جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

....

یه درخت بزرگ جلو چشممه... نه آبی هست و نه آفتابی...ولی همین طور رشد میکنه...بزرگ و بزرگتر میشه...دارم ریشه های محکمشو می بینم که از خاک زده بیرون....برگای سبزش....حس خوبش....

منم زیرش نشستم...چشمامو بستم و فکر می کنم...فکر یه خلا پر از آرامش...فکر یه کتاب  نخونده ی توی دستم...فکر روزهایی که گذشت...فکر من...

یه روزهایی توی زندگیه آدما هست که وقتی بهشون فکر میکنی پر از لبخند میشی...پر از خنده...حتی ممکنه که اون روزها تلخ ترین روزهای زندگیت باشه..حتی ممکنه اون روزها تو رو از خیلی چیزها جدا کرده باشه..وقتی به اون روزها فکر میکنی نمیدونم اسمش شکره یا چی؟اما پر از خنده میشی...پر از آرامش...پر از...

از این روزها تو زندگیه بیست و سه ساله ی من زیاد بود...هر چند گذروندن این روزها برام واقعا سخت و دردناک بود...اما من گذروندم و حالا تکیه دادم به اون درخت و به اون روزها فکر می کنم...به جدایی از آدم هایی که شاید برام مثله یه رویا بود...ولی...ولی به تنها چیزی که جلو چشممه اما هیچ وقت بهش فکر کردم مرگه...

مرگه همین آدم ها...می ترسم...می ترسم از این جور جدایی...جداییه اجباری...

دوستایه جدا شدم،دوستایی که برام موندین،دوستایی که برام نموندین،دوستای دشمنم...با همتونم با همتون....

دوستتون دارم....

 

پ.ن:روحت شاد دوست عزیزم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.