این حدیث را لابد مثل من زیاد شنیده اید که امام صادق علیه السلام در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه می فرمایند:
«تَوَقَّعْ أمرَ صاحبک لیلَکَ و نهارَک».
امر [فرج] صاحب [و امام] خود را شب و روز منتظر باش...
اما چند وقتی است معنای دیگری از این حدیث گوشه ی ذهنم نشسته است. نمی دانم. شاید استحسان شخصی باشد اما هر چه هست گاهی تعابیر نو، حس تازه ای را منتقل می کنند...
«شب و روز منتظر امر و فرمانی از جانب صاحب خود [امام زمانت] باش»
همیشه برای ما یتیمان عصر غیبت، برای ما امتِ امام ندیده، ما بچه های بی پدر، آرزویی بوده است که کاش برای حضرت کاری می کردیم. کاش یک بار هم مولا ما را برای خدمت گذاری اش انتخاب می کرد. چه می شد یک دفعه هم می گفت فلانی این کار را برای من انجام بده؟
اما اگر نگاه مان به گونه ای دیگر باشد، لابه لای همین زندگی که چرخ بخوریم همه اش او را می بینیم و اوامر او را...
مثل وقتی که رنجش خاطری از کسی داری و گوشه ی دلت آقا می گوید: به خاطر من بگذر... یا کسی دست احتیاج به سویت دراز کرده و با خود می اندیشی شاید وسیله ی رفع حاجت این مومن از جانب امام من باشم... یا شاید حواله ی لبخندی برای یک بغض گرفته ی مظلوم به هاله ای از دلجویی تو بسته باشد...
یا آن کس که گرفتار منجلاب گناه شده، اتصال سیم ارتباطش با محبوب در دستان تو گذاشته شده باشد... و هزاران کار کوچک و بزرگ دیگر که خودمان می دانیم دل بی قرار حضرت ارباب را آرامشی می دهد...
شاید این بهانه، کمی کمک کار ِ این روزهای بی دغدغگی همه ی ما باشد. شاید سبب شود به جای این همه رقابت در بازار گرم دنیا، به فکر سبقت گرفتن در مسیر خدمت به مولا بیفتیم و در جواب این سؤال همیشگی که در دل ـ هنگام انجام هر کاری ـ از خود می پرسیم «چرا من؟» با افتخار بگوییم: «چون امر آقاست» ...
و چه خوب می شود که همه ی ما یک پارچه و با اخلاص أیادی و کارگزاران حضرت شویم... آن وقت به خاطر حسرت شنیدن عطر دل انگیز مهرش، لازم نیست گدای عطر گل های نرگس باغچه شویم که زندگیمان سراسر عطر مهدوی خواهد داشت... ان شاءلله...
«من بی تعارف هستی ام را از شما دارم
آقا خلاصه مطلبی... فرمایشی...کاری؟»
بوم نوشت:
- شعر از جناب حسن بیاتانی
- و لا تستبدل بنا غیرنا...