افسردگی انواع مختلفی دارد که هر کدام از آنها نیز علائم و درمانهای مخصوص به خود را دارد.
افسردگی حاد نوع شایعتر این اختلال است و توانایی فرد را در کار، مطالعه، خواب و دیگر فعالیتها با مشکل مواجه میسازد. شدت افسردگی به سه گروه خفیف، متوسط و حاد تقسیم میشود که نوع حاد آن خطرناکترین نوع افسردگی است.
از میان مبتلایان به این اختلال برخی علائم محدود و برخی تمام علائم آن را تجربه میکنند و شدت این علائم در هر فرد و در طول زمان نیز تغییر میکند.
شایعترین علائم افسردگی به شرح زیر است:
- ناراحتی شدید، عصبانیت و حس پوچی
- ناامیدی و منفیگرایی
- بیعلاقگی به تفریحاتی که همه از آنها لذت میبرند
- احساس گناه و بیارزشی
- احساس خستگی و کمبود انرژی
- عدم تمرکز حواس و ناتوانی در تصمیمگیری
- بیخوابی یا زیاد از حد خوابیدن
- اضافه وزن و یا کاهش وزن
- فکر کردن دائم به مرگ و خودکشی
- بیقراری و ناآرامی
- علائم جسمی و فشارهای فیزیکی
آگاهی از این علائم به شما کمک میکند که این اختلال مخرب را زودتر شناسایی کرده و به موقع برای درمان آن زیر نظر متخصص اقدام کنید.
منبع:ایسنا
با توجه به اینکه او در قالب قدیمی غزل شعر می گفت ، اما شاعری معاصر بود . « یکی دیگر از رازهای ماندگاری غزل منزوی چنانچه در اول مطلبم خدمت دوستان عرض کردم عشق است که موضوع تمام غزل های اوست و البته موضوع عشق وقتی در غزل ریخته می شود ، نمی تواند به تنهایی معاصر بودن را تضمین کرد ، بلکه مستلزم نگاه معاصر شاعر نیز هست ... آن چه به نظر من غزل منزوی را معاصر میکند ، زبان و بیان ویژه ، صور خیال ، نگاه متفاوت و مضامین معاصر اوست . »
در باره موسیقی خدمت دوستان عرض کنم هر شاعری در شعر فارسی هر چقدر که آشنایی اش با موسیقی بیشتر باشد ، شعرش دلنشین تر و روان تر خواهد بود . حسین منزوی نیز سخت تحت تاثیر موسیقی بود و این به روانی و موسیقایی بودن کلامش کمک زیادی کرده است .او بیشتر غزلسرا بود هرچند گاهی شعر سپید هم میسرود.یکی دیگر از ویژگیهای منزوی، زبانآگاهی اوست و همین زبانآگاهی، او را از دیگر شاعران متمایز میکند. در شعرهای اغلب غزلسرایان، سهلانگاریهای زبانی وجود دارد، اما منزوی تا حد زیادی از این ایراد مبراست. دلیل این زبانآگاهی هم میتواند ذات مستعد منزوی باشد و هم میتواند سواد او و شناخت دقیقش از زبان فارسی باشد.
منزوی زودتر از خیلی از همنسلان خود مردمی بود و این مردمی بودن به معنای انقلابی بودن هم هست. او با مردم بود و این به سه شیوه در شعرش نمود داشته است. گاه در میان مردم برای آنها شعر میگفت و گاه در خلوت خود باز هم برای آنها میگفت. تمام این مقولهها را میتوان در شعر منزوی دید و جست. برخی او را شاعر آیینی نمیدانند، حال آنکه منزوی بیش از 30 شعر برای بزرگان دینی سروده است، بدون اینکه به این امر تظاهر کند؛ چرا که همه این اشعار از عمق وجود او نشأت میگرفت و به مرحله ظهور میرسید. برای شناختن منزوی باید بارها آثار او را خواند و بررسی کرد.من همیشه منزوی را شاعری برای فرداها نامیده ام .تمامی این ویژگی ها باعث شده است تا منزوی محدود به یک زمان خاص نباشد. زیرا منزوی هم شاعر امروز است و هم شاعر فرداها. مانند حافظ که هم شاعر عصر خودش بود، هم شاعر امروز و هم شاعر فرداها. این از همراهی منزوی با عصر و زمان خودش نشأت میگیرد. او را در غزلش یک انسان نوگرا میبینیم، در شعر نیمایی الهامگیرنده دقیقی از این سرودهها مییابیم و در نهایت او را آگاه به شعر آزاد درمییابیم. در حوزه ترانه هم او این ویژگی را دارد؛ شاعری است که روح ترانه را در این موقعیت درک میکند.
منزوی در سال 1346 وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران . اما این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی رو آورد اما این رشته را نیز ناتمام رها کرد و در سال 1350 مجموعه شعر حنجره زخمی تغزل را منتشر کرد.این کتاب در بخش شعر جهان جایزه فروغ فرخزاد که در آن دوران جزء معتبرترین جوایز ادبی کشورمان بود را به دست آورد.پس از انتشار این کتاب در صداو سیما مشغول به کار شد و در این دوران برنامه یک شعر یک شاعر را تهیه وکارگردانی کرد.
در همین دوران منزوی بسیاری از ترانهها و تصنیفهایش را ساخت و تعدادی از آنها مورد توجه قرار خوانندگان مطرح آن روز قرار گرفت.وی مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سالهای پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند.حسین منزوی هرگز کار دولتی نداشت و تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر کرد. وی در شعر سپید نیز دستی داشت، موسیقی را خوب می شناخت و صدا و خط خوبی نیز داشت. حسین منزوی در سال 1383 پس از مدتها رنج از بیماری قلبی در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت.
ای یار دور دست که دل می بری هـنوز
چون آتش نهفته به خـاکـستـری هـنـوز
هر چند خط کشیده بـر آیـیـنه ات زمـان
در چشمم از تمام خوبان، سـری هـنـوز
سـودای دلـنـشـیـن نـخـستین و آخرین!
عـمـرم گذشت و تـوام در سـری هـنـوز
ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها
از هـر چـراغ تـازه، فـروزان تــری هـنــوز
بـالـیـن و بـسـتـرم، هـمـه از گل بیاکنی
شب بر حریم خوابم اگر بـگـذری هـنـوز
ای نـازنـیـن درخـت نـخـسـتین گناه من!
از مـیـوه هـای وسـوسـه بــارآوری هنوز
آن سیب های راه به پـرهـیـز بـسـتـه را
در سایه سار زلف، تو مـی پـروری هنوز
وان سـفــره شـبــانــه نـان و شـراب را
بر میزهای خواب، تو می گستری هنوز
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم
آه ای شراب کهنه کـه در ساغری هنوز
شعر زیبا حسین منزوی برای دخترش غزل
دخترم! بند دلم غمگینم!
شیشه عمر غبار آگینم!
جوجه گم شده در توفانم!
شاخه خم شده از بارانم!
ای جگر پاره ام! ای نیمه من !
میوه عشق سراسیمه من!
گل پیوند دو غربت! غزلم!
حاصل ضرب دو حسرت!غزلم!
ارث عصیان معمایی من!
امتدادخط تنهایی من!
ساقه سرزده از نخل تنم!
جویی از سیل خروشان که منم!
کوکب بخت شبالوده من!
غزل طبع تبالوده من!
غزلم! آینه اندوهم!
بانک افکنده طنین در کوهم!
***
پدرت خرد و خراب و خسته
خسته ای بر همگان در بسته
خانه جن زده متروک است
که پر از همهمه مشکوک است
روح ها-خاطره ها-اینجایند
می روند از دلم و می آیند
یادها خیل کفن پوشانند
جز من از هر که فراموشانند
کدرم پنجره بازم نیست
کسلم رخصت آوازم نیست
***
در پی همقدمی همنفسی
ایستادم که تو از ره برسی
آمدی ؟ باز کن این پنجره را
پر از آواز کن این حنجره را...
از : حسین منزوی
از زیبا ترین و معروف ترین شعر های حسین منزوی
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست
در من طلوع آبی ِ آن چشم ِ روشن
یادآور ِ صبح ِ خیال انگیز ِ دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم ِ تو برپاست
بیهوده می کوشی که راز ِ عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم ِ تو پیداست
ما هر دُوان خاموش ِ خاموشیم ، اما
چشمان ِ ما را در خموشی گفت و گوهاست
****
دیروزمان را با غروری پوچ کـشتیم
امروز هم زان سان ، ولی آینده ماراست
دور از نوازش های دست مهربانت
دستان ِ من در انزوای خویش تنهاست
بگذار دستت راز ِ دستم را بداند
بی هیچ پروایی که دست ِ عشق با ماست
حسین منزوی
«روحش شاد ویادش گرامی باد»
بقلم ت- منصوری
شش آدمی که باید آنها را از زندگی خود حذف کنید!
کد خبر: ۲۱۹۸۴۹
۲۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۷
فرارو- در جایی نقل قولی از جیم ران، روانشناس، خوانده بودم به این مضمون: "شما میانگین پنج فردی هستید که بیشترین وقتتان را با آنها میگذرانید: سوالی که برای من پیش آمد این بود: آیا نباید به جای اینکه مجموع اطرافیانتان باشید، خودتان باشید؟
به گزارش فرارو به نقل از هافینگتون پست، با این حال اگر به نقل قولی که گفتم فکر کنید میبینید که چندان هم بیراه نیست. ما از محیطمان تاثیر میگیریم، و محیط شامل افراد حاضر در آن هم میشود. اگر "یکی از آن پنج نفر" بخواهد پنجشنبه شب بیرون برود، به احتمال زیاد ما هم با او خواهیم رفت. اگر آنها روش خاصی را برای برخورد با یک مشکل در پیش بگیرد، به احتمال زیاد ما هم همان روش را در پیش خواهیم گرفت.
اما زمانی که یکی از این "پنج" نفر واقعاً به درد زندگی شما نخورد چه؟
هری ریس، محقق تعامل اجتماعی و استاد روانشناسی در دانشگاه روچستر در این زمینه میگوید: "این گونه روابط میتوانند ویرانگر باشند. برخی روابط هستند که میتوانند حتی سلامت شما را تهدید کنند. این گونه روابط موجب پریشانی احساسی و بعضاً جسمی میکنند."
در زیر شش نوع رابطۀ اضطرابزایی که ما در طول زندگیمان امکان برخورد با آنها را داریم و چگونگی تاثیر این روابط بر سلامت روانی ما و راه مقابلۀ با آن آورده شده است:
کسی که شما را دوست ندارد
بیش از هفت میلیارد نفر در جهان زندگی میکنند، و بعید است که ما بتوانیم با همۀ این آدمها کنار بیاییم. مارسیا رینولدز، روانشناس میگوید که کنار نیامدن با همگان در واقع به شما کمک میکند تا بر چیزهایی که واقعاً اهمیت دارند تمرکز کنید.
او میگوید: "هر چه بیشتر دیگران را همان شکلی که هستند بپذیرید، و برای تغییر دادن افکار و شخصیت آنها تلاش نکنید، و با آرامش و دقت گوش دهید، بیشتر میتوانید بدون توجه به اینکه آیا فلان کس شما را دوست دارد یا نه به سمت اهدافتان حرکت کنید."
ریس توصیه میکند که در برخورد با کسانی که تنها کاستیهایتان به چشمشان میآید، روی ویژگیهای مثبت خود تمرکز کنید. برای اینکار میتوانید یک دفتر تهیه کرده و ارزشهای فردی خودتان و اینکه چگونه برای حفظشان تلاش میکنید را در آن یادداشت کنید.
شخصی که از چشمتان افتاده است
پایان دادن به یک دوستی میتواند به اندازۀ پایان دادن به یک رابطۀ عاشقانه دردناک باشد. شخصی که زمانی محرم رازهایتان بود، حالا شبیه غریبهها شده است. اما مواظب باشید که برای ترمیم چیزی که از دست رفته، کمر خودتان را نشکنید.
طبیعت انسان اینگونه است که تلاش دارد شرایطی را که در آن احساس راحتی میکند را حفظ کند، و این نکته شامل طولانیترین روابط زندگیمان هم میشود. حقیقت غمانگیز اما این است که قسمت نیست بعضی از دوستیها ادامه یابند، به خصوص وقتهایی که تلاش برای ترمیم آن به قیمت قربانی کردن سلامتی عاطفیتان باشد. دکتر ریس توصیه میکند: "به دنبال افرادی باشید که مثبتتر هستند و احساس بهتری به شما میدهند."
این به این معنی نیست که اوقات خوش که با دوستتان داشتهاید را فراموش کنید. بعضی اوقات بهتر است تنها خاطرات را نزد خود نگاه داریم و قید آن فرد را بزنیم.
کسی که همیشه استرس دارد
اگر دوستتان هر از گاهی دچار اضطراب شود مشکلی نیست، اما اگر طرفتان همیشه در برخورد با شما مسائل اضطرابزا را مطرح میکند، این دوست میتواند به سلامتی شما آسیب بزند. تحقیقات نشان میدهد که استرس مسری است. وقتی که با کسی هستید که همیشه استرس دارد، این رابطه میتواند واکنش استرسی بدن خودتان را هم برانگیزد.
دوستانتان باید به شما کمک کنند تا از نگرانیهای خود رهایی پیدا کنید، نه اینکه برایتان نگرانیهای بیشتری درست کنند. دفعۀ بعد سعی کنید تا موضوع بحث را عوض کنید و نیمۀ پر لیوان را به دوستتان گوشزد کنید.
کسی که همیشه با شما جر و بحث میکند
همۀ ما با آدمهایی روبهرو شدهایم که جوری رفتار میکنند که گویی عمداً قصد دارند با شما مخالفت کنند. نظرتان راجع اقتصاد؟ چرت است. پیشنهادتان راجع به اینکه کدام رستوران بروید؟ مزخرف است.
هیچ کس دوست ندارد که همواره در وضعیت مناقشه باشد. حتی تحقیقات نشان دادهاند که جر و بحث مرتب با شریک زندگی یا دوستان میتواند به سلامتیتان آسیب برساند.
ریس در این زمینه میگوید: "به جای اینکه تنها به بازخوردهایی که از دیگران میگیرید توجه کنید، پیش خودتان مشخص کنید که چه چیزی برای خودتان مهم است. چیزهایی که خوب است را در خودتان تقویت کنید." این بدان معنی است که بدون توجه به این که دیگران چه میگویند، به عقاید خود پایبند باشید.
کسی که از شما استفاده میکند
ریس میگوید: "کسی نمیتواند بدون اینکه به او اجازه دهید از شما بیگاری بکشد. اگر فکر میکند که کسی با شما بد رفتار میکند، شما قدرت تغییر اوضاع را دارید."
زندگی ما برای کسانی که از ما سواستفاده میکنند جایی ندارد. کمک کردن به همدیگر یک چیز است، سواستفاده چیز دیگری است. وقتی که کمکها همیشه یکسویه باشد، وقت رسیدگی به موضوع است. ریس پیشنهاد میکند که "بدون اینکه دچار پیشقضاوتی شوید چیزی که ناراحتتان میکند را توضیح دهید. سعی کنید موضوع را با طرف مقابل در میان بگذارید. نگویید فلان کار را بکن یا خودت را تغییر بده، بلکه آنچه که ناراحتتان میکند را به او بگویید. سپس تلاش کنید تا بدون اینکه خواستههای غیرواقعگرایانه از طرفتان داشته باشید، راهی برای بهبود وضعیت پیدا کنید،."
کسی که بر شما تاثیرات مخرب میگذارد
خلاص شدن از شر یک عادت بد شجاعت زیادی میخواهد. دکتر ریس میگوید که روابط مثبت نفع شما را در دل دارد، در حالیکه روابط اضطرابزا عکس این موضوع را به همراه دارد. او توضیح میدهد: "اگر رابطهای مسموم باشد، چیزهایی را که میدانیم برای ما مفیدند را زیر سوال میبرد. ممکن است فرد از رابطه آسیب ببیند، یا او را ناراحت کند، یا با حرکت او به سمت هدفهای شخصیش تداخل کند."
اجازه ندهید این نوع روابط شما را به ورطۀ انتخابهای منفی بیاندازند. ریس میگوید که اگر طرفتان واقعا دوستانی بامعنا باشند، تصمیمات مثبت شما را درک خواهند کرد و خواهند پذیرفت.