جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

توهین به قهرمانان و هنرمندان ملی به بهانه آزادی بیان

 
توهین به قهرمانان و هنرمندان ملی به بهانه آزادی بیان/مدعیان روشنفکری این بار به سید حمله کردند +عکس
توهین به بهانه آزادی بیان

توهین به قهرمانان و

هنرمندان ملی به بهانه

آزادی بیان/مدعیان

روشنفکری این بار به

سید حمله کردند

+عکس

جمعی از ورزشکاران و قهرمانان ورزشی در حالی امروز، اول بهمن 93 به دیدار مقام معظم رهبری رفتند که بار دیگر عرض ارادت برخی چهره های شاخص دنیای پهلوانی و قهرمانی ورزش به رهبر معظم انقلاب، حال عده ای را ناخوش کرد!
به گزارش گروه فرهنگی فرهنگ نیوز،جمعی از اهالی ورزش و قهرمانان ورزشی روز چهارشنبه یکم بهمن ماه 1393 در حسینیه امام خمینی(ره) به دیدار مقام معظم رهبری رفتند. تنها چند ساعت پس از این دیدار بود که سید محمد موسوی عراقی بهترین مدافع حال حاضر والیبال جهان با انتشار پستی در صفحه شخصی اینستاگرامش نوشت:
 
"دیدار با رهبر معظم انقلاب. من که خیلی دوست داشتم. وقتی ایشونو دیدم چهرشون حس عجیبی به آدم میده ولی حیف که نشد از نزدیک با ایشون صحبت کنیم :("
 
همین چند جمله کافی بود تا بار دیگر شاهد هتاکی به یک چهره مشهور به واسطه عرض ارادت و ابراز علاقه به رهبر انقلاب باشیم. پس از آنکه سید محمد موسوی این چند جمله را در اینستاگرام منتشر کرد، عده ای معلوم الحال اقدام به هتک حرمت و اهانت به این ملی پوش والیبال کشورمان کردند.
 
همانهایی که تا چند روز قبل از موسوی به عنوان یک قهرمان ملی نام می بردند به یکبار تغییر موضع داده و از این پست فرصتی برای عقده گشایی های سیاسی خود ساختند.
 
 
البته موسوی نیز در این بین تنها نبود و در بین هزاران نظری که روانه پست موسوی شد، نظر هایی نیز در حمایت از این قهرمان ورزشی به چشم می خورد اما نکته ای که مهم و قابل تامل است، این است که چرا مدعیان روشنفکری تاب تحمل نظر مخالف خود را ندارند؟!
 
البته سید محمد موسوی نسبت به این توهین ساکت ننشت و تنها چند ساعت بعد با انتشار پستی دیگر نوشت: «قابل توجه دوستانی که پست قبلی منو پاچه خواری یا نسبت به طرز تربیت خودشون یه چیز دیگه میگن می خوام بگم کاری به عزیزانی که از این جور پست‌ها یا مصاحبه‌ها می کنن و یه چیزایی گیرشون میاد ندارم. از اول زندگیم رو پای خودم وایستادمو نون بازومو خوردم و از این به بعدم همینطور خواهد بود. مطمئن باشید این پست صرفا احساس خودم بود و اصلا از کاری که کردم پشیمون نیستم و خدارو شکر می کنم که نیازی به چیزی ندارم که بخواد از این حرفا گیرم بیاد. اوناییم که کارشون قضاوته زودو شایعه پراکنیه بیشتر فکر کنن»
 
به نظر می رسید این حرف های موسوی به مثابه اتمام حجتی با افرادی باشد که او را در اینستاگرام فالوو کرده اند اما حتی صراحت لهجه موسوی با مخاطبانش هم نتوانست جلوی عقده گشایی برخی افراد را بگیرد تا جائیکه توهین ها به چهره معروف والیبال کشورمان ادامه یافت.
 
سید محمد موسوی که به شدت از از این توهین ها عصبانی بود، این بار با انتشار سومین پست متوالی در عرض چند ساعت با صراحت بیشتری با منتقدینش حرف می زند:
«من آدمیم که همه چیز زندگیم رو احساستمه و چیزی که حس می کنم با طرفدارا شیر می کنم. من کنسر میرم، عروسی می رم، محک می رم و از همه پست گذاشتمو همیشه کسانی هستن که مخالفن. اینم یکی از جاهاییه که رفتم. دوست داشتم که رفتم. خواهر و برادر من که مخالفی حق توهین به نظرات من ندارید فقط می تونید نظرتونو بگید. به امید روزی که فرهنگ استفاده از فضای مجازی رو پیدا کنیم. یا حق»
 
هرچند موسوی امروز به شدت از توهین برخی مدعیان روشنفکری که اتفاقا با شعار آزادی بیان در کوچه پس کوچه های فضای مجازی هم پرسه می زنند، دلخور و ناراحت شده است، اما سابقه تاریخی بخوبی نشان می دهد که این اتفاق در گذشته نیز اتفاق افتاده و چند سال قبل برخی هنرمندان که در حسینیه امام خمینی به دیدار رهبر انقلاب رفته بودند، مورد لطف و عنایت همین روشنفکران و رسانه های بیگانه قرار گرفته بودند.
 
 
رسانه هایی که پیش از این هنرمندان حاضر در دیدار با مقام معظم رهبری را خائن و مزدور خوانده بودند. برخوردی که این رسانه و کاربران با خانم چرخنده داشتند تا عکس العمل هایی که در مقابل هدیه مدال های طلای بانوان ورزشکار به امام خامنه ای داشتند قسمتی دیگر از این سابقه سیاه است.
 
به نظر می رسد در روزهایی که حالا عده ای بر طبل روشنفکری می کوبند و مدام شعار "آزادی بیان" سر می دهند، این اتفاق برای مدافع بلند قامت تیم ملی والیبال کشورمان، سند محکم دیگری باشد بر این فرضیه که مدعیان روشنفکری هنوز فاصله زیادی از ادعا تا عمل دارند.

محکوم کردن توهین به پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)

تو هین به پیامبر اسلام(ص) توهین به همه خوبی ها و لگد مال کردن تمامی آرمانهای در

جهت تعالی انسانیت است.

و سلام بی پایان تمامی کائنات برپیامبر رحمت و مهربانی، آنگاه که حضرت محمد (ص)

مبعوث گشت و سخن و عملش رابا آزادگی و انسانیت اجین نمود آنان که دینش و خودش را

به استهزاء می گیرند در جاهلیت و وحشی گری مطلق بسر می بردند اکنون نیز بدرستی

مشاهده می شود که در همان خوی حماقت و وحشی گریشان غوطه ورند و در عین

ناباوری دم از آزادی اندیشه و بیان می زنند در حالی که در کشورهایشان کسی جرات رد

هلوکاست و بازتاب اخبار کودک کشی ها در فلسطین و جنایات انسانی در آفریقا و سایر نقاط

جهان را ندارد. واینطور بی ادبانه ووحشیانه به ساحت مقدس نور عالم امکان توهین می

کنند.حضرت مصطفی شیرین ترین و لذت بخش ترین عمل را عبادت معبود خواند و در پی

هدایت خلق بود حال آنکه اینان برای رسیدن به اهداف پلید خود دست به هر کاری میزنند و

فقط ادا در می آورند و فریاد آزادی بیانشان کوش فلک را کر کرد ه است ما این حرکت

وحشیانه را به شدت محکوم کرده واز جوامع جهانی می خواهیم که با این وحشیان مقابله

کنند.

 

در باره توهین نشریه فرانسوی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم --مرتضی جوادی‌آملی

"مسأله‌ای که امروز جهان اسلام بلکه جهان بشریت با آن روبروست، سفسطه‌ای به نام آزادی بیان است. با درایت و تدبیر علمی و عملی باید جهان را متوجه این گونه حرکت‌های ناصواب که ریشه در تفکر اومانیستی دارد، کرد. باید با مقابله عاقلانه و حکیمانه این تهدید را به فرصت تبدیل کرد."

تردیدی نیست کسانی که چنین حرکت‌هایی را در قالب اشکال فرهنگی و علمی به جامعه بشری تحویل می‌دهند به اصل و ریشه و اساس نبوت و رسالت بویژه به ساحت مقدس پیامبرخاتم(ص) آشنا و آگاهی ندارند، زیرا پیامبر اکرم(ص) است که برای انسان کرامت و عظمت و والایی را به ارمغان آورده است. همین آزادی بیان که از آن سخن می‌گویند رهاورد سفر وحی است و رسول خدا پرچم دار آزادی بیان و بیان حقایق هستی است.

نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که تفکر اومانیستی که جهان غرب را احاطه کرده است غافل از این معناست که انبیای الهی راه معصومانه‌ای را در جلوی بشر باز می‌گذارند تا بشر از انحراف‌ها مصونیت بماند. جامعه عظیم اسلامی بویژه نخبگان، اندیشمندان، حکما و فلاسفه اسلامی باید این مطلب را به درستی واکاوند و پیامبران و رسالت آنها و آنچه را که آنها در این سفر عظیم الهی خود برای بشر آورده‌اند و کارکردی که جریان رسالت در طول تاریخ برای بشر داشت این گونه از مسایل را برای جامعه جهانی و غربی تبیین و تفسیر کنند.

این را هم باید متأسفانه اظهار کرد که دو جریان ناصواب وجود دارد که زمینه و بهانه را به دست این گونه از افراد می‌دهد:

زمینه اول این است که شناخت درست و مناسبی از نگاه مکتب اهل بیت(ع) در مقام معرفی رسالت و شخص رسول خاتم(ص) و همچنین انبیای پیشین وجود ندارد و جهان غرب، اسلام را از یک منظر ناصوابی فراگرفته است.

زمینه دومی که متأسفانه امروزه بهانه است حرکت‌ها و اقدام‌های عناصر سلفی و تکفیری مانند داعش است که به نام پیامبر(ص)، اسلام را به نمایش گذاشتند که هیچ کدام به اسلام و حقیقت دین و قرآن و شخص رسول خدا(ص) استنادی ندارد.

دین شیوه برخورد با جاهلان را تبیین کرده است که نباید برخورد جاهلانه کرد؛ زیرا صلابت و استحکام در بدنه این تفکر و اندیشه نهفته است و هرگز کسی نمی‌تواند با این حقیقت والا و عظیم و گسترده و عمیق روبه رو شود و بخواهد با او به نبرد و ستیز برخیزد، زیرا هرگز با برهان و حکمت و عقلانیت اصیل نمی‌توان جنگید و مبارزه کرد بویژه در دنیایی که مدعی عقلانیت و استدلال و برهان است.

همگان باید حرکت ناصواب افراطی و خشنی که به نام اسلام و دین ارایه شده است را محکوم کنند و برای جهانیان نشان دهند که اسلام دین رحمت، عظمت و کرامت و آزادی است و هرگز هیچ محدودیتی در مقام بیان و قلم قایل نیست، البته باید دانست آزادی بیان و قلم به معنای توهین و اهانت و تحقیر و نظایر آنها نیست.

آنانی که اصل و اساس آزادی بیان را برای بشر تقدیم داشته‌اند و انسان را کریم معرفی کرده‌اند و به انسان از ناحیه حق سبحانه و تعالی کرامتش را نشان داده‌اند، هرگز از آزادی بیان و قلم نمی‌هراسند، بلکه از حرکت‌های ناصواب و نادرستی که موجب انحراف و تحریف افکار جوامع بشری بویژه جوانان می‌گردد، دغدغه دارند و امید است با صلابت و عظمت و با حکمت و برهان و عقلانیت جامعه عظیم جهان اسلام با این پدیده ناصواب و ناشایست که مبنایی جز جهالت و ضلالت برای او نمی‌توان معرفی کرد مقابله کنند و اسلام عزیز را در شرایطی که جامعه جهانی متوجه دین است و می خواهد دین اصیل را بیابد، به درستی معرفی کند.»

سکه بیشتر از یک میلیون تومان شد/آخرین تحولات بازار سکه و ارز

 
 
 افزایش 55 دلاری قیمت اونس جهانی طلا موجب شد تا قیمت سکه تمام بهار آزادی طرح جدید از مرز یک میلیون تومان بگذرد.
 

امروز بازار طلا و جواهر تهران شاهد قیمت‌های جدیدی بود و پس از مدت‌ها، قیمت سکه تمام بهار آزادی طرح جدید از مرز یک میلیون تومان گذشت و با 26 هزار تومان افزایش نسبت به روز پنج‌شنبه هفته گذشته، با قیمت یک میلیون و 21 هزار تومان در بازار عرضه شد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، فعالان بازار، دلیل اصلی رشد قیمت سکه و طلا در روز جاری را افزایش جهانی قیمت هر اونس طلا می‌دانند؛ به‌ نحوی که امروز اونس طلا در بازار جهانی با افزایش حدود 55 دلاری، یک‌هزار و 281 دلار قیمت پیدا کرده است.

بر همین اساس، در حال حاضر در بازار هر قطعه سکه تمام بهار آزادی طرح جدید یک میلیون و 21 هزار تومان قیمت دارد. سکه تمام بهار آزادی طرح قدیم نیز با 26 هزار تومان افزایش نسبت به پنج‌شنبه گذشته، امروز در بازار با قیمت یک میلیون و 24 هزار تومان فروخته می‌شود. نرخ هر قطعه نیم‌سکه نیز 512 هزار تومان، ربع سکه 274 هزار تومان و سکه یک گرمی 175 هزار تومان است.

قیمت طلا نیز در بازار روندی افزایشی داشته است؛ تا جایی که هر گرم طلای 18 عیار با افزایش حدود 2700 تومانی نسبت به روز پنج‌شنبه گذشته، 103 هزار و 900 تومان فروخته می‌شود.

افزایش قیمت سکه و طلا در حالی امروز در بازار طلا و جواهر تهران رقم خورده است که نرخ انواع ارزها با کاهش روبه‌رو بوده است؛ به نحوی که هم‌اکنون هر دلار آمریکا 3444 تومان، یورو 4075 تومان، پوند 5275 تومان و درهم 969 تومان است.

فراتر از تسامح

فرا‌تر از تسامح

موضوع این نوشته، بحث فلسفی _ ادبی کوتاهی در باب تسامح و مفهوم‌ها‌ی وابسته به آن است. اما پیش از پرداختن به این بحث، برای روشن‌تر کردن موضوع، می‌خواهم داستانی از بوستان سعدی نقل کنم. این داستان در غرب ماجرایی شنیدنی دارد که آن را با ذکر مأخذ لازم در کتاب سعدی آورده‌ام. در اینجا تنها اصل ماجرا را می‌آورم و بعد داستان را نقل می‌کنم. 

ماجرا از این قرار است که بنیامین فرانکلین (۱۷۹۰_۱۷۰۶)، دانشمند و دولتمرد آمریکایی و از صاحب‌نظران فلسفه‌ی سیاسی و فلسفه‌ی اخلاق، داستانی می‌نویسد و ادعا می‌کند که این داستان فصلی از کتاب عهد عتیق است که گم شده بوده و اکنون پیدا شده. سی سال از نوشتن این داستان می‌گذرد تا اینکه شخصی در مقاله‌ای می‌نویسد که داستان بنیامین فرانکلین عیناً داستانی است از سعدی شاعر ایرانی. از این پس بحث و جدل‌ها‌ی فراوانی در می‌گیرد تا اینکه بالأخره معلوم می‌شود بنیامین فرانکلین ترجمه‌ای لاتینی از این داستان در اختیار داشته و با خواندن آن، چنان مجذوب شده که آن را به عنوان فصل گمشده‌ای از کتاب مقدس منتشر کرده است. فرانکلین خود در این باره گفته است: «نتیجه‌ی اخلاقی آن چنان اهمیت دارد که شایسته است همه‌ی مردم عالم از آن اطلاع یابند.» 

 و البته، پس از این بحث و جدل‌ها همه‌ی مردم عالم هم از این داستان اطلاع یافتند. 

و اما اصل داستان. سعدی در باب دوم بوستان حکایتی از ابرهیم خلیل نقل می‌کند که برسفره نمی‌نشست مگر آنکه میهمانی داشته باشد. اما اتفاقاً هفته‌ای می‌گذرد و میهمانی برایش نمی‌رسد. اندوهگین از خانه به جست‌و‌جوی میهمان بیرون می‌رود و مردی می‌بیند: «سر و رویش از برف پیری سپید» با خوشحالی می‌گوید: 

که ‌ای چشم‌ها‌ی مرا مردمک 

یکی مردمی کن به نان و نمک

 پیرمرد را به خانه می‌برد و به احترام بر سر سفره می‌نشاند و البته همه پیش از دست بردن به غذا بسم الله می‌گویند، مگر پیرمرد. ابراهیم با تعجب از وی می‌پرسد: 

نه شرط است وقتی که روزی خوری

که نام خداوند روزی بری

پیر مرد هم می‌گوید من از پیر آذرپرست خود چنین چیزی نشنیده‌ام. ابراهیم در می‌یابد که او از گبران است و او را از سفره‌ی خود می‌راند، آنگاه سروشی از آسمان فرود می‌آید، با پیامی سرزنش‌آمیز که ‌ای خلیل ما صد سال است از او جان و روزی دریغ نکرده‌ایم و تو نتوانستی چند لحظه او را تحمل کنی و نفرت نورزی: 

گر او می‌برد پیش آتش سجود 

تو با پس چرا می‌بری دست جود؟ 

سعدی، ایرانی مسلمان، این داستان را حدود پانصد سال پیش از زمانی که بنیامین فرانکلین مجذوب آن شود نوشته است و این، صرف نظر از سندیت تاریخی داستان، نشان دهنده‌ی اخلاقیات فرهنگی است که در آن پرورش یافته است. داستان، داستان برخورد انسانی است با انسان دیگری که نه تنها معتقدات دینی او را ندارد، بلکه آن معتقدات را نمی‌پسندد و مورد قبولش هم نیست. پرسش این است که در اینجا باید چه کرد وچه رفتاری پیش گرفت. به روایت داستان، ابراهیم تن به مدارا نمی‌دهد و به اصطلاح متداول تسامح نمی‌کند و تعصب می‌ورزد، اما خواست خداوند این نیست و پیام سروش ابلاغ همین نکته است. جالب توجه این است که در‌‌ همان زمانی که سعدی این داستان را می‌نوشت در گوشه‌ی دیگری از جهان اسلام مولوی هم داستان موسی و شبان را در زمینه‌ی نظری‌تر دیگری می‌نوشت. شبان در راز و نیاز با خداوند، خداوند را موجودی همچون خود می‌پنداشت و می‌خواست سرش را شانه کند و دستش را ببوسد و جامه‌اش را بشوید و در واقع منکر صفات سلبیه خداوند بود. 

موسی نیز چون ابراهیم تسامح نکرد و شبان را با سرزنش و ملامت آزرد. در اینجا نیز موسی مورد عتاب خداوند قرار گرفت. مولوی در بیان این عتاب ابیات بسیار زیبا و ژرفی سروده که نشان از ایمان راستین او به تسامح در رفتار با انسان‌ها و دعوت به باطن‌نگری و پرهیز از فصل کردن‌ها‌ و اختلاف انداختن‌ها دارد. 

در تعریف تسامح گفته‌اند: خودداری از اعمال خصمانه برضد آنچه قبول نداریم یا نمی‌پسندیم یا از نظر سیاسی مخالف با آن هستیم. از این تعریف معلوم می‌شود در تسامح، برخلاف دوست داشتن یا نیکی کردن، همیشه چیزی ناپسند و نامقبول وجود دارد و اهمیت تسامح نیز در مدارا با همین چیزی است که نمی‌پسندیم و قبول نداریم. 

از آنچه گفتیم شاید چنین به نظر برسد که تسامح اصلی است پذیرفته و قبول عام یافته. اما چنین نیست. تسامح اصلی بدیهی یا به اصطلاح فلسفی، تحلیلی و پیشینی نیست. باید قرن‌ها ‌می‌گذشت، جنگ‌ها‌ی خانمان‌سوز در می‌گرفت، جان‌ها و مال‌ها و حکومت‌ها و حتی کشور‌ها نابود می‌شدند تا تناقض استدلالهای تسامح‌ستیزان و خشونت‌گران در عمل و نظر ثابت می‌شد و در سیاست و دین، فرهیختگان بدین نتیجه می‌رسیدند که نفع طرفین دعوا در تسامح و مدارا است و: 

آسایش دوگیتی تفسیر این دوحرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در واقع آنچه مایه‌ی عبرت است این است که تسامح، چه در غرب و چه در شرق، دیر زمانی معنایی منفی داشته است، یعنی آن را صفتی ناپسند می‌دانستند. به گفته‌ی نویسنده‌ی مدخل تسامح در دانشنامه‌ی تاریخ اندیشه‌ها، تسامح در فرانسه در آغاز قرن هجدهم معنای تحقیرآمیزی داشته است و بوسوئه (۱۷۰۴_۱۶۲۷) کشیش کاتولیک فرانسوی، در برابر پروتستان‌ها افتخار می‌کرده که در مذهب کاتولیک، تسامح از تمام مذاهب کمتر است. جالب توجه است بدانیم در روزگارانی که آبای نخستین کلیسای مسیحی مورد شکنجه و آزار رومی‌ها ‌قرار داشتند، خود از مدافعان تسامح مذهبی بودند. اما هنگامی که کنستانتین مسیحیت را دین رسمی اعلام کرد همه‌ی آن دفاعیه‌ها ‌فراموش شد و شکنجه‌شدگان تبدیل به شکنجه‌گران شدند و حالا نوبت تسامح‌ستیزان دیروز بود که مدافع تسامح شوند. حقانیت و فضیلت تسامح را از همین جا می‌توان دریافت که طرفین دعوا، حاکم و محکوم، زورمند و بی‌زور به یکسان می‌توانند در پناه آن در آسایش و امنیت زندگی کنند. در واقع تسامح نتیجه‌ی مستقیم این اصل اخلاقی جهان شمول است که: آنچه برخود نپسندی به دگر کس مپسند. اما آنچه در غرب معنای تسامح را از منفی به مثبت تغییر داد، تأمل در این اصل اخلاقی نبود. عامل‌ها‌ی دیگری در کار بودند که مهم‌ترین آن‌ها پیدایش مذهب پروتستان بود. 

کاتولیک‌ها ‌به اعتبار اکثریت خود، معتقد بودند حقیقت مطلق، ملک طلق آنان است و هر کس از کلیسای کاتولیک روی برتابد از خداوند روی برتافته و مستحق مجازات مرگ است. نظریه‌پردازان کاتولیک دلیل‌هایی هم برای این مجازات می‌آوردند. می‌گفتند اگر چنین کسی را مجازات نکنی خداوند خشمگین می‌شود و همه را به پای او مجازات می‌کند. می‌گفتند چنین کسی را هرچه زنده بگذاری بیشتر گناه می‌کند و بنابراین اصلاً به مصلحت اوست که با کشتنش، او را از گناه بیشتر نجات دهی. اما آنچه نمی‌فهمیدند یا نمی‌خواستند بفه‌مند این بود که نظریه‌پردازان ادیان دیگر هم می‌توانند عیناً همین دلیل‌ها را بر ضد کاتولیک‌ها‌ بیاورند و کیست که حقیقت مطلق را از آن خود نداند. به گفته‌ی سعدی: 

 «همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.» 

***

یکی یهود و مسلمان نزاع می‌کردند

چنان که خنده گرفت از نزاع ایشانم

به کینه گفت مسلمان گر این قباله‌ی من 

درست نیست، خدایا یهود می‌رانم

یهود گفت به تورات می‌خورم سوگند 

و گر دروغ بگویم چو تو مسلمانم

گر از بسیط زمین عتقل منعدم گردد 

به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم

آنچه این اعتقاد راسخ به حقیقت مطلق وایمان راستین کاتولیک‌ها‌را متزلزل کرد، پیدایش مذهب پروتستان بود. مذهب پروتستان در اشکال گوناگون خود به صورت نیرویی بزرگ در برابر مذهب کاتولیک درآمد و ایمان راستین معنای خود را از دست داد و اعتماد به کارآیی و تأثیر منع و سرکوب عقاید در آثار نویسندگانی مانند پیربیل (۱۷۰۶_۱۶۷۴) متزلزل شد. بیل در ۱۶۸۶ در کتاب تفسیر فلسفی کلام مسیح «مجبورشان کن تا بگروند» دلیلهای درخشانی در دفاع از تسامح کامل مذهبی، تسامح در برابر تمام ادیان و حتی در برابر منکران خدا، ارائه کرد. 

منادی بلند آوازه‌ی دیگر؛ جان لاک، فیلسوف انگلیسی بود. لاک در ۱۶۸۸ نامه‌ای درباب تسامح منتشر کرد این اثر از نخستین نوشته‌ها‌ی منسجم در این موضوع است. اولین نکته‌ای که لاک بدان اشاره می‌کند این است که سرکوب، سیاست مؤثری نیست. با زور می‌توان فردی را به انجام نوعی از عبادت‌ها‌ی مسیحیت واداشت، اما نمی‌توان ایمان و اعتقاد قلبی به او بخشید. چنین روشی تنها آدمهای متظاهر به دین پدید می‌آورد و این نه تنها کاری بیهوده است، از نظر اخلاقی نیز زیانبار است. 

نکته‌ی دوم لاک، رد استدلالی سنتی بود. سنت‌گرایان مسیحی می‌گفتند وظیفه‌ی فرد نسبت به کلیسا‌‌ همان وظیفه‌ی فرد نسبت به دولت است و اگر در برابر مخالفان کلیسا تسامح ورزیم دولت دچار هرج و مرج می‌شود. اما لاک می‌گفت رسالت کلیسا در جهان مستقل از نقش دولت است. علت وجودی کلیسا نجات روح انسان است و این رسالت را تنها از راه ترغیب و تبلیغ، آن هم با روش‌هایی خالی از خشونت می‌تواند انجام دهد. ولی علت وجودی دولت، حفظ حقوق مردم یعنی حفظ جان و مال و آزادی آنان است و به همین دلیل در مواردی می‌توانند به عنوان آخرین چاره از زور هم استفاده کند. 

دلیل‌های لاک در دفاع از تسامح که در قرن هفدهم تازه و پیشتازانه بود، در ‌‌نهایت قبول عام یافت و حتی کاتولیک‌ها ‌نیز آن را پذیرفتند. اما در قرن نوزدهم تسامح مدافعی بلندپایه‌تر هم یافت. 

جان استوارت میل (۱۸۷۳_۱۸۰۶)‌‌ همان مسیر لاک را می‌پیمود، اما قید‌ها‌ی کمتری بر پای تسامح می‌نهاد و وسعت میدان بیشتری برای آن قائل بود. به اعتقاد میل دخالت در آزادی فرد تنها و تنها هنگامی قابل توجیه است که مطمئن شده باشیم آزادی او خطر یا تهدیدی برای آزادی دیگران در بر دارد. تفاوت مهم میل با لاک در این نکته است که اندیشه‌ی لاک به تمامی متوجه حفظ آزادی فرد در برابر دخالت کلیسا ودولت بود. اما میل به شدت نگران قیدهایی بود که قوانین نانوشته یعنی قرارداد‌ها و اعتقادهای عامه و عوام بر آزادی انسان می‌نهند. خواست میل این بود که تسامح از قلمرو سیاست به اخلاقیات و رفتار‌ها و اعمال شخصی و خصوصی افراد تعمیم داده شود. او احساس کرده بود که مردم از قوانین نانوشته بیشتر آزار می‌بینند و تحقیر می‌شوند تا قوانین نوشته‌ای که دولت عامل اجرای آن است. به عقیده‌ی وی آزادی انسان و تکثر و گوناگونی در فضای سرکوبگر نمی‌توانند شکوفا شوند. میل بدین دلیل مدافع تسامح بود که آزادی، فردیت و تکثر را دارای بالا‌ترین ارزشهای اخلاقی می‌دانست؛ ارزشهایی که به اندیشه مجال بیشتری می‌دهند و انسان‌ها‌ی عالیتری پدید می‌آورند. 

در قرن بیستم آرای لاک و میل با دقت و وسعت نظر بیشتر، درغرب به معتقدات همگانی پیوست و دیگر نوبت فیلسوفان دین و متکلمان جدید بود که با طرح پلورالیسم دینی و بر‌تر از آن، کشف معنویت و روحانیت در مخالفان ادیان، تسامح را ابعاد تازه‌تری ببخشند. 

اما هنرمندان در این مسأله انسانی نیز مثل همیشه بالا‌تر پرواز کردند. الیوت زمانی نوشت: ما مسیحیان دوست نداریم با ما به تسامح رفتار کنند. این حرف الیوت بسیاری را به تعجب واداشت. آیا واقعاً منظور او این بود که با مسیحیان به خشونت رفتار شود؟ هرگز، الیوت حرف بسیار مهم و والایی زده بود. چنانکه در تعریف تسامح گفتیم، در تسامح همیشه چیزی ناپسند و نامقبول وجود دارد که تسامح کننده با آن مدارا می‌کند. الیوت می‌گفت تنها تسامح با متدینان یا با معتقدان به اعتقادی که متفاوت با اعتقاد ماست _ یعنی اینکه فردی فرد دیگری را تحمل کند _ کافی نیست، باید به واقع همدیگر را با هردین و اعتقادی، دوست داشته باشیم، به یکدیگر احترام بگذاریم و به شایستگی‌ها‌ی هم افتخار کنیم. تسامح کافی نیست باید فرا‌تر از تسامح رفت. 

این مقاله را با شعر سعدی آغاز کردم و به تسامح در غرب پرداختم. اما این گریز به غرب نه به دلیل این بود که فرهنگ اسلامی و بخصوص فرهنگ اسلامی_ ایرانی ما حرفی در این موضوع نداشته است. آنچه به خصوص باید تذکر داد این است که ما در دوران شکوفایی فرهنگ اسلامی فرا‌تر از تسامح رفته بودیم وآنچه الیوت درقرن بیستم به غربیان پیشنهاد می‌کند ما چندین قرن بدان عمل می‌کردیم وآثار شاعران و فرهیختگان ما سرشار از این اندیشه‌ی فراتسامحی است. تعجب‌آور نیست که وقتی فرانسویان، سعدی را کشف کردند او را شاعر دوران روشن‌اندیشی لقب دادند. کلمه‌ها‌ی «تساهل» و «تسامح» را امروز پیدا نکرده‌ایم. این دو کلمه از پیامبر اسلام است که اسلام را سهل و سمح توصیف فرمود. «سمح» و «سماحة» به معنای بخشش و بزرگواری و کرامت است. 

در ایران پس از سعدی، بزرگ‌ترین منادی تسامح و شاید آخرین منادی، حافظ است. به قول یکی از ادیبان، شایسته‌ترین لقبی که می‌توان به حافظ داد لقب شاعر تسامح و مداراست و رند حافظ نمونه‌ی اعلای انسان فرا تسامح است: 

عیب رندان مکن ‌ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم وگر بد تو برو خود را باش

هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت

وبه ویژه این بیت: 

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه‌ی عشق است چه مسجد چه کنشت

و از اینگونه بسیار. 

اما آنچه در کشور‌ها‌ی اسلامی و پس از چند قرن نخستین رخ داد، ترقی معکوس بود. بگذارید داستان را از زبان دیگری بشنویم. 

ارنست رنان (۱۸۹۲_۱۸۲۳) مورخ و منتقد فرانسوی نوشته‌ای با عنوان «اسلام و علم» دارد. این نوشته در اصل سخنرانی بوده است که پس از انتشار، سید جمال الدین اسدآبادی انتقادهایی هم از آن کرده است. اما آنچه مربوط به این بحث می‌شود ربطی به آن جنبه ازسخنان ارنست رنان که مورد انتقاد بوده، ندارد. 

او در ابتدای سخنرانی خود می‌گوید شاید شنوندگان از اینکه در این زمان (اواخر قرن نوزدهم) که کشور‌ها‌ی مسلمان بهره‌ای از علوم ندارند، صحبت از اسلام و علم می‌کنم تعجب کنند. البته وی دراینجا ایران را تا حدی مستثنی می‌کند و آن‌گاه داستان تاریخی و مستند نقل می‌کند. 

و اما داستان؛ مردی در قرون نخستین اسلام از اندلس به بغداد می‌رود و پس از آن به قیروان. در قیروان با مرد دیگری برخورد می‌کند. مرد قیروانی از او می‌پرسد در بغداد چه دیدی؟ مرد مسافر می‌گوید چیزی عجیب. در یکی از مساجد بغداد اعلام کرده بودند در آنجا مناظره‌ای میان دهریان، گبران، یهودیان، نصرانیان و مسلمانان برگزار خواهد شد. من نیز از سر کنجکاوی در آن شرکت کردم. جمعیتی بسیار گرد آمده بودند. اول مرد دهری برخاست و در انکار وجود خدا و پیامبر و دین هرچه دلیل و برهان در چنته داشت اقامه کرد و پس از او مرد گبری در اثبات عقاید خود و رد دلایل دهری داد سخن داد و به همین گونه یهودی و نصرانی و مسلمان. همه با دقت به حرف هم گوش دادند، نزاعی در نگرفت و خشونتی به وقوع نپیوست. بحث و مباحثه پایان یافت و جمعیت به آرامی پراکنده شدند. 

پس از نقل این داستان، ارنست رنان می‌گوید تا زمانی که فرهنگ اسلامی چنین تسامحی در برابر ادیان و چنین تصوری از آزادی بیان داشت، بزرگانی چون فارابی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی، زکریای رازی وچه بسیار نام‌آوران دیگر درآن ظهور کردند. اما به محض آنکه تعصب و قشری‌گری جایگزین تسامح و تساهل گردید و خشونت جایگزین مسالمت، چراغ علم در جهان اسلام خاموش شد. 

اگر به دانشنامه‌ها‌ و دائرة‌المعارف‌ها‌ی غربی نگاه کنید می‌بینید تقریباً تمام فیلسوفان و دانشمندان و شاعران و نویسندگان دنیای اسلام که نامشان در آن‌ها ثبت شده است پرورش یافته‌ی‌‌ همان چند قرن نخستین فرهنگ اسلامی هستند؛ قرن‌هایی که مسلمان اندیشنده، حق داشت همه چیز را مورد سؤال قرار دهد، شک خود را ابراز کند و با دیگران در میان نهد تا به یقینی استوار دست یابد. در چنین محیطی بود که شمس تبریزی می‌گفت: 

 «به پیش ما یکباره مسلمان نتوان شد. مسلمان می‌شود، کافر می‌شود و باز مسلمان می‌شود و هر بار از وی چیزی بیرون می‌آید تا وقتی که کامل شود.» 

بسیاری از مفاهیم که در ادب گذشته‌ی ما بار‌ها محل بحث بوده است و برآن‌ها تأکید کرده‌اند ارتباط مستقیم با تسامح دارد. سعدی در گلستان داستانی دارد که توجه بسیاری از فرزندان انقلاب فرانسه را به خود جلب کرده است و آن را دردفترهای یادداشت خود نوشته‌اند یا خود با الهام از آن اثری به وجود آورده‌اند. شرح این تأثیرگذاری‌ها‌ی سعدی و دیگر شاعران ایران برادب فرانسه را باید در کتاب ارزنده‌ی «از سعدی تا آراگون» نوشته‌ی استاد بزرگوار دکتر جواد حدیدی خواند. و اما آن داستان (حکایت هفتم ازباب دوم گلستان): 

 «یاد دارم که در طفلی متعبد بودمی و شب‌خیز، و مولع زهد و پرهیز. شبی خدمت پدر، علیه الرحمة، نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته، و مصحف عزیز در کنار گرفته، و طایفه‌ای گرد ما خفته، پدر را گفتم یکی از اینان سر بر نمی‌دارد که دوگانه‌ای بگزارد. گفت: جان پدر، تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین مردم افتی.» 

سعدی عیب‌جویی را هم مذمت می‌کند چه رسد به خشونت ورزیدن. به همین گونه آنچه در نکوهش دنیا و اندرز به قدرتمندان درادبیات ما آمده اغلب بدین دلیل است که دنیادوستان و زورمندان را متوجه به این نکته کند که دولتشان پایدار نیست و بهتر آن است که از قدرت خود سوء استفاده نکنند و باز به گفته‌ی سعدی: 

اینکه در شهنامه‌ها ‌آورده‌اند

رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان ملک

کز بسی خلق است دنیا یادگار

آنچه دیدی برقرار خود نماند 

و اینچه بینی هم نماند برقرار

چون زبر دستی‌ات بخشید آسمان 

زیر دستان را همیشه نیک دار

مفهوم دیگری که در فرهنگ ما ارتباط مستقیم با تسامح دارد «مکافات» است که درباب آن داستان‌ها و نوشته‌ها‌ی فراوان داریم. واقع این است که در قرآن و احادیث و ادبیات ما از اینگونه نکته‌ها ‌و داستان‌ها در ستایش تسامح فراوان آمده است. اما کاری که هنوز انجام نداده‌ایم جمع‌آوری این مواد پراکنده در قالب فلسفه‌ای منسجم و پویاست. این‌‌ همان کاری است که در غرب، لاک و میل آغاز کردند و پیگیرانه ادامه دادند. 

امروز با توجه به دوره‌ی حساسی که در آن قرار داریم وظیفه‌ی اندیشندگان و فیلسوفان دین و سیاست و اخلاق ماست که بدین کار بپردازند و در آن چندان اهتمام ورزند که فرهنگ تسامح و فرا‌تر از تسامح، بخشی از فرهنگ عمومی و وجدان اجتماعی جامعه‌ی ما شود. ذکر این داستان و آن قطعه شعر و آن کلمه‌ی قصار دیگر راه به جایی نمی‌برد، بویژه که در فرهنگ وسیع و پراکنده‌ی ما، حتی در آثار یک نویسنده، تناقض‌گویی‌هایی دیده می‌شود که می‌تواند مستمسک تسامح‌ستیزان قرار گیرد. با یک بیت در ستایش تسامح یا نکوهش خشونت، کاری از پیش نمی‌رود. باید مثنوی‌ای تدارک دید هفتاد من. 

نظر مدیر وبلاگ :
به قول یکی از تاریخدان های معتبر ( ... حکیمی ) ، تونل وحشت تاریخ ایران همانا دوره سلطه قزلباش ها بود که در مقام خصومت با خلافت عثمانی تشیّع را بهانه قرار داده با سایر مسلمین عناد ورزیدند و سگ فرنگ را بر آخوند سنّی مرجّح دانستند و سرانجامشان نابودی بدست یک بی سروپای افغان بود. تلاش نادرشاه افشار هم به علّت توطئه ملّاهای متعصّب برای مسامحه با اهل سنّت و جماعت نافرجام ماند. این رشته پرغصّه سر دراز دارد.