جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

شهیدی که با یک کلمه 4 اسیر گرفت /سرداری که در لحظه شهادت روزه بود

شهیدی که با یک کلمه 4 اسیر گرفت /سرداری که در لحظه شهادت روزه بود

تدارکات,پشتیبانی,روزه,رهبر,شهید,المهدی,جنگ,دفاع مقدس,لشکر,حاج موسی رضازاده

این شهید عزیز ما مظلوم و گمنام بود در عین اینکه تمام امور لشکر را به تنهایی می چرخاند اما هیچ جا حاضر نبود اسمی از ایشان برده شود وقتی ما از تبلیغات لشکر یک عدد فیلم ایشان را خواستیم اصلا وجود نداشت.
حاج موسی رضازاده در سال ۱۳۱۸ در خانواده‌ای متدین و مذهبی از کوی علیای کازرون چشم به جهان گشود. مهربانی و مردانگی او از همان بدو تولد در چهره او موج می‌زد و آزادی و عدالت‌خواهی در تون صدایش معلوم بود.

 

قصه هاى قرآن





پیامبراکرم صلى الله علیه و آله وسلم فرمودند:

مَن واسَى الفَقیرَ وَأَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ فَذلِکَ المُؤمِنُ حَقّا؛

هر کس به نیازمند کمک مالى کند و با مردم منصفانه رفتار نماید چنین کسى مؤمن حقیقى است.

خصال، ص 47

حضرت نوح (علیه السلام ) در روایات

سید بن طاووس از کتاب قصص محمد بن جریر طبرى نقل کرده است که نوح پیغمبر تا چهارصد و شصت سالگى پیوسته در کوه ها زندگى مى کرد و به عبادت مى پرداخت ، زن و فرزندى نداشت و جامه پشمین مى پوشید و غذاى خود را از گیاهان زمین تاءمین مى کرد. پس از گذشت این مدت جبرئیل نزد او آمد و گفت : چرا از مردم کناره گیرى کرده اى ؟ گفت : براى آنکه قوم من خدا را نمى شناسند، از این رو من از ایشان کناره گیرى اختیار کرده ام .

جبرئیل گفت : با ایشان جهاد کن !

نوح گفت : نیروى این کار را ندارم و اگر عقیده ام را بدانند مرا خواهند کشت .

جبرئیل گفت : اگر نیروى این کار به تو داده شود با آنها جهاد مى کنى ؟

نوح گفت : چه بهتر از این ! این کمال آرزوى من است . در این هنگام نوح پرسید: تو کیستى ؟

جبرئیل ، فرشتگان را صدا زد و چون فرشتگان نزد او آمدند نوح بیمناک شد و جبرئیل پس از معرفى خود سلام خدا را به او ابلاغ کرد و نبوت را به او بشارت داد و دستور داد که با عمورة ، دختر ضمران بن اخنوخ که نخستین کسى بود که به او ایمان آورد، ازدواج کند. نوح در ادامه ماءموریت الهى خود میان مردم آمد. آمدن نوح مصادف بود با روز عیدى که مردم داشتند. او عصایى در دست داشت که از ضمیر مردم به وى خبر مى داد.

بزرگان قوم نوح هفتاد نفر بودند که در آن روز نزد بت هاى خویش اجتماع کرده بودند. هنگامى که نوح به میان آنان آمد، صداى خود را به ((لا اله الا الله )) بلند کرد و نبوت خود و پیامبران قبل از خود و پس از خود را به مردم ابلاغ کرد. در هنگام بت ها لرزیدند و آتش هایى که روشن کرده بودند، خاموش شد و مردم را وحشت فرا گرفت ، بزرگان قوم پرسیدند: این مرد کیست ؟

نوح فرمود: ((من بنده خدا هستم . خداوند مرا به عنوان پیامبر نزد شما فرستاد تا شما را از عذاب خدا بیم دهم )).

وقتى عمورة سخن نوح را شنید به او ایمان آورد و چون پدرش فهمید او را مورد عتاب و سرزنش قرار داد و گفت : ((به این زودى سخن نوح در تو تاءثیر گذاشت ، من ترس آن را دارم که پادشاه از موضوع با خبر شود و تو را به قتل برساند))؛ ولى عمورة به سخن پدر اعتنا نکرد و دست از ایمان خود بر نداشت و پس از آن نیز هر چه او را تهدید کردند و به حبس کشیدند، از ایمان به خداى نوح دست نکشید. سرانجام با حضرت نوح ازدواج کرد و سام بن نوح از وى به دنیا آمد (128).

هزار ضربه 1

بسم الله الرحمن الرحیم

دوست عزیزم و برادر عزیزم قصد هزار ضربه بر عقائد قدیم خود دارد و ادعا دارد که این سوالات بود که باعث شد ایشان شیعه شوند و دست از دین قبلی خود بردارند.

به جهت اینکه ایشان آسان تر و سریع تر به پاسخ خود برسند وبلاگ جامع ولایت یاوران تصمیم گرفته است مجموعه کلیپ های این بزرگوار را برای دانلود شما عزیزان ارائه دهد.

جهت دانلود کلیپ ایشان بر روی تصویر زیر کلیک کنید.

اوضاع سیاسی-اجتماعی و اقتصادی دشتی در دوره رضاشاه

● دشتی در دوره رضاشاه :

[اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دشتی]

✍ با سقوط حکومت قاجار و تشکیل حکومت پهلوی در سال 1304 هـ.ش، در تقسیمات کشوری تغییراتی صورت نگرفت و همان تقسیم بندی که پس از مشروطیت بر اساس قانون تشکیل ایالات و ولایات صورت گرفته بود حاکم بود این تقسیم بندی تا سال 1316 هـ .ش ادامه یافت در طول این مدت منطقه دشتی، یکی از بلوکهای فارس به حساب می آمد و به همراه دشتستان دارای حکومتی به نام دشتی و دشتستان بودند⇩

دردوره پهلوی اول اداره های دولتی به مرور زمان در مرکز دشتی تاسیس شدند اولین مرکز دولتی بخشداری بود که در سال 1306هـ ش در خورموج زیر نظر حکومت دشتی و دشتستان تاسیس گردید.حوزه تحت قلمروش از شمال و شمال شرق تا ناحیه بلوک و بوشکان، از غرب تا ساحل خلیج فارس، از شرق تا حوزه بخشداری فراشبند از توابع فیروز آباد و از جنوب تا دیر و ریز محدود می شد که وسعتی در حدود همان وسعت منطقه دشتی در دوره قاجار را در بر می گرفت⇩

از نظر اجتماعی، تغییرات زیادی در دوره پهلوی صورت نگرفت و همان قشربندی اجتماعی دوران قاجاریه وجود داشت و اکثر مردم را توده روستا نشین تشکیل می دادند که هم در مقابل حکومت مرکزی و هم حاکمان محلی چاره ای جز تسلیم نداشت .از نظر اقتصادی بیشتر مردم ، فقیر و بی زمین بودند و در خدمت مالکان و اربابان و کدخدایا محلی قرار داشتند.چون بیشتر کشاورز بودند به زمین وابستگی زیادی داشتند و بیشتر مالکان وصاحبان زمین را کدخدایان تشکیل می دادند.روستائیان نیروی خود را صرف کاربر روی زمین های آنها می نمودند به همین خاطر وابستگی آنان به خان ها و رؤسای مناطق زیاد بود به دلیل عدم گسترش ارتباطات و سطح فرهنگ امکان ایجاد تغییر و تحول و بر هم زدن وضع موجود برای روستائیان وجود نداشت.از نظر سیاسی هم اگر چه یکی از برنامه حکومت رضا شاه اسکان و سرکوبی عشایر و حکام محلی و تمرکز قدرت در دست دولت مرکزی بود با وجود این در دشتی حاکمان محلی به حیات خود ادامه دادند

از جمله حکام محلی و خاندانهای بزرگ دشتی می توان از « زایر علی» بزرگ «خاندان نامجو» در درازی،«رئیس عبدالحسن» بزرگ « خاندان رزمی» در سنا، مبارز دشتی«خالو حسین» در بردخون، ملا عبدالله زایر حسین جمال(جمالی حاجیانی) در مسیله، « شاه منصور خان»در شنبه، « فقیه زین الدین» و زائر عبدالحسین بجیکی» در فقیه حسنان،« حیدر محمد»(میدر) در طویل دراز و مقاتل، « حسین عالی» مشهور به حسینا در کلل، «خورشید» در آب سبز، « محمد احمدی» در بتونه، « کرم کرمی» و « حاج غلامحسین کرمی» در لوهک و گنوی، « علی اسماعیل» و « محمد اسماعیل» در آبدان و نوکن نام برد.در این زمان « زائر علی درازی» که پس از مرگ « رئیس محمد درازی» به قدرت رسیده بود ریاست خاندان درازی را بر عهده داشت.وی تا مدتها کلانتر درازی و نماینده دولت وقت در آن سامان بود و در امور خیریه تلاش فراوان می نمود سرانجام در سال 1314هـ.ش.وفات نمود⇩

○رئیس عبدالحسن رزمی فرزند:

« زایر غلام زایر صالح» فرزند « محمد»( پهنادار) فرزند « حسین» نیز از حکام محلی قدرتمند و مقتدر بود که در روستای دمنالو متولد شد و بعد به روستای سنا نقل مکان نمود.وی از قد و قامتی بلند ورشید برخوردار و تفنگچی ای ماهر و از برادران خود شجاع تر بود.چند بار ازدواج نموده که حاصل آنها دوازده پسر بود که بعد آنان را در روستاهای بادوله، اسماعیل محمودی، درگو، رزم آباد و لاور به حکومت گماشت و خود در سنا حاکم بود.در منطقه به « کدخدا عبدالحسن» مشهور بود در جنگ با انگلیسی ها در قیام جنوب چنان که بیان گردید شرکت فعال داشت وقتی جمال خان را درخورموج از حکومت برکنار نمودند و زایر عبدالله خان را به حکومت گماشتند، با کمک سایر حاکمان محلی به جنگ با وی و نیروهای انگلیسی پرداختند و سر انجام موفق به برکناری وی گردیدند.با «اسماعیل خان صولت الدوله» رابطه دوستی داشت و به دعوت ایشان به استقبال سردار سپه(رضا خان) رفتند و از جانب سردار سپه یک قبضه اسلحه سر پر به رئیس عبدالحسن اهدا گردید.در ضمن مهر نگین ایشان « بارها محمد گفت که علی یار من است» بود⇩

پس از بازگشت به سنا، مشغول امور روزمره خود گردید رفتار وی با مردم خیلی خوب بود او امور روزمره زندگی خود را انجام می داد حتی خود کار کشاورزی می کرد

★ملا عبدالله زایر حسین جمال

( جمالی حاجیانی) ، یکی دیگر از حکام متنفّذ محلی بود.ایشان با توجه به اعتبار و نفوذی که پدرش زایر حسین جمال داشت عهده دار کدخدایی روستای مسیله شد .وی انسان فهیم، دور اندیش و با هوش بود از قریحه شعری نیز برخوردار و با تخلص« صیاد» شعر می سرود و دفتری از اشعار ایشان که بیشتر دو بیتی می باشد نزد خانواده اش موجود است یک نمونه از دوبیتی هایش:

نخواهم در جهان جز وصل رویت 

نخواهم از صبا جز عطر بویت

گر عمر جاودان بخشد به صـیاد

 بمـیرم عـاقبـت از آرزویـت

•••ملا عبدالله در جوانی با دختر یکی از روحانیون دشتی بنام « آخوند زایر قنبرحاجیانی» ازدواج نمود و صاحب چند فرزند از جمله« حاج حسین» شد.ملا عبدالله با برخی حکام محلی معاصر خود رابطه خصمانه داشت از جمله حکام هم دوره ایشان رئیس عبدالحسن زایر غلام( رزمی) و زایر محمد حاج صالح چاه حسین جمالی بودند.میان ملا عبدالله و زایر محمد حاج صالح معمولا اختلاف و درگیری وجود داشت ملا عبدالله برادری قدرتمند و معروف به نام محمد حسین داشت زایر محمد حاج صالح هم برادری به نام حاج علی داشت شبی حاج علی و چند نفر از تفنگچیان زایر محمد جهت دستبرد زدن به اموال ملا عبدالله به مسیله عبدی حمله ور می شوند وقتی نیروهای زایر محمد به باغ ملا عبدالله رسیدند متوجه می شوند که محمد حسین و یکی از تفنگچیان ملا عبدالله به نام محمد متوجه حرکت آنها شده و آماده باش هستند وقتی نیروهای دوطرف به هم رسیدند شروع به تیراندازی به طرف همدیگر نمودند محمد حسین صدا می زند شما که هستید که به اینجا آمده اید جواب می دهد حاج علی زایر صالح هستم او هم مجدداً اعلام می کند من محمد حسین زایر حسین جمال هستم بعد در ادامه می گوید:

به این شکل جنگیدن فایده ای ندارد.« پاوه تا پاوم» ، سرانجام پس از درگیری میان آنها هر دونفر کشته می شوند وقتی این خبر به زایر محمد رسید برایش باور کردنی نبود اما وقتی شنید که برادرش حاج علی هم کشته شده باور کرد و گفت وامبیت کوه برمبد بنجه شیش نشید

ملا عبدالله از جمله حکام محلی بود که در عین حال که جهت برقراری نظم و حفظ قدرت و مبارزه با دشمنان از زور و شمشیر بهره می گرفت نسبت به زیر دستان بسیار مهربان و پناهگاه مستمندان و دستگیر بینوایان بود و منزلش همواره محل حضور حکام، علما و ادبا بود و همچنین دوستدار اهل بیت علیم السلام و به خصوص خادم امام حسین(ع) بود√

○دولت رضا شاه در راستای یکی از برنامه های خود که سرکوب عشایر و حکام متنفذ محلی بود، در سال 1308 ش متوجه منطقه جنوب و از جمله دشتی گردید و فوج گارد نادری را به فرماندهی سرهنگ احمد معینی به منظور خلع سلاح رعایا و حکام روانه این منطقه نمود و در چهارم آذر ماه سال با صدور اعلامیه ای خان ها و رعایای مسلح منطقه را فرا خواند تا اسلحه خود را به دولت تحویل دهند اعلامیه مزبور بدینقرار است:

○اعلان مورخه: 4آذر 1308نمره661 به طوری که عموم اهالی این حدود اطلاع نموده اند.مدتی است دولت متوجه و مصمم به تصفیه این منطقه گردیده که امنیت کامل و انتظامات اساسی را در سرتاسر خاک دشتستان، تنگستان و دشتی برقرار و با علاقه مفرطی که ذات اقدس بندگان اعلیحضرت به این حدود دارند ترقی تکاملی را که امروز به واسطه امنیت نصیب سایر رعایای این مملکت گردیده در این منطقه سر حدی نیز شروع نماید و چون یکی از عوامل مهم انتظامات امنیت خلع سلاح عمومی است لذا(به) موجب امریه مبارک بندگان حضرت اجل فرماندهی معظم کل قوای جنوب دامت عظمته به عموم اهالی دشتستان ،تنگستانو دشتی اخطار می نمائیم که بایستی تا آخرین تفنگ و فشنگ این منطقه جمع آوری کرده و عموم رؤسای کلانتران، خان ها و کدخدایان هر محل بایستی جدیت لازمه در انجام امر فوق نموده پس از اطلاع، مفاد این امریه را به عموم رعایا گوشزد و با اخطار ثانوی به هر یک از طوایف نواحی ، اسلحه خود را تسلیم بنمایند√

در خاتمه به عمم اهالی تذکر می هیم نظر به این که تفنگ مختص قشون و بایستی در دست افراد نظام باشد احدی را حق نگاهداری تفنگ نیست و مخصوصاً در این مقطع که قشون درتحت توجهات ذات اقدس بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ارواحنا فدا در هر منطقه از مملکت اصلاحات اساسی را تکمیل نموده امیدواری کامل دارم که اهالی این حدود نیز برای امر فوق قدمهای سریع برداشته و برای انتظامات این حدود سعی کامل مبذول که از نعمت امنیت کامل بهره مند شده با کمال آرامش آسایش و استراحت مشغول کسب رعیتی خود شوند

ضمناً اخطار می نمایم چون در اداره قشون صورتی کامل از تعداد اسلحه طوایف مخالف این منطقه موجود و سابقه کامل در دست هست چنانچه اشخاص یا طایفه جزئی تعلل و مسامحه در انجام امر فوق در تسلیم اسلحه خود بنمایند تحت تعقیب و به شدیدترین مجازات محکوم خواهند شد[فرمانده فوج گارد نادری و ستون اعزامی دشتستان، تنگستان و دشتی] سرهنگ احمد معینی

مطبعه علوی بوشهر: 

خان ها و حکام دشتی حاضر به تحویل اسلحه خود نشدند و به همین خاطر فوج یاد شده بر شدت عمل خود افزود و سرانجام کار به درگیری بین حکام، افراد مسلح و فوج گارد نادری در نزدیکی محمد آباد از توابع خورموج گردید,در این جنگ تعداد زیادی از مردم دشتی به سرپرستی خان ها و حکام منطقه از جمله حسین خان دشتی، رئیس عبدالحسن رزمی و خالو حسین بردخونی حضور داشتند.در ابتدا پیروزی از آن قوای محلی بود، چنگ چند روز ادمه یافت.ژاندارم ها چون به تنهایی قادر به مقاومت در برابر قوای مردمی نشدند ازنیروهای زره پوش و توپ استفاده کردند و سرانجام بر قوای محل پیروز شده و حاکمان محلی هر یک به طرفی گریخته وخود را مخفی نمودند"

از جمله رئیس عبدالحسن با تمام خانواده و فرزندان خود به روستای کردلان فرار کرده و تحت حمایت عبدالحسین خواجه قرار گرفت که پس از بازگشت فوج نادری دوباره به سنا بازگشت خالو حسین نیز در روستاهای اطراف بردخون خود را مخفی نمود. در آن جنگ حسین خان دشتی به همراهی عده ای دیگر کشته شدند

در این زمان گویا زایر علی درازی حاکم درازی به استناد نامه فرمانده فوج گارد نادری به ایشان با نیروهای اعزامی رضا شاه همکاری می نموده است… ✍ A100

Http://www.Gezderaz100.blogfa.com

برخورد متفاوت نمایندگان و فرماندار با موضوع اشتغال

امروز در شهری زندگی می کنیم که بیکاری در آن نفس کش می طلبد و تبعات منفی آن همچون آلودگی سر تا پای این شهر را فرا گرفته است ولی ظاهرا کسی قادر نیست این معضل را برطرف نماید و به همین جهت هر روز بر عده کسانی که بار سفر را بسته و از این شهر می روند افزوده می شود؛ چرا که دیگر جای ماندن نیست!

در این مطلب قصد بر این است که با نحوه برخورد 3 تن از مسئولان میانه در زمینه اشتغال آشنا شویم

 

1- اسماعیل حیدری آزاد( فرماندار میانه):

یک برگ A4 را برداشته و در جهت ایجاد شغلی از ایشان درخواست مجوز می کنیم. نامه با طی مراحل اداری به دست ایشان می رسد

2- مهندس حسینی (نماینده میانه):

به دفتر مهندس مراجعه می کنیم تا در مورد مشکلی که در باب اشتغال به وجود آمده از ایشان تقاضای حل  مشکلمان را می کنیم

3- دکتر حاج محمدعلی مددی(نماینده میانه):

در جهت اشتغال و حل مشکل پیش آمده با دکتر مددی قرار ملاقات می گذاریم و منتظر پیگیری و جواب ایشان می مانیم

 

حال به نظر شما جناب حیدری آزاد ، مهندس حسینی و دکتر مددی چگونه با مشکل ما برخورد و آن را حل خواهند نمود؟!

 

جواب 3 سوال فوق آماده است اما می خواهیم نظرات شما را در این باب که نشات گرفته از شناخت شما در مورد مسئولین می باشد را جویا شویم