حدود سه ماه پیش شکوایه ای به امضاء 21 نفر از اکابر واعاظم شرق منطقه به شورای چهارم نوشته شده است که درآن خواستار ارائه گزارشی از اقدامات یک سال نخست فعالیت شورای شهر شدند در میان آنها شیخ طایفه - شهرداران ٰ ریاست ٰو معاونین اسبق اداره آموزش وپرورش . اعضای سابق شورا و ... به چشم می خورد .
شاکله اصلی نامه ٰ اعتراض مبنی برچگونگی کارکرد اعضای شورای شهرفعلی است راقم این سطور بدون ورود به کم وکیف قضیه که خود را صالح به قضاوت آن نمی داند دو نکته را قابل تامل می داند .
1- در جای جای نامه اشتباه فاحش نگارشی به چشم می خورد .نگارش مغلوط نامه فوقٰ این سوال را برای خواننده بوجود می آورد که ریاست اسبق اداره آموزش وپرورش که روزی ادبیات فارسی تدریس می کرده است وبر نگارش انشای شاگردان خود خرده ها می گرفته است چگونه این متن کاملاً مغلوط و مغلط را امضاء کرده است ؟! این از طنز روزگار ماست که چگونه تعصب حجاب علم می شود .
2- بر شیخ طایفه شرق نشینان که دیگر مُمضی این نامه است وعلی الظاهر برکرسی درس اصول فقه حوزه علمیه تکیه می زند این ایراد اصولی وارد است که بند یک نامه به استناد قاعده عمل به اقتضای قضیه حقیقیه ناقص است و مصادیق محصوره وغیر محصوره آن مشخص نیست و نمی توان از آن ارزش منطقی واصولی بدست آورد وجای این سوال خالی است که چگونه متنی که نه بار حقوقی واصولی دارد می تواند خواسته بزرگان یک منطقه باشد امیدوارم در این موارد خانواده معزز شهدا را دستاویز عملکردهای خود نکنیم هرچند افراددیگری هم که این نامه به امضا آنها رسیده است شاید درک دقیقی از روش نتظیمی خواسته را ندارند حداقل این مهم از متن این نامه مشهود است
از خدای بزرگ که هادی صراط مستقیم است استعانت می طلبیم...
حدود سه ماه پیش شکوایه ای به امضاء 21 نفر از اکابر واعاظم شرق منطقه به شورای چهارم نوشته شده است که درآن خواستار ارائه گزارشی از اقدامات یک سال نخست فعالیت شورای شهر شدند در میان آنها شیخ طایفه - شهرداران ٰ ریاست ٰو معاونین اسبق اداره آموزش وپرورش . اعضای سابق شورا و ... به چشم می خورد .
شاکله اصلی نامه ٰ اعتراض مبنی برچگونگی کارکرد اعضای شورای شهرفعلی است راقم این سطور بدون ورود به کم وکیف قضیه که خود را صالح به قضاوت آن نمی داند دو نکته را قابل تامل می داند .
1- در جای جای نامه اشتباه فاحش نگارشی به چشم می خورد .نگارش مغلوط نامه فوقٰ این سوال را برای خواننده بوجود می آورد که ریاست اسبق اداره آموزش وپرورش که روزی ادبیات فارسی تدریس می کرده است وبر نگارش انشای شاگردان خود خرده ها می گرفته است چگونه این متن کاملاً مغلوط و مغلط را امضاء کرده است ؟! این از طنز روزگار ماست که چگونه تعصب حجاب علم می شود .
2- بر شیخ طایفه شرق نشینان که دیگر مُمضی این نامه است وعلی الظاهر برکرسی درس اصول فقه حوزه علمیه تکیه می زند این ایراد اصولی وارد است که بند یک نامه به استناد قاعده عمل به اقتضای قضیه حقیقیه ناقص است و مصادیق محصوره وغیر محصوره آن مشخص نیست و نمی توان از آن ارزش منطقی واصولی بدست آورد وجای این سوال خالی است که چگونه متنی که نه بار حقوقی واصولی دارد می تواند خواسته بزرگان یک منطقه باشد امیدوارم در این موارد خانواده معزز شهدا را دستاویز عملکردهای خود نکنیم هرچند افراددیگری هم که این نامه به امضا آنها رسیده است شاید درک دقیقی از روش نتظیمی خواسته را ندارند حداقل این مهم از متن این نامه مشهود است
از خدای بزرگ که هادی صراط مستقیم است استعانت می طلبیم...
خوشبختی معانی گسترده ای دارد. گروهی معتقدند خوشبخت به کسی می گویند که شاد باشد. گروهی می گویند خوشبختی یعنی رسیدن به همه آرزوها، گروهی می گویند سلامتی و... اما واقعیت این است که خوشبختییک موقعیت نیست بلکه مجموعه برداشت های ما از موقعیت ها می باشد. خوشبختی در واقع نسبی است نه مطلق. نمی توانیم بگوییم که یک موقعیت خاص باعث خوشبختی همه افراد می شود. به قولی خوشبختی یک کسر می باشد که صورت آن داشته های انسان و مخرج آن خواسته های انسان می باشد. بنابراین برای رسیدن به خوشبختی باید توازنی بین داشته ها و خواسته ها به وجود آورد.
جنسیت :
سن :
شغل :
1.وقتی مسابقه ای را می بازم از آن لذت نمی برم.
2.وقتی کسی درباره من لطیفه ای می گوید از آن لذت می برم.
3. وقتی کسی از دوستانم در حضور من جایزه ای را می برد خوشحال می شوم.
4.اگر کسی در صف از من جلو بزند اعتراض می کنم.
5.خیلی زود از سرگرمیها و تفریحات حوصله ام سر می رود.
6. اغلب روزها خیال پردازی می کنم.
7. آرزوهای زیادی دارم.
8. بیش از اندازه چاق هستم.
9.از خواندن رمان لذت می برم.
10.از خوابیدن متنفرم.
11.فکر می کنم جذاب هستم.
12. انتقادات را به خوبی پذیرا می شوم.
تاریخ : ۰۱-۱۰-۹۳ | نویسنده : ترجمه : سه وزه حیدری
گویند در زمانهای قدیم پادشاهی چهار همسر داشته است و زن چهارمی را بیشتر از بقیه دوست می داشته است و هر کاری می کرد برای رضامندیش و وی را بیش از همه راضی نگه می داشت.
زن سومی را هم دوست داشت و به حرفهایش هم تا حدودی گوش می داد ولی بعضی اوقات او را پشت گوش می انداخت و چندان به وی اهمیت نمی داد
، زن دومش تحت فرمان پادشاه بود و همواره در حال آماده باش قرار داشت، از آن دسته زنانی بود که می شد رویش حساب نمود در هنگام گرفتاری و بلا و مشکلات به فریادش می رسید
ولی او زن اولش را به کلی رها کرده بود و به وی سر نمی زد و هیچ گاه به دیدنش نمی رفت ، به حرفهایش گوش نمی کرد و حق و حقوقی برایش قائل نبود ؛ البته علی رغم این همه بی مهری ها ، آن زن ، شوهرش را دوست داشت و همیشه جویای حالش بود ، پاسدار مال و ناموسش بود و همه کارهایش را راست و ریست می نمود.
از قضا روزی پادشاه مریض می شود و احساس می کند که زمان مرگش فرا رسیده است ، به فکر فرو می رود و می گوید : اگر من بمیرم کدام یک از زنهایم من را تا آن دنیا همراهی می کند؛
پس به دنبال زن چهارمش که وی را از همه بیشتر دوست داشت فرستاد ، زن پیش پادشاه آمد ، پادشاه خطاب به او گفت : خودت می دانی که من تو را بیشتر از همه دوست دارم و هر آرزوی داشته ای برآورده نموده ام و هر چه را خواسته ای برایت فراهم نموده ام ، حالا من اجلم نزدیک شده است و احساس می کنم دارم می میرم ؛ آیا حاضری با من به قبر بیایی و با هم به آنجا برویم و همنشین قبر و قیامتم باشی؟! زن گفت : متاسفانه خواسته شما برایم امکان پذیر نیست … و وی را فوراً ترک کرد و از نزد پادشاه می رود بدون اینکه حتی از وی اجازه خروج بگیرد و انگار که اصلاً وی را تا امروزنمی شناخته است!
آنگاه پادشاه به دنبال زن سومش می فرستد و به وی می گوید : خودت می دانی در تمام طول عمرم تو را دوست داشته ام و حالا دارم می میرم آیا حاضری با من به اون دنیا بیایی؟! زن سوم در جوابش می گوید : مگر من دیوانه ام، هرگز چنین خواسته ای را قبول نمی کنم ، زندگی شیرین است و وقتی شما مردید من با مرد دیگری ازدواج می نمایم!
پادشاه به دنبال زن دومش می فرستد به همان ترتیب وی را از مرگ خود آگاه می کند و خطاب به او می گوید : همچنانکه مستحضری تاکنون و همواره در هنگام گرفتاری و بلا کمکم نموده ای و من نیز همیشه با شما مشورت نموده ام ، خیلی اوقات به خاطر من هزینه داده ای و کمکم نموده ای، حالا اگر من بمیرم با من به اون دنیا می آیی؟ زن در جواب گفت : معذرت می خواهم نمی توانم خواسته اتان را لبیک گویم ؛ ولی اگر مشکلی پیش نیاید قول می دهم هنگامی که مردید شما تا لب گورهمراهی نموده و تا آنجا بدرقه اتان نمایم!
پادشاه خیلی ناراحت می شود و غصه می خورد که زنانش قدر این همه عشق و محبت او را نفهمیده و در قبر و قیامت وی را تنها گذاشته اند!
پس از روی ناچاری و با شرمندگی فراوان به دنبال زن اولش می فرستد و جریان را با وی در میان می گذارد و با سرافکندگی تمام می گوید: من تاکنون با تو خیلی بد بوده ام و به تو احترام نگذاشه ام و تو با همه غم و غصه های من ساخته اید و همین است که می بینم به این حال و روز افتاده ای؛ پیر گشته ای خیلی لاغر و نحیف گشته ای ؛ من از شما بابت همه جفاهایی که درحقت کرده ام معذرت می خواهم ، خوب می دانم که به شما بد کرده ام و بابت آن شرمنده ام با این حال دوست دارم نظر شما را در باره مشکلی که برایم پیش آمده جویا شوم ؛ من همچنانکه می بینی دارم می میرم و مرگ جلو در خانه ام نشسته است! آیا با وجود پرونده و رفتار بدی که با تو داشته ام حاضری با من همراه شوی و همنشین قبرم باشی ؟!
پادشاه که تاکنون و از زنان سابقش تنها جواب منفی شنیده بودد منتظر جواب نه بو ولی در کمال ناباوری پادشاه زن گفت : بدون شک من تو را رها نخواهم کرد و ازت جدا نمی شوم و با شما خواهم آمد و در گور با شما خواهم بود و با شما به صحرای محشر می آیم و با هم از روی پل صراط خواهیم گذشت و تا شما را وارد یکی از آن دو سرای متقیان و بدکاران همراهی و بدرقه خواهم نمود !
پادشاه با شرمندگی تمام گفت : براستی من پشیمانم از آن حرکات و سخنانم که تاکنون با شما داشته ام ، قول باشد اگر من خوب شوم و از مریضی نجات پیدا کنم فقط با تو بمانم و اگر به گذشته ام برگردم عهد می بندم فقط با تو مهربانی کنم و تو را همسر خود بدانم و بقیه را طلاق دهم !
@دوستان عزیز در واقع همه ما دارای چهارزن هستم و این داستان شرح حال همه ما در این دنیا ست .
- زن چهارم ، که خیلی به آن می رسیم جسم و بدن ماست همیشه به آن اهمیت می دهیم و آرزوهایش را برآورده می کنیم ولی اگر مردیم از ما جدا می شود و ما را تنها می گذارد.
- زن سوم هم مال و ثروت ماست که در هنگام مرگ آن را به جا می گذاریم و به دیگران می رسد !
- زن دوم هم دوست و رفیق و فامیلان ما هستند هر چند از مرگ ما ناراحت باشند و غصه هم بخورند ، ولی نهایتاً تا لب گور ما را همراهی می کنند و دیگر کاری از دستشان بر نمی آید!
-زن اول هم عمل و رفتار ماست که همیشه با ماست ؛ اگر چه ما آن را نادیده می گیریم ولی وی همیشه و در هر حال با ماست و از ما جدا نمی شود تا تکلیف ما در آن دنیا مشخص شود که آیا بهشتی هستیم یا جهنمی ، معاذالله.
دوستان داستان مذکور ،زندگی واقعی ما را نشان می دهد که اعمال و حرکات ما در شکل و انواع گوناگون خود را نشان می دهد و زندگی و آینده ما را تحت شعاع خود قرار می دهد پس بیاییم زندگی آخرتمان را بسازیم و واقع بینانه زندگی کنیم تا بتوانیم با نفس خویش مبارزه نمائیم و آینده خویش را تابناک نماییم.
نویسنده : حسن پنجوینی
ترجمه : سه وزه حیدری منبع : سایت سوزی میحراب