکافته شده بود و با حرکتی آهسته داشت بزرگ تر می شد. 

فروریختگی - قسمت دوم (فصل 3)

سنگ و سخت و کبود شده به زیرِ آوارِ داستانِ آخرین سکوت پیش از صدایِ قو وارَش افتاده بود. ساق ها تکان نمی خوردند. جایی برای نفوذِ هوا به سلول پوستش وجود نداشت. بلوک های سیمانی بافت پوستش را زخمی می کرد و خونِ سیاه و سرخ به زمین نرسیده بر پوست می ماند و می ماسید. بویِ نفرت از آن برخواسته بود. 
پیش از این: ردِ کبود ریسمان های مشکی رنگ بر تنَش.
پس از این: فریاد خاموش به تصویرِ مقصدِ مه گرفته. 
خرده های سیمان را از روی صورتش کنار زدم. نگاهم کرد.
هوا از غبارهای براق پوشیده شده بود. تمامِ زمینی که پیش از این می شناختم به معنایی دیگر نمایان شد. گودال های بی سایه و بی کُنج، شرق و غرب و شمال و جنوب در زمین نمایان شده بودند.
آسمانِ خاکی رنگ. جهتِ تابش خورشید مشخص نبود. نور همه جا را به شکلی فرا گرفته بود که سایه ای نمی توانست شکل بگیرد. انگار کلِ زمین در تمامِ 24 ساعت، سرِ 2 ظهر تابستان ایستاده است. اما غبار پخش شده در هوا از ورود نورِ تند و تیزِ یک ظهر تابستانی جلوگیری می کرد. 
زمان در لحظه ای معلق باقی مانده بود. 
به من نگاه می کرد. کفِ دستم را جلوی صورتش تکان دادم. اما نگاهش از نقطه ای تکان نمی خورد. خیره نبود. خیرگی احساسی و دقتی مشخص دارد. و وقتی به سمت چپ خم شدم و از کنار صورتش نگاهش کردم، به من نگاه نمی کرد. نگاهش از همان اول به نقطه ای پشت سرم بود. مسیر نگاه را پِی گرفتم. به آسمان خاکی نگاه می کرد. نقطه ای که در سقف قهوه ایِ ترک خورده بود. جایی در آسمان با خطی باریک شکافته شده بود و با حرکتی آهسته داشت بزرگ تر می شد.