جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

نامه یِ صد و نهم

«مثل مِه می آیی و مثل آفتاب غروب میکنی . این رفت و آمد تو نظم زندگی مرا به هم ریخته , کارم شده به آینه چشم بدوزم که ببینم کی از راه میرسی . بعد بیخود تلاش میکنم که زمان را نگه دارم. »

مثل ِ وقتی که یک هو بی هوا نمی دانم از کجا پیدایت شد ، آرام آمدی سمتم ، آرام تر سلام گفتی ، آنقدر آرام که فقط من شنیدم و خودت ، و رفتی ، و ندیدمت ، سرم را که چرخاندم ، ندیدمت ، نبودی ، آنقدر بی هوا و یک هویی آمدی و رفتی و سلام گفتی که گاهی حس می کنم خیالاتی شده بودم ، که دیدمت ، که جوابِ سلامت را گفتم ، که بعدش همه یِ وجودم شروع کرد به خالی شدن ، آنقدر خالی که هیچ حسی درونم نبود جز دوست داشتنت ، جز خواستنت ، آنقدر یک هویی آمدی که نفهمیدم چه شد ، آمدی اصلاً یا نه ، یا فقط آمدی دلم را ببری و بعد بروی ، بعد محو شوی ، که باز من هی چشم بدوزم که باز هم بیایی ، و این بار که آمدی زمان را نگه دارم ، که نروی ، که بمانی...