تفاهمنامه همکاری بین سازمان منطقه آزاد انزلی و پارک علم و فناوری دانشگاه تهران منعقد شد.
به گزارش روز سه شنبه ایرنا به نقل از روابط عمومی سازمان منطقه آزاد انزلی ، تجاری سازی فناوری و کمک به ایجاد و توسعه کسب و کارهای نوپا و دانش محور از طریق ارائه خدمات عمومی و تخصصی با ارزش افزوده بالا، جذب سرمایه گذاری خارجی، ورود کارآفرینان و واحدهای صنعتی به بازارهای جهانی بهمراه دستیابی به اهداف اقتصادی دانش بنیان ازجمله اهداف انعقاد تفاهم نامه همکاری میان سازمان منطقه آزاد انزلی و پارک علم و فناوری دانشگاه تهران است.
موضوعات همکاری این تفاهم نامه در خصوص انجام همکاریهای مشترک پژوهشی، آموزشی و مشاوره ای و گسترش زیرساختهای مختلف و کمک به توانمند سازی نظام آموزش و پژوهش در سطح منطقه از طریق تسهیل تعاملات و تجاری سازی برخی از دستاوردهای پارک علم و فناوری دانشگاه تهران است.
براساس بندهای این تفاهمنامه راه اندازی مرکز رشد در منطقه آزاد انزلی با هدف تجاری سازی تحقیقات و تحقق ارتباط بخش های تحقیقاتی، تولیدی و خدماتی در حوزه های متنوع با هدف توسعه اقتصاد دانش بنیان؛ ارائه مشاوره های تخصصی در حوزه های نو و ارائه خدمات علمی، آزمایشگاهی مورد نیاز به شرکتهای مستقر در سطح منطقه، از جمله تعهدات پارک علم و فناوری دانشگاه تهران است.
از سوی دیگر ایجاد امکانات موردنیاز مرکز رشد تجاری Business Incubator در حد مقدورات و در اولویت قرار دادن پارک علم و فناوری برای انجام خدمات پژوهشی و مشاوره ای از جمله تعهدات سازمان منطقه آزاد انزلی در این تفاهم نامه است.
به گزارش سرویس علم و فن آوری پایگاه اطلاع رسانی صبا به نقل از مهر، پژوهشگران دانشگاه استنفورد می گویند الکترود خود ترمیم شونده از میکروذرات سیلیکون ساخته شده است که به طور گسترده در صنعت نیمه رساناها و پیل های خورشیدی استفاده می شوند. راز پشت این ابتکار در یک پلیمر کشسان نهفته است که این الکترود را می پوشاند، آن را متصل به هم نگه می دارد و به طور خود به خود ترک های ریزی که در طول عملکرد باتری ایجاد می شوند، ترمیم می کند.
"چائو وانگ" پژوهشگر مقطع پسا دکتری در دانشگاه استنفورد و دو محقق دیگر این پلیمر خود ترمیم شونده را در آزمایشگاه پروفسور "ژنان بائو" استاد مهندسی شیمی این دانشگاه ساخته اند. این گروه بر روی پوست انعطاف پذیر الکترونیکی قابل استفاده در روبات، حسگرها، دست و پای مصنوعی و دیگر کاربردها فعالیت دارند.
برای پروژه باتری، چائو وانگ نانوذرات ریزی از کربن را به پلیمر افزود تا خاصیت رسانای برق پیدا کند. وی می گوید دریافتیم الکترودهای سیلیکونی وقتی که با پیلمر خود ترمیم شونده پوشش پیدا کنند 10 برابر بادوام تر می شوند. این پوشش پلیمری ترک های ریزی که طی تنها چند ساعت استفاده بر روی باتری ایجاد می شود را ترمیم می کند.
"یی کویی" استادیار دانشگاه استفورد و یکی از مجریان این پروژه گفت : این الکترودها حدود 100 چرخه شارژ شدگی- تخلیه شارژ را تحمل می کنند بدون آنکه ظرفیت ذخیره سازی انرژی چشمگیری را از دست بدهند.
این درحالی است که هنوز تا هدف 500 چرخه برای تلفن همراه و سه هزار چرخه برای خودروی برقی راه مانده است. اما این امید وجود دارد و داده های ما حاکی است که این امر شدنی و عملی است.
1
میگن یه پیرمرده بوده نه دست داشته نه پا + کور هم، این پیرمرد همیشه و هرلحظه میگفته خدارو شکر
یکی از کنارش رد میشه میگه : تو که نه دست داری نه پا کور هم که هستی مگه خدا چی بهت داده که هر دقه میگی خدا روشکر
گفت : هر کس منو میبینه بواسطه من خداروشکر میکنه ، منم بخاطر اینکه واسطه خیر شدم و مردم قدر سلامتیشون رو با دیدن من میدونن خدا روشکر میکنم
این داستان و بی دلیل نگفتم
میخواستم بگم منم یه شباهتی به اون پیرمرده دارم . خداروشکر به هر چیزی رسیدم
یکی بخاطر حسادت یا رقابت به زور هم که شده بود خودش رو به اون چیز رسوند
من موقعی که میرفتم دانشگاه کاردانی چون کلاسام شب بود و از شهرم دور بود میرفتم خونه یکی از اقوام
اون ترسید شوهرش شیفته من بشه ، هر روز میگفت منم میخوام برم دانشگاه
حالا این دختر ده سال از زندگی متاهلیش میگذشت و دوره دبیرستان عقد کرده بود و به زور دیپلم گرفت
من که هدفش رو خوندم دیگه نرفتم خونش اونم قید دانشگاه زد
یا دوره کارشناسی که قبول شدم ، چند تا از دوستام هم تا دیدن من قصد ادامه تحصیل دارم اونا هم دو زدن دفترچه گرفتن
قبول هم شدن اما وقتی خدا نخواد نمیشه دوتاشون همزمان با دانشگاه حامله شدن
یکیش دانشگاه رو رها کرد چون شهرش دور بود ، یکیش هم به زور ترمی 4 واحد پاس میکرد و بقیش میفتاد تا تونست یه جوری ادامش بده
بعد که ازش میپرسیدم خوب چرا اینقد داری هزینه میکنی بزار بچت که دوسالش شد برو ادامه بده تا اینقد سختی نکشی . گفت نه من به اقوام شوهرم گفتم اگه نرم آبروم میره
بعدش ما گواهینامه گرفتیم خوب به کسی نگفتیم کسی هم نفهمید
تا سال بعدش که ماشین خریدیم
همه از همسایه و اقوام و دوست گرفته رفتن گواهینامه گرفتن و ماشین و برای یه بار هم که شده بود سوار شدن.البته بعضیا هم گواهینامه نگرفتن اما ماشین و واسه یه بار هم که شده بود جلوی ما سوار شدن تا بگن ما از شما چیزی کم نداریم
یا همین رنگ کردن درِ حیاط ، همه همسایه یه قوطی رنگ خریدن و خودشون افتادن به جون در حیاطشون
قربون خدا برم فک کنم اگه ازدواج کنم ، برن از کل طایفه و غریب و آشنا خواستگاری کنن تا بلکه یکی بیاد بردارشون . هر چند خداروشکر دختر همسایه زیاد نداریم و البته این اتفاق هم افتاد، یه خواستگار بدبخت اومد تحقیق از همسایه ها . عاغا این همسایه ها هر روز از ما میپرسیدن چی شد و چیکار کردین
منم به مامانم گفتم بگو ردش کردیم تا راهشون بکشن برن (هر چند ما خبری از اون خواستگار نداشتیم)
خدایا شکرت
2
یه بنده خدا میگفت یه قلک بزار کنار هر وقت گناه کردی یه پولی بندازش داخلش آخر ما پولارو بده به یه فقیر
من با خودم فکر کردم اگه به ازای هر گناه پول بندازم پس باید ماه بعد این پولا کمتر بشه و به فقیر کمتر میرسه
و تصمیم گرفتم اینکارو انجام بدم بهتره
به ازای هر کار خیر یه پول میندازیم تو قلک هر ماه میدیم به یه فقیر و سعی میکنیم ماه بعد بیشترش کنیم
بنظرتون بهتر نیست ؟؟؟
3
اما از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است
چهارشنبه فرشته خرید داشت ، به من گفت بیا بریم
میخواست با دوستش بره ، دوستش خیابون سنگی کار داشت
من تا لحظه آخر نمیدونستم ، وقتی فهمیدم گفتم من خیابون سنگی نمیام
خیلی شلوغه جای پارک هم گیر نمیاد
خلاصه با کلی اصرار رفتم و رسیدیم به خیابون سنگی همونجا که دوستش کار داشت
و دقیقا شلوغ ترین جا (داروخانه حکیم)
عاغا جا پارک نبود و ما یه جا وایسادیم که پلیس اومد
گفتم : الان حرکت میکنیم فقط یه دقه
یهو چیزی نگفت و دیدیم داره میخنده
ما هم خندمون گرفت یهو نگاه کرد دید ما میخندیم اونم زد زیر خنده باز
به فرشته گفتم نخند تا پر رو نشده
دیدیم نه از رو نمیره همینجور داره میخنده
پلیس خوشگلی هم بود (استغفراله) خواهرم گفت بدردت میخوره ها ، دریابش
دوستمون اومد و ما خواستیم حرکت کنیم ، خواهرم گفت ازش تشکر کن
یهو من یه بوق زدم و گفتم عاغا ممنون
دیوونه چشمک زد و لبخند
همینجور داشتیم مستقیم پیش میرفتیم سمت مرکز خرید
نزدیک یه سه راه یه موتور سوار بدون اینکه نگاه کنه اومد تو خیابون اصلی
منم سرعتم بالا بود و از اون ترمز بدا گرفتم
خواهرم گفت سریع برو بهش برسیم فحشش بدیم
منم سرعتم تند کردم و وقتی بهشون رسیدیم تا تونستیم فحش دادیم
میخواستیم یکم جلوتر آبجی فاطمه رو پیدا کنیم
وایسادیم ، اونا بهمون رسیدن وایسادن
گفتن : چی شده ؟؟؟
گفتم : چرا وقتی از خیابون فرعی میای بیرون یه نگاه نمیکنی؟؟
- معذرت میخوام ، ببخشید ، حواسمون نبوده
+ من بخاطر خودتون میگم ، آخه جونتون رو میزارین کف خیابون درسته؟
- اشکال نداره مگه نه بیمه ای میزدیمون، میکشتیمون
+ بیمه هستم اما وجدانم کجا رفته شما مردی واست کشتن راحته من وجدانم قبول نمیکنه بزنم و برم
- + خلاصه کلی معذرت خواهی کردن و رفتن
خواهرم گفت میخواستم فحششون بدم دیدم اینقد مودبانه صحبت کردی حرفمو خوردم . اما خیلی قشنگ حرف زدی کار خوبی کردی
گفتم : نمیدونم خلایق امرو چه خردن؟؟؟( مردم امروز چی خوردن "لهجه برازجونی") همه با لبخند حرف میزنن
رفتیم شهر ، فرشته تو حسابش هیچ پول نبود ، منتظر بود پول بریزن به حسابش
عاغا ما همینجور علاف تو شهر میگشتیم و عصبانی تا بالاخره پول اومد تو حساب
همه خریداشو کرد و بعد هم رفتیم مانیتورمون رو از تعمیرگاه آوردیم 40 تومن هزینش شد
منم یه شال مشکی خریدم خیلی خوشم ازش میاد . راحت رو سر وایمیسه
در آخر هم فرشته منو دعوت کرد به پیتزا و اونشب خیلی شیرین تموم شد