جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

سلامی دوباره

سلام به همه دوستان و خواننده های عزیز

مدتی میشه که ننوشتم علتی جز تنبلی هم نداره

شاید دلیل بهترش این باشه که قرار بود خصوصی بزارم اما حس خصوصی نوشتن نبود

نمیدونم شاید چون اینجا وب بچه هاست دوست ندارم توش کاملا همه مسائل رو توضیح بدم

بعضی اوقات بفکر یه وبلاگ با نام مستعارم که نمیدونم برام مدیریت 2 تا وبلاگ امکان داره یا نه

اما احتمالا که وب جدیدی هم میزنم و میام آدرسشو بهتون میدم

اما بریم سر روزانه نوشت خودم

الان رادوین هشت ماهش تموم شده و بیشتر از یکساله که من سر کار نمیرم و تو خونه هستم و این تو خونه موندن برام سخته.با اینکه تلاش خودمو میکنم که دچار روزمرگی نشم و از روزهام و پسرهام لذت ببرم و قدر نعمت ها و الطاف خداوند رو بدونم اما بازهم واسه منی که از اول آشناییم با شوشو همش با هم بودیم این دوری سخته

من و شوشو از ابتدای آشناییمون همکلاسی بودیم در دانشگاه و بعدش هم همکار

با اینکه الان حدود یکسال و چهارماه هست که تو خونه هستم اما هر روز که شوشو از خواب پا میشه که بره سر کار من هم به این فکر میکنم که اگه  دوباره باردار نشده بودم الان باید من هم لباس میپوشیدم و همراهش میرفتم رامتینم که دیگه از آب و گل در اومده بود و کلی خوش بحالم میشد

اما خدا رو شکر میکنم واسه بخشیدن فرشته کوچولویی بنام رادوین که خیلی دوستش دارم و با خودم میگم اینروزا هم میگذره انشالله و رادوینم بزرگ میشه و وقتی بره مهد من راحتر میشم حتی شاید دوباره رفتم سر کار ..

الله و اعلم کسی چه میدونده آینده چه تقدیری رو برامون در نظر گرفته

خیلی وقته که استخری جایی نرفتم .همش تو خونه ام

شوشو ماه پیش رفت و با برادرام باشگاه بدنسازی ثبت نام کرد

با باشگاه رفتنش خیلی موافقم مخصوصا که برای روحیه اش هم خیلی خوبه

اما چیزی که هست اون هر روز میره باشگاه و این یعنی اینکه صبح تا ظهر سرکار بعدش یه کوچولو خونه و ناهار بعد باشگاه و خرید = من همش توخونه سرکله زدن با بچه هاو ضعف اعصاب و بی حوصلگی و ...

حلا بهش گفتم حتما از ماه دیگه یک روز در میون بره تا منم بتونم واسه خودم برنامه استخر و باشگاه و .. بزارم

***********************

خرید کردن رو تا عید تعطیل کردم هم واسه خودم هم شوشو و بچه ها

تا الان که زمستون هم اومده شیراز فقط یکبار یک کم بارون اومده و هوا هم خیلی سرد نیست

ما هم تا دلتون بخواد از سال های قبل بوت و پاتو و .. داشتیم امسال هم باز یه عالمه خریدیم

و شاید چون خیلی تفریحی نداریم همین خرید کردن شده تفریح ما

اما دیگه بسه ...

***********************

از رادوین بگم براتون که خیلی ناز و دوست داشتنی هست

موهاش بور شده و بیشتر حنایی رنگ و تو آفتاب میشه نارنجی

هم رنگ موهاش و هم چهره اش به بابام رفته و از این بابت خوشحالم

به نسبت رامتین هم خیلی لاغره هم خوب غذا نمیخوره هم شکمش خوب کار نمیکنه و هم رامتین اندازه الان رادوین که بود سینه خیز میرفت اما رادوین فقط غلت میزنه و اینا با اینکه میدونم بچه با بچه فرق میکنه اما نگرانم میکنه

واسه رامتین خیلی راحت بودم چون همیشه قد و وزنش حتی از نرمال هم بیشتر بود و من هیچ نگرانیی نداشتم حتی مرتب هم بهداشت نمیبردمش!!

اینروزها رادوین صبح حدود 10و11 بلند میشه از خواب و من میارمش میزارمش تو صندلی غذاش

یه سی دی آموزش زبان انگلیسی بنام هپی هپی انگلیش داره که خیلی شاده و عاشق اونه شاید روزی چندین و چندین بار سی دیش رو نگاه میکنه و عاشقشه و بنظر من که حتی بعضی از کلمات مثه ایم رو هم تکرار میکنه و با قسمت های شعرش کلی سرشو تکون میده و دست و پا میزنه و ذوق میکنه .ماشالله

تو این مدت منم تند تند مشغول آماده کردن ناهار رامتین و پیچیدن تغذیه های مهدش هستم

بعد از رونه کردن رامتن دیگه رادوینم گرسنه شده که بهش صبحانه که معمولا سرلاک هست که توش کمی موز یا زرده تخم مرغ هم حل کردم میدم و کمی بعد هم میخوابه

بعد از خوابیدن اون من باز مشغول کار خونه میشم و ناهار رادوین رو هم میپزم

ناهارش معمولا برنج و گوشت ماهیچه +سبزیجات و هیوج و گوجه و .. +چندتا دونه ماش و روغن +کمی آرد (جوانه گندم یا جو یا ذرت یا برنج یا سویا یا گندم ) هست که یک روز درمیون بجای گوشت و برنج مرغ و ماکارونی میریزم

بعد از پخت ناهار رادوین و انجام کارهای خونه اگه برسم کمی وب گردی میکنم و سری به گوشیم و پی ام هام میزنم

بعد حدود ساعت 3 شوشو میاد و رادوینم معمولا بیدار میشه و هممون ناهار میخوریم رامتینم که پیش دبستانیه

بعدش دوباره مشغول کار خونه هستم تا رامتین بیاد

بعضی وقتها هم عصرها بیرون میریم  اونم که با این وضع هوا فقط میشه سری به تجاری ها زد که سرپوشیده هستن که اونجاهام دیگه برام تکراری شدن

اگه کسی ایده ای واسه گذران بهتر وقتم داره بگه ممنون میشم

تنها سریالی که میبینم حریم سلطان هست که از روزی که اون خرم خوشکله رفت دیگه دوستش ندارم و اونم دیدن و ندینش خیلی برام فرقی نداره..

**********************

هنوز اضافه وزن دارم اما خوب به نسبت بعد زایمانم کلی وزن کم کردم و الان نرمال شده هیکلم و دیگه جوری نیست که خودم خودمو چاق بدونم و در کل خوبم و از این بابت خوشحالم

***********************

از رامتین بگم که اینروزها میره پیش دبستانی و شیفتش ثابت ظهر هست

از پیش دبستانیش خداروشکر خیلی راضی هستم و انشالله که سال دیگه هم بتونم یه مدرسه خوب بزارمش

لباس فرم ندارن و رامتین فوق العاده به تیپش اهمیت میده همه لباس هاش رو با هم ست میکنه و خیلی خوب هم یاد گرفته که چطور باید این کار رو انجام بده

پسر فوق العاده خوب و مرتب و منظمی هست و داداشش رو هم خیلی دوست داره و مثل همیشه هم تو انجام کار خونه بهم کمک میکنه البته در حد سن و سال خودش .ماشالله

***********************

بعد از سه سال که از ثبت نامم در آموزشگاه رانندگی گذشته سه شنبه امتحان دام  و این اولین باره که میخوام امتحان بدم هوز کلی تو پارک دوبل و کلاچ و ترمز ریپ میزنم اما میخوام همه تلاشمو بکنم و به خودم قول دادم تا آخر همین ماه قبول بشم و انشالله تا عید یه راننده حرفه ای باشم واسم دعا کنید

*********************************************

از این به بعد هر شنبه میام و مینویسم انشالله تا بتونم خاطراتم رو ثبت کنم

دوستتون دارم

بای

ض
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – مریم اخوان طاهری

 

از درد کهنه ای که مداوا نمیشود

یا میشود گلایه کنم یا نمیشود

 

اینک سلام حضرت عیسی تر از مسیح

لطفت نگو که شامل ماها نمیشود

 

ای من فدای پنجره فولاد چشمهات

از بغض من چرا گرهی وا نمیشود؟

 

یوسف ترین عزیز !مرا تا خودت بخوان

هرچند این غریبه زلیخا نمیشود

 

امضا:کسی که با همه ی ریزنقشی اش

در بیکران چشم شما جا نمیشود

 

مریم اخوان طاهری

 

*********************

 

اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – سید حسن رستگار

 

باید غبار صحن تو را طوطیا کنند

 « آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»

 

 هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق

 خیل ملائکند رضا یا رضا کنند

 

 بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد

 ما شاعرت شدیم که مارا سوا کنند

 

 «هر گز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است

 حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند

 

 هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت

 او را به درد کرببلا مبتلا کنند

 

 دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط

 با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند

 

 از آن حریم قدسی ات آقای مهربان

 «آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند»

 

سید حسن رستگار

**

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

***********************

 

اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – علی اکبر لطیفیان

 

دل همیشه غریبم هوایتان کرده است

هواى گریه پایین پایتان کرده است

 

 وَ گیوه‏هاى مرا رد پاى غمگینت

مسافر سحر کوچه هایتان کرده است

 

 خداش خیر دهد آن کسى که بال مرا

کبوتر حرم باصفایتان کرده است

 

 چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که

کنار پنجره هایت صدایتان کرده است ؟

 

 چگونه از تو نگیرم نجات فردا را

خدا براى همین‏ها سوایتان کرده است

 

چرا امید ندارى مدینه برگردى

مگر نه آنکه خدا هم دعایتان کرده است

 

 میان شهر مدینه یگانه خواهرتان

چه نذرهاى بزرگى برایتان کرده است

 

 تو آن نماز غریب همیشه‏ها هستى

که کوچه‏هاى خراسان قضایتان کرده است

 

سپیده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى

کدام زهر ستم جابجایتان کرده است

 

علی اکبر لطیفیان

**

از وبلاگ نود و پنج روز باران

 

***********************

 

اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – هادی جانفدا

 

به روشنای تو زل میزند سیاهی ها

شبیه غبطه ی جامانده ها به راهی ها

 

بجز سلام به تو ، آن هم اکثرا از دور

چه کرده ایم در این عمری از تباهی ها؟

 

به پیشگاه شما سر به زیر می آیم

به سربلندترین شکل عذرخواهی ها

 

دو لنگه درب حرم باز ، مثل آغوشت

همیشه هست پذیرای بی پناهی ها

 

ازین به بعد ندارند تاب دریا را

که خواب حوض تو را دیده اند ماهی ها

 

که سنگفرش تو از جنس چشم آهوهاست

و خاک پای تو اکسیر خوش نگاهی ها

 

دوباره باید ازینجا به جاده زل بزنم

همان حکایت جامانده ها و راهی ها

 

هادی جانفدا

 

**********************

 

اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – علی اکبر لطیفیان

 

مقیم حرم

 

خاک حرم رسید ، دوا نیز داده شد

آب حرم رسید، شفا نیز داده شد

 

ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم

ما جلوه خواستیم ، خدا نیز داده شد

 

اصلا بهانه هاست که ما را می آورد

با دادن بهانه ، بها نیز داده شد

 

هر جا اگر به خواسته ها لطف می شود

در این حرم نخواسته ها نیز داده شد

 

از بس کریم بود که درهم خرید و رفت

در ازدحام ، حاجت ما نیز داده شد

 

اصلا به خواهش کم ما اکتفا نکرد

ما سنگ خواستیم ، طلا نیز داده شد

 

گفتم رضا، عطای حسینی نصیب شد

گفتم حسین ، امام رضا نیز داده شد

 

میخواستم به مشهد تو راهی ام کنند

دیدم برات کرببلا نیز داده شد

 

علی اکبر لطیفیان

**

برگرفته از وبلاگ نود و پنج روز باران

 

***********************

 

اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – علی اکبر لطیفیان

 

بهر حاجات اگر دست دعا برخیزد

دلبری هست به هر حال به پا برخیزد

 

لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است

هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخیزد

 

آه در سینه ی عشاق به هم مرتبطند

وقت نقاره زدن  ناله ی ما برخیزد

 

جرأتش نیست کسی حرف جهنم بزند

گر پیِ کار ِ گنهکار ز جا برخیزد

 

زائر آن است که در کوی تو اُتراق کند

آنکه در عرش نشسته ست چرا برخیزد؟

 

تا به دستِ کرم تو به نوایی نرسد

از سر ِ راه محال است گدا برخیزد

 

بر سر خاکم اگر آهوی تو گریه کند

از تمام جگرم بانگ رضا برخیزد

 

حرمت زودتر از کعبه مرا حاجی کرد

حج ما آخر ذی القعده به پا برخیزد

 

علی اکبر لطیفیان

**

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم

 

***********************

 

اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – علی اکبر لطیفیان

 

تو حسین منی

 

هنوز حال و هوایی که داشتم دارم

هنوز طبع گدایی که داشتم دارم

 

برای گمشدگان یک چراغ روشن کن

نیاز به راهنمایی که داشتم دارم

 

بساط شاه و گدا در کنار هم پهن است

کنار جایِ تو جایی که داشتم دارم

 

همان گدای قدیمی که داشتی داری

همان امام رضایی که داشتم دارم

 

حرم نگو،عتبات است،تو حسین منی

هنوز کرب و بلایی که داشتم دارم

 

علی اکبر لطیفیان

 ادامه ی مطلب

 


 


امن آهو

کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها
توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را

کاش روزی می نشستی پیش من
می کشیدی دست خود را بر سرم
شاد می کردی مرا با خنده ات
دوست بودی با من و با خواهرم

چونکه روزی مادر م می گفت تو
دوست با یک بچه آهو بوده ای
خوش به حال بچه آهویی که تو
توی صحرا ضامن او بوده ای

پس بیا من بچه آهو می شوم
بچه آهویی که تنها مانده است
بچه آهویی که تنها و غریب
در میان دشت و صحرا مانده است

روز و شب در انتظارم پس بیا
دوست شو با من مرا هم ناز کن
بند غم را از دو پای کوچکم
با دو دست مهربانت باز کن