جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

اکنون نوبت محاکمه «آن مرد رفته» است

اگر این اتفاق (فضاحت‌بار) برای معاون اول دولت هاشمی یا خاتمی افتاده بود اکنون چه یقه ها که در توپخانه! و غیر توپخانه دریده نمی شد...

اکنون نوبت محاکمه «آن مرد رفته» است
گروه سیاسی: غلامعلی رجایی در وبلاگش نوشت: خبر بد محکومیت محمدرضا رحیمی را همه در رسانه ها شنیده اید. ۵ سال حبس به ضمیمه استرداد بیش از ۵ میلیارد تومان. البته هرچند به این حکم اعتراض خواهد شد ولی شواهد امر حاکی از این است که حتی در صورت اعتراض خبری از تبرئه رحیمی در کار نخواهد بود.

اگرچه درباره رحیمی سخن های بسیاری هست که زدن آنها را به مصلحت نمی دانم ولی خدا را شاهد می گیرم از شنیدن این خبر اصلا خوشحال نشدم. نباید از زمین خوردن دیگران خوشحال شد. مخصوصا کسانی که به هر جهت برای این کشور زحماتی کشیده اند. البته یک جای شکر دارد و آن اینکه قوه قضاییه نشان داد به هر دلیل! به سراغ دانه درشت های سیاسی هم رفته و می رود. خوبی کار در این است که کسی نمی گوید آبروی نظام با این پرونده و محاکمه رفت یا خواهد رفت.

به اعتقاد من اکنون نوبت محاکمه بدون ملاحظه آن مرد رفته! است. خبرهایی که من دارم از دوره استانداری وی در اردبیل گرفته تا شهرداری اینقدر مساله هست که حالا حالاها وی و بعضی اطرافیانش باید در دادگاه پاسخگوی آنها باشند. احمدی نژاد باید به خاطر همه بی قانونی ها و خلاف قانون رفتار کردن ها و عدم ابلاغ مصوبات مجلس و دروغ گفتن ها و صدها مساله دیگر دوران نحس مدیریت وی در دادگاهی علنی محاکمه شود. محاکمه او بزرگ ترین خدمت به تاریخ این کشور و انقلاب است. محاکمه او به متخلفان بعدی اثبات خواهد کرد باید بدون هیچ تسامحی در انتظار محاکمه باشند.

معاون اول دولت فعلی رسما گفته از بازگشت حدود ۱۳۰ میلیارد فروش نفت و… به صندوق ذخیره ارزی، هیچ ردپایی نیست! و معلوم نیست این پول ها کجا رفته اند! محکومیت رحیمی شاید یکی از تلخ ترین خبرهای دوران پس از انقلاب باشد. تاسف بارتر از محکومیت رحیمی این است که شخصی مثل وی از موقعیت شغلی خود در دیوان محاسبات سوء استفاده کرده باشد ولی بی هیچ حساسیتی به مقام معاون اولی ریاست جمهوری این کشور احمدی نژاد زده! برسد و گاه جلسات دولت را اداره هم بکند اما پس از این همه سال، فساد اداری و مالی او مورد رسیدگی قرار بگیرد. به اعتقاد من فضاحت این قضیه برای کشور، به مراتب بدتر از قضیه مرحوم کردان است. اگر این اتفاق برای معاون اول دولت هاشمی یا خاتمی افتاده بود اکنون چه یقه ها که در توپخانه! و غیر توپخانه دریده نمی شد.

اشکال کار در کجاست؟

وقتی به مناسبتی بعضی اسناد محکمه پسند سازمان تامین اجتماعی در بذل و بخشش ها و به عبارت بهتر حیف و میل های مرتضوی را دیدم، آه از نهاد خویش کشیدم که چقدر سر حق و قانون بی کلاه مانده است! چقدر دلم برای شهدای کهریزک سوخت وقتی دیدم آن مرد رفته! در یک دهن کجی آشکار به قانون، به متهم اصلی این پرونده تلخ – سعید مرتضوی! – مسئولیت سازمان تامین اجتماعی را سپرد که در نهایت وی با فشار مجلس و قوه قضاییه از این مسولیت برکنار شد و وقتی رفت تازه معلوم شد چه کارهایی که در این سازمان بخت برگشته نکرده است.

چرا باید یک مدیر در دوران مدیریتتش هر کاری خواست بکند و پس از رفتنش تازه به فکر بعضی برسد که او را به سوال و جواب بکشانند؟ چرا این نظارت در مدت مسئولیت وی بر او اعمال نمی شده تا دستش در بودجه و… اینقدر باز نباشد؟ تا کی در این کشور سیستم نظارت باید اینقدر فقط برای بعضی ها لنگ بزند؟

بانوی تنهایی

خیال می کنم پشت در ایستاده ای و در میزنی!

 

اینقدر این در کهنه را باز و بسته کرده ام

که لولایش  شکسته است!

 

لولای شکسته در را عوض میکنم!

 

انگار کسی در میزند؛

در را باز می کنم و در خیالم تو را می بینم

که پشت در ایستاده ای

می گویم:

بانو خوش آمدی

ولی تو نیستی

پشت در تنهاییست

 

در را می بندم و باز دوباره باز میکنم

ولی هنوز هم نیستی

 

اینقدر باز میکنم و می بندم

که لولای در دوباره می شکند

 

کاش می آمدی

می دانم چشم خسته ام بسته خواهد شد

قلبم خسته ام خواهد ایستاد

ولی تو نخواهی آمد

 

بانو

بانو

بانو جان

 

تا آخر عمر فقط همین خواهد بود

من و در و لولای شکسته

و حسرت دیدار تو

 

فقط همین

 

شاعر: کیکاووس یاکیده

 

+ خیـــال نوشت: بانو جان! خیلی وفته نیستی! اما چه باک تا خیـــالت اینجاست! اینجاست تا قلب خسته ام به روی همه بسته شود . . . صبوری میکنم با این خیـــال . . .

اندرحکایت باخت تیم ملی فوتبال

 در جامعه شناسی ورزش کارکردهای مختلفی برای ورزش و از جمله فوتبال قائلند اساسا ورزش های تیمی مانند فوتبال شعاع اثرگذاری گسترده ای بر جامعه و افراد آن دارند از یکسو سوپاپی برای تخلیه هیجانات منفی جوانان و  نوجوانان بوده و از سوی دیگر زمینه ای برای ایجاد انسجام و یکپارچگی ملی است چرا که این تیم بعنوان نماینده یک دولت - ملت با شناسنامه واحدی پا بر عرصه رقابت جهانی می گذارد در شرایطی که باید از حداکثر ظرفیت چنین فرصت های ایجاد نشاط عمومی حداکثر بهره مندی می شد تبدیل به یک تراژدی اسفناکی شد که مدتها اثار و پیامدهای منفی آن براحتی فراموش نشده و کما کان  به احساس بیگانگی نوجوانان و جوانان را با ورزش ملی را رقم خواهد زد.  سوا از محتوا و شکل بازی ( گرچه خیلی صحبت ها می توان در این زمبنه ارائه کرد اما صلاح بر اسن است که اهل فن در این زمینه قلم بزنند و ما خود را شایسته این جایگاه نمی دانیم ) نقش برجسته رسانه ملی در پوشش و اطلاع رسانی از دوجهت قابل بررسی است یک وجه این نگاه چگونگی اطلاع رسانی بود رسانه ملی  بقول طرفداران مطالعات فرهنگی ورزش فوتبال را که اساسا یک ورزش مردانه است با اضمحلال و تلاشی جنسیتی و سنی تبدیل به یک ورزش همه سنی و همه جنسی کرده است یعنی هم محبوب مردان و جنس مذکر است و هم محبوب زنان و دختران البته هم مخاطبینی در بین کودکان دارد و هم بین علاقمندانی بین سالمندان . لذا در برد و باخت تیم ملی هم همه این افراد از کودک و نوجوان تا جوان و سالمند  آسیب می بینند و مطلب دیگر دامن زدن به این همه التهابات و هیجان سازی  است ایا نمی شد خیلی عادی از کنار این بازی ولو بین المللی می گذشتیم و به یک دغدغه ملی تبدیلش نمی کردیم آیا درصورت وجود گزینه های دیگر ( اهمیت دادن به بازی های دیگر و پرداخت نه چندان فرسایشی به اهمیت این بازی  توسعه اوقات فراغت نوجوانان و جوانان نه لزوما از طریق فوتبال بلکه امور دیگر) سطح انتظارات عمومی از عملکرد تیم ملی اینقدر بالا می بود ؟ بالاخره هیجان سازی همانند همه عناصر اجتماعی دارای کارکردهای مثبت است و هم کارکردهای منفی . و خدا می داند اثار هیجانی این باخت ناراحت کننده بر روح و روان فردی و اجتماعی چقدر تاثیر خواهد داشت  برخورد جهت دار رسانه ملی که البته سناریوی همیشگی هم هست گویا دست بردار این موضوع هم نیست کاش برخورد  این رسانه با بازی جام آسیا همانند هر اتفاق دیگر  کاملا بیطرفانه می بود تا اینقدر توقعات ملی را از یک تیم ضعیف فعلی اینقدر بالا نمی برد بالاخره توقعات فزاینده و صعودی پیامد ناخودآگاه تخریبی و فرسایشی هم دارد نمونه اش احساس ناراحتی و دلمردگی در جامعه است ولو اینکه اثار این باخت و به تبع آن ناراحتی عمومی کوتاه مدت و چند روزه هم باشد . همه ما چون درگیر هیجانات رسانه ای شدیم دوست داشیم تیم ملی برنده تیم باشد اما با توجه به عملکرد ضعیف تیم ملی فوتبال در بازی های قبلی و تکنیک و تاکتیک بهتر تیم مقابل (عراق ) اگر قدری عاقلانه و منصفانه نگاه کنیم انصافا برد حق عراقی ها بود چون نظم و انضباط تیمی بمراتب بهتری از ما داشتند و این دقیقا بازتاکیدی است بر اینکه مدیریت علمی تعیین کننده سرنوشت تیم است نه اینکه  دنبال بهانه بگردیم و گناه باخت را طبق قاعده باخت های همیشگی باه گردن این و آن و داور و گرمای هوا و شرجی بودن هوای استرالیا بندازیم به زعم بنده مادامیکه برخورد علمی و بدور از هیاهو با برد و باخت های ورزشی نشود این سناریو تکرار خواهد شد  فراز و  نشیب بازی ها و اینکه قابل  پیش بینی نیست بر سبیل هیچ منطقی راست نیست و  این نه  به ماهیت این بازی بلکه به کنشگران آن یعنی تیم و کادر مدیریتی و بازیکنان آن بر می گردد فراموش نکنیم زمانی این پیش بینی سخت و دشوار است که رقیب تیم قوی باشد و شرایط بازی و قدرت مصاف دو تیم مقابل بالسویه باشد عملکرد قوی و منطقی تیم ملی عراق که در شرایط بحرانی و جنگ زده بسر می برد و کلیت جامعه در یک شرایط سیاسی پر التهاب بسر برده و شاهد جنگ های داخلی و قومی و حملات داعش شده است اما تیم فرستاده شده به جام اسیایی اینقدر با ذکاوت بازی ارائه می دهد و از همان دقایق اول افسار بازی را با مدیریت عالی بدست می گیرند به تحلیل نیاز دارد نیار به تحلیل وانشناسی جمعی و تیمی  و  متقابلا باید تحلیل ها را به جهت سمت و سو دارد  که براستی چرا در ضربات پنالتی وجود داروازه بان تیم ملی ایران (حقیقی ) با نبودش فرقی نمی کرد  نیاییم باخت را به اخراج یک بازیکن و 10 نفره شدن تیم ملی نسبت دهیم گرچه ما منکر تاثیر بار روانی این اخراج نیستیم اما منطق حکم می کند به همه عوامل و شرایط نگاه کنیم و دچار " جزئی نگری و تقلیل گرایی روش شناختی " نشویم نیاییم عملکرد باخت تیم ملی را به اخراج یک بازیکن توسط داور و یا عملکرد کی روش مربی و مسائل کم اهمیت دیگر نسبت دهیم تا کی باید با طرح بهانه های مختلف ناکارامدی سیستمی یک تیم را پشت بهانه های بی مورد و غیر منطقی پنهان کنیم .

و بلاخره طرح یک سوال مهم :

براستی چه کسی پاسخگوی سرکوب احساسات پاک نوجوانان و جوانان کشور باید باشد که فارغ از هر نوع اسباب فراغتی تنها دغدغه شان با دربی های بین المللی است ؟ چه کسی باید تاوان افسردگی ها و راهی بیمارستان شدنی های نوجوانان و جوانان این مرز بوم باشد که تنها دلگرمی شان پایان تراژیک و زودهنگام بازی های تیم ملی در استرالیا است و تیم ملی ؟ فدراسیون فوتبال ؟ مسئولین وزارت ورزش و ...؟  دریغ از احساس اندک مسئولیت مدنی در مسئولین ورزش صد افسوس نه محاکمه ای نه پیگردی و نه ... !