جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

در سماجت برای به کشتن دادن اسرای لیبرتی

این بار نوبت چند کشیش آمریکائی بود که به میدان بیآیند!
با وجود اصرار زیاد افراد خانواده های ایرانی که فامیل یا فامیلانی بصورت اسیر و گروگان رجوی و محروم ازابتدائی ترین حقوق انسانی درکمپ لیبرتی عراق دارند و مجدانه برای کسب آزادی ابتدائی آنها که این امر بدون ترک عراق وبرقراری ارتباطات با جهان خارج ممکن نیست ، فرقه ی رجوی هرروزی که میگذرد بیشتر فراموش میکند که طبق قراردادهای خود با دولت عراق وسازمان ملل متحد متعهد است که کمپ لیبرتی را بعنوان محل اسکان موقت اعضای سازمان قبول کرده ودراسرع وقت نسبت به انتقال آنان به کشورهای دیگر اقدام کنند واتفاقا این مسئله مورد تایید وحمایت خانواده ها نیز میباشد.
اما بدنبال انتقال قطره ای چند صد نفر ،  اینکه چه تصوری در مخیله ی رجوی خودشیفته بوجود آمد که مثلا زیر این قرارداد زده وبا سماجت تمام خواستار تحمیل اعطای اقامت دائمی این اسرا در لیبرتی به کشور عراق باشد، برنگارنده روشن نیست!...

برای مطالعه کامل به ادامه مطلب مراجعه شود

به شما نگم به کی بگم

یه بنده خدا چند روز پیش اومده پیشم 10هزارتومن ازم پول قرضی کرده حالا برای یه ساعت جشن عقد دخترش رفته یه ارگ اورده 500هزارتومن حالا بقیه خرجها رو خودت حسابش کن. 

یه خانواده هستند ساعت 3 شب با خانواده بلند میشدن میرفتن پنبه چیدن من بهشون میگفتم بابا به خودتون رحم کنید حداقل تو روزهای بارونی استراحت کنید یه دو روز بعد بارون برید کار که رطوبت مزرعه باعث مریضیتون نشه،میگفتند امسال عروسی داریم باید بیشتر کار کنیم.حالا یکماهه دارند خودشون رو برای عروسی آماده کنند و کلی ریخت و پاش کردند و فکر کنم روز عروسی یه 20 میلیونی خرج کنند. 

حالا حسابش کنید :اونیکه ساعت 3 شب  تو سرمای سرد بلند میشه و با خانواده پشت ماشین نیسان سوار میشن میرند یه شهرستان دیگه برای پنیه چیدن و شبم دیر موقع میاند واقعا حیف نیست این پولو خرج چشم و هم چشمیها کنیم؟واقعا حیف نیست این پولی که با زجر بدست میاد خرج ریخت و پاشهای الکی کنیم؟ 

لعنت بر کسی که از ریخت و پاشهای جشن ها تقدیر و تمجید میکنند و جشن های ساده را تحقیر میکنند. 

پس بیاید فرهنگ ساده زیستی را ارزش نهیم و با چشم و هم چشمی مبارزه کنیم و اگر کسی خواست جشنهای ساده رو تحقیر کند اون شخص رو نهیب دهیم تا شاهد زجر و سختی خانوادها برای مراسم جشن نباشیم.

برگزاری نشست شیوه های همسرداری برای بانوان شهر بخشایش

   امروزه آسیب های اجتماعی نوظهور متعددی وجود دارند که تداوم حیات مشترک را با تهدید های جدی مواجه کرده اند طوری که میزان اختلافات خانوادگی ،احساس نارضایتی از زندگی مشترک و در نتیجه بروز آسیب هایی چون خشونت در خانواده و نارضایتی جنسی ناشی از همین مسائل را شاهدیم.

خانواده بویژه زنان و مردانی که زندگی مشترکی دارند بدلیل اینکه فاقد حداقلی از آگاهی های جنسی و خانوادگی هستند بیشتر در معرض این آسیب ها قرار دارند طوریکه بخش عمده نارضایتی ها متاثر از ابهام نقش و بی توجهی همسران به نیازهای متقابل و فقدان برخی ازمهارت های زناشویی آنها می باشد . از طرف دیگر مطالعات علمی مختلف نشان می دهد مردان در مقایسه با زنان از سطح انتظارات زناشویی بالایی برخوردارند اما با تولد فرزند به جهت خصلت مادرانه این فضا دچار تحول اساسی می شود طوریکه مردان از بی تفاوتی عاطفی و جنسی همسران خود شکایت می کنند چیزی که گاهی خود بتنهایی موجبات بروز نارضایتی جنسی از زندگی مشترک شده و در مواردی به خیانت و رواج روابط فرازناشویی می گردد به همین خاطر اموزش شیوه های نوین همسرداری برای همسران یک واقعیت اجتناب ناپذیر می نماید در این بین جایگاه زنان بیشتر مورد توجه است زنان فارغ از گروه سنی و سابقه تجربه زندگی مشترک و بدون توجه به موقعیت اسکان در شهر یا روستا و بدون توجه به سطح تحصیلات شان به این اموزش ها و یادگیری مهارت های مرتبط نیاز دارند تا از این طریق استانه آسیب پذیری خانواده ها به حداقل برسد . به همین دلیل نشستی یک روزه با عنوان " آموزش شیوه های نوین همسرداری مبتنی بر رویکرد اسیب های اجتماعی نوپدید در خانواده ها " در مورخ 8/9/1393 در بخش بخشایش از توابع شهرستان هریس و با مشارکت شهرداری و واحد پیشگیری بهزیستی هریس با حضور جمع زیادی از بانوان ین شهر برگزار گردید  در ابتدای این نشست ابتدا اقای مهندس رادمهر شهردار محترم بخش بخشایش ضمن خوشامدگویی به دکتر عبداللهی جهت برگزاری این نشست  بر ضرورت تداوم کارهای فرهنگی برای خانواده تاکید کرده و مراتب امادگی شهرداری را برای برگزاری نشست های بعدی یادآور شدند در ادامه آقای دکتر عبداللهی به تبیین این آسیب ها و تهدیدات نوپدید خانواده ها و آموزش برخی از مهارت های بانوان برای مقابله جدی با اسیب های احتمالی پرداختند در ادامه سوالات متعددی از سوی حاضران طرح شد که دکتر عبداللهی و مهندس رادمهر به تناسب نوع سوالات پاسخ های مناسب را ارائه کردند در پایان به 6 نفر از برگزیدگان پرسش جلسه به هدایایی به رسم یادبود اهدا شد.

معرفی 6 استراتژی برای افزایش تعلق به مدرسه:

معرفی 6  استراتژی برای افزایش تعلق به مدرسه:

1-   خلق جریان تصمیم گیری که  از طریق آن دانش آموزان،خانواده ها ، مشارکت اجتماعی ،موفقیت تحصیلی و دادن اختیار تام به کارکنان را تسهیل و بارور کنید .

2-   فراهم کردن فرصت های آموزشی برای توانمند کردن خانواده ها به هدف درگیر شدن آنها در فعالیت ها و زندگی تحصیلی فرزندانشان.

3-   آماده سازی دانش آموزان از طریق ایجاد مهارت های لازم اجتماعی ، تحصیلی و عاطفی برای درگیری فعال در امور مدرسه.

4-   استفاده از مدیریت اثربخش کلاسی و روش های تدریس برای پرورش محیط مثبت یادگیری.

5-   آماده ساختن پیشرفت و حمایت حرفه ای از معلمان و سایر کارمندان برای توانمند ساختن آنها در ملاقات و مشاوره در زمینه شناختی ،عاطفی و نیازهای اجتماعی بچه ها و بزرگسالان.

6-   خلق رابطه پر از اطمینان و توجه که رابطه آزاد میان مدیر ، معلم ، کادر و خدمات ،دانش آموزان ، خانواده ها و جامعه را ترویج دهد.

ماجرای شهیدی که حضرت زهرا (س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت

 ماجرای شهیدی که حضرت زهرا(س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت
زمستان سرد و برفی 1326 بود که روستای ولی عصر کوار از استان فارس خورشید تابانی را در آغوش گرفت که از کهکشانی دور، پا به منظومه سرد حیات گذاشته بود؛ مسافری غریب که از دورها می‌آمد تا گرمی خانه سرد و کوچکی باشد که سال‎ها یخبندان حکومت ستمشاهی را تجربه کرده بود.
خانواده متدّین و مذهبی اسکندری این مسافر کوچک را اسماعیل نامیدند. اسماعیل آغازین روزهای زندگی خود را در آغوش پدر ومادر سپری نمود و تحت توجهات این دو بزرگوار رشد و تربیت یافت. در شش سالگی پا به پای کودکان روستا راهی مدرسه شد. امّا هنوز سال ششم ابتدائی را به پایان نرسانده بود که از تحصیل بازماند و همدوش با پدر به کار و تلاش پرداخت.
در سال 1347 ازدواج نمود و صاحب 8 فرزند شد. اما مهر خانواده و فرزند، او را از مسئولیت عظیمی که بر عهده داشت غافل نساخت و با شروع جنگ تحمیلی دل به امواج بلند ایثار سپرد و راهی عرصه‌های خون و حماسه گردید.
برادرش ماجرای جبهه رفتنش را اینگونه نقل می‎کند:
اسماعیل کارگر کوره آجرپزی بود، آنقدر در کارش پشت کار داشت که خیلی زود پیشرفت کرد و توانست در نزدیکی روستای محل سکونتش یک کوره آجرپزی به پا کند. کلی در میان مردم کوار و روستا اعتبار داشت اما افتتاح کوره آجرپزی مصادف شد با آغاز جنگ و فرمان امام برای پر کردن جبهه‌ها. اسماعیل هم کار و اعتبار و زن و هشت فرزندش را گذاشت و رفت جبهه!
آنقدر کم به مرخصی می‎آمد که دست آخر مجبور شد زن و فرزندانش را ببرد اهواز که نزدیکش باشند، اما با این حال باز هم به ندرت از خانواده سرکشی می‌کرد.
اولین باری که به مرخصی آمد گفتم «برادر شما بزرگ ما هستید، شما پیش خانواده بمانید تا ما به جبهه برویم». آن زمان برادر دیگرمان هم مجروح و در بیمارستان بستری بود، زیر بار نرفت و گفت: کوره را تعطیل کنید با کارگران هم تسویه کنید تا بروند، امروز اسلام در خطر است، من نمی‌توانم اینجا بمانم امروز تکلیف همه ماست که از مرزهایمان دفاع کنیم، شما هم اگر می‌خواهید، به جای خودتان به جبهه بیایید نه بجای من!
ماجرای شهیدی که حضرت زهرا(س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت
همسر شهید از خاطرات آن روزهایشان می‌گوید:
ساکن روستا بودیم با ۶تا بچه، گفتم بسه دیگه جبهه نرو!
دلش شکست.شب حضرت فاطمه(س) را در خواب دیدم فرمودند: مانعش نشو!
بعد از شهادتش هم کنارم بود، و در مشکلات کمکم می‎کرد. یادم هست یکبار مشکل مالی داشتیم به خوابم آمد و گفت:خرجی شما رافلان جا گذاشتم بردارید...
یکی از خاطرات شهید حاج اسماعیل اسکندری :
ماه رمضان بود و عملیات رمضان. با تویوتا که پر بود از اسلحه و مهمات به سمت مقر فرماندهی می رفتم که رسیدم به یک سنگر کمین عراقی. دو تا عراقی روی سنگر کنار یک ضد هوایی دولول نشسته بودند. کنار آنها ایستادم و گفتم: “بیاید پائین”
دو عراقی را پشت ماشین سوار کردم، ضد هوایی را هم به ماشین یدک کردم و به راهم ادامه دادم. صد متر بیش نرفته بودم که دوباره یک سنگر با دو عراقی و یک ضد هوایی دولول دیگر دیدم. پیاده شدم، دو عراقی را مثل قبلی ها اسیر کردم و به پشت ماشین فرستادم، ضد هوایی را هم کنار قبلی بستم. از میدان مینی که توسط بچه ها باز شده بود عبور کردم به حاج نبی، فرمانده لشکر برخورد کردم. حاجی گفت: «این جانور ها را از کجا آوردی؟»
فکرکردم اشاره اش به ضد هوایی هاست. بعد فهمیدم نه، منظورش چهار عراقی است که پشت ماشین سوار کرده ام. حاجی نگذاشت جواب بدهم، متحیرانه نگاهی به عراقی ها و مهماتی که پشت ماشین سوار بود انداخت و گفت: "چه طور، با چه اعتباری این عراقی ها را کنار این همه مهمات و دو پدافند ضد هوایی جا داده ای"
خندیدم و گفتم: «حاجی خدا دست و پای اینها را بسته و هیچ کاری نمی توانند بکنند، خداوند آنها را کور کرده و نمی توانند از خود عکس العملی نشان دهند!»
خاطرات روزهای جنگ به نقل از همرزمان شهید:
عملیات محرم بود و ما در 500 متری پل چنتره بنه تدارکات به پا کرده بودیم. ساعت 9 صبح قرار بود مقداری مهمات و آذوقه برای رزمندگان که در حال پیشروی بودند ببریم. تا شب قبل جاده مواصلاتی در دست عراقی‎ها بود برای همین گرا دقیق آن را داشتند و بی وقفه گلوله کاتیوشا و خمپاره بود که روی جاده فرود می‌آمد.
از چندتا راننده‌ای که در بنه داشتیم هیچ کدام حاضر به رفتن نشدند چون جاده از دور پیدا بود که از دامنه تپه‌ها پیچ می‌خورد و بالا می‌رفت و می‌دیدیم که سرتاسر جاده زیر آتش است. راننده‌ها به حاج اسکندر می‌گفتند: «حاجی اجازه بده آتش سبکتر شود می‌رویم!» حاجی منتظر آنها نشد، کلاشش را برداشت، پشت یکی از ماشین‌ها که آماده بود نشست.
اولین بار بود که احساس می‌کردم این بار آخر است که حاج اسکندر را می‌بینم، رفتم جلو شوخی و جدی گفتم: «حاجی خدا رحمتت کند! برو به سلامت!».
حاجی که راه افتاد هیچ کس از جایش تکان نخورد همه چشم به جاده داشتیم و حاج اسکندر که پیش می‌رفت گلوله‌های کاتیوشا بی‌وقفه به جاده می‌خورد و گرد و خاک حاصل مثل قارچ سمی در میان جاده قد می‌کشید، اما حاجی با شهامت و مارپیچ از میان انفجارها عبور می‌کرد.
همه به اشک افتاده بودیم و برایش دعا می‌کردیم تا زمانی که ماشین از چشم ما ناپدید شد. ساعتی بعد حاجی به سلامت از همان جاده به بنه برگشت.
ماجرای شهیدی که حضرت زهرا(س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت
عملیات‌های پیروزمند فتح المبین ، بیت المقدس و کربلای 4و5 سندی ماندگار از قهرمانی‌های این سرداران بزرگوار است که اعتلای فرهنگ غنی اسلامی ودفاع از دستاوردهای انقلاب را تا سر حد جان کوشیدند.
19 دی ماه 1365 حاج اسماعیل اسکندری در حال بالا رفتن از خاکریز دشمن، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خورشید آن روز شلمچه در حالی غروب می‌کرد که مردی از مردان حماسه، به آرامی سربر بالین خون می‎گذاشت و به نام بلند شهید افتخار می‎یافت.
ماجرای شهیدی که حضرت زهرا(س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت

فرازی از وصیتنامه سردار شهید حاج اسماعیل اسکندری
ای جوانان نکند در رختخواب و با ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد.
ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد.
ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که آیت الله مدنی، دستغیب، صدوقی، اشرفی اصفهانی در محراب شهید شدند، همانند مطهری‌ها، مفتح‌ها، دیلمی، ربانی، قاسم زاده و دهقان‌ها باشید...
ای پدران و مادران مبادا از رفتن فرزندان‌تان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی‌توانید جواب حضرت زینب(س) را بدهید. مانند مادر وهب جوانان‌تان را به جبهه بفرستید و حتی جسد او را تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده‌ام پس نمی‌گیرم...
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند *** فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی *** دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

منبع مقاله : فرهنگ نیوز