دانلود رایگان قسمت سریال جدید و بسیار زیبای ابله با کیفیت عالی HD
با لینک مستقیم و به همراه نسخه کم حجم 480p با فرمت MP4
به همراه پشت صحنه
خلاصه داستان:
هوشنگ فیلمنامه نویس فیلم های پلیسی جنائیه و مامان بزرگش هم صابخونه شه! دختر خالهش فرانک هم از آلمانه نامزدشه. ولی هوشنگ یه مشکل برای پیشرفت کاریش داره. اونم اینکه نمیتونه شغل قاتل توی فیلمنامهش چی باید باشه که به کسی بر نخوره. عاقبت همین مشکل هم دیوونهش میکنه…
بازیگران:
فاطمه معتمد آریا، مهران احمدی، هانیه توسلی، احمد مهرانفر، بهنام تشکر، شبنم مقدمی، مجید صالحی، بهادر مالکی، عیسی یوسف پور، هوتن شکیبا، سیامک انصاری، یکتا ناصر و محسن تنابنده
کارگردان: کمال تبریزی
موضوع: طنز، اجتماعی
سال تولید و انتشار:1393
تعداد قسمت ها:26
مدت: 57 دقیقه
فرمت: MKV + MP4
حجم: 431 + 267 مگابایت
برای دانلود سه قسمت ابتدائی این سریال به ادامه مطلب مراجعه فرمائید.
دختر خوشگلم
این چند وقت خیلی روزا و شبا دیر می گذشت... ما رفته بودیم که عید غدیر بپیش بابا هوشنگ باشیم اما دیر رسیدیم ، وقتی رسیدیم که نیم ساعت بابا هوشنگ تو کما رفته بود، علتش این بود که کبد خونریزی کرده بود و طحال آبسه زده بود ، کلیه هم که چند وقتی اذیت می کرد!
عزیز دلم اون لحظه که بابا رفت کنارش بودم ولی ای کاش زودتر می اومدم که لااقل جواب سلامم رو می شنیدم.. گذشت و تموم شد... حسرت دیدن و بوسیدن دستش رو دارم ... یک بار نگاه کردن به چشمان مهربانش.. بابا دوست دارم باشی تا باهم شوخی کنیم بخندیم..
پدرم نعمتی بود که بی آنکه بفهمیم خدا ذره ذره ما رو از اون محروم کرد...
ازت دور شده بودیم و این دوری سبب شد تا تو بخوای بری... دل موندن نداشتی و از دنیا و همه وابستگی هاش دل کنده بودی.
خیلی قشنگ با معینا بازی می کردی و سربه سرش می گذاشتی...سر دیدن تلویزیون و شبکه پویا..چقدر خوب بودن اون روزا.. یکی از آرزوهام این بود که بلندشی سرپا و با معینا بازی کنی... یادته بهت می گفتم یه بار دیگه می خوام باهات تکواندو بازی کنم...تو هم می خندیدی و خاطره ی پات رو تعریف می کردی...
یادمه اون موقع به همه پات رو نشون می دادی و می گفتی زهرا زده!! (چقدر دلم سوخت / آخه نمی خواستم اینطوری بشه)..
معینای گلم الان بابا هوشنگ در بین ما نیست . دخترم ما باید قدر عزیزانمون رو بدونیم و بهترین چیز توی دنیا بودن و خوبی کردن مخصوصا به عزیزانمونه...
شما با فاطمه و نورا و سپهر توی این ایام بازی می کردی... می نشستید یه گوشه و ادای زنها که گریه می کردن رو در می آوردید....فاطمه خیلی بلد بود...الاکی یه چیزی می انداختید سرتون و هق هق صدای گریه در می آوردید....
این چند وقت که گذشت بیشتر همه رو دیدیم و بعد از مدت ها رفتیم گهرو و همه اش گهرو بودیم....
شما اونجا رو دوست دارید ... هر چند تو فصل سرما بود و اکثرا با سرفه های شبانه ما رو بی خوای می کردی اما در کل اونجا بودن و در کنار همه و بابا بهمون آرامش می داد.
خدایا روح پدر بزرگوارم رو با اهل بیت محشور کن .آمـــــــین