جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

رانت خواری

سلام بر ابر مردان تاریخ که عجب و حیای آنان بیش از این باعث توهم ناکسان و مارقین زمانه گشته،ای سالاران آزاده دگر موقع پروانه شدن و و دریدن پیله های پلیدی نامحرم شدگان حرام خواریست که اظهر من الشمس و اسود من الیل صراحتا" صمون بکمون و عمیون گشته اند و لحم و عضام اجساد شان با حرام خواری متعفن ومعجونی ناگسستنی با پلیدی گشته است. ای آزادگان مدهوش در لطف و گذشت 24 ساله درغار کهف آزادگان، عدم مراقبت از دارائیها باعث دزد شدن همسایه گشته است و ترسم که در این قصور دربه گناه افتادن غافلان سهیم باشیم. این ددان دگر مصداق شیخ سعدی گشته اند که حضرتش میفرمایند؛ نــه هــــر آدمــــی زاده از دد بــه است کـــه دد زآدمــــی زادۀ بـــد بـــه است. عمر و عاص های زمان دیگر قرآن به سر نیزه نمی زنند آنان با عوام فریبی مانع از حرکتهای حق طلابانه خواص فهیم در جهت احیای حق مظلومین میشوند وبا شعار هرحرکتی در این برهه از زمان با عث خیانت به اسلام ونظام است براحتی مانع حرکتهای صنفی میشوند و به ریش همه میخندند. ای برادران آزاده المومن کیس؛ آیا گرفتن حق از حق خوران باعث تضعیف نظام اسلامی است یا حق خوری باعث به اضمحلال بردن حقیقت نظام است؟؟؟!!! عوام فریبی دیگر بس است ما به تجمع و اعتراض ادامه خواهیم داد تا دیگر وجود امثال شما مفسدان اقتصادی در رأس امورباعث نشود که در دنیا درداشتن بیشترین فسادهای دولتی در زمره چند کشوربرتر دنیا قرار بگیریم. براداران آزاده تنها راه ممکن تجمع مستمر و متوالی درب شرکت مینو و مختل نمودن کلیه امور آن تاحصول نتیجه است. انسان باید از تجارب پیشین بهره ببرد ولله با یک روز درب شرکت را بستن و یا چند ساعت فایده ای ندارد. فقط و فقط فروش کلیه اموال و دارئیهای شرکتها در داخل و خارج کشور و تقسیم مبلغ آن که حداقل 200 میلیون تومان سهم هر فرد است. پس چرا برادر آزاده میگویی برویم به بورس آیا سود سالیانه حداکثر 700 تا 800 هزار تومان خوب است یا کل پولش را بابت فروش بگیریم وبگذاریم سپرده بلند مدت و افسارش دست فرد به فرد خودمان باشد؟؟ بنابرین فقط و فقط فروش کل شرکتها مد نظر باشد و لاغیر. با تشکرآزاده محسن تکریت

تو (11؟)

برف امروز از زمین بارید. به آسمان رفت و ننشست. این شکلی فایده ندارد. این حال نیست، گذشته ایست بی حوصله. تاریکی های از دست رفته. تا جایی که بالاخره به زمین بنشینی، با چشمانم مسیر نماندنت را دنبال می کنم. این شکلی فایده ندارد. نزدیک تر، نزدیک تر، نزدیک تر، نزدیک تر، نزدیک تر، نزدیک تر، بیشتر، بیشتر. 

تو (11؟)

برف امروز از زمین بارید. به آسمان رفت و ننشست. این شکلی فایده ندارد. این حال نیست، گذشته ایست بی حوصله. تاریکی های از دست رفته. تا جایی که بالاخره به زمین بنشینی، با چشمانم مسیر نماندنت را دنبال می کنم. این شکلی فایده ندارد. نزدیک تر، نزدیک تر، نزدیک تر، نزدیک تر، نزدیک تر، نزدیک تر، بیشتر، بیشتر. 

صدا و سیما به کجا چنین شتابان ...

                        صریح مینویسم اما بی پرده   
             با احترام فراوان به زنده یاد مرتضی پاشایی  
  
 وقتی از دریچه رسانه تصویری کشور که همچنان در گرو عده ای است که با سلیقه شخصی  
 خود آن را میچرخوانند، هر پنج دقیقه خبری در مورد فوت یک خواننده پاپ اختصــاص داده
 بشه اونوقته که هشت ســال پیش عین یک خـــاطره جلو چشمـات رژه میره، وقتی مجریـــان
 تلویـــزیونی از همان برنامه صبح بخیرش تا آخـــرین ســــاعات شب خبر خود را در تمـامی  
 برنامه ها اختصـــاص به فوت یک خـواننده پاپ قرار میدن اینجاست که باز هم به مظلـومیت  
 اهلبیت(ع) و نوکران و دوستداران و عاشقان اهلبیت (ع) پی میبریم و اینجـاست که این شعر   
 به ذهن آدم میاد :    
  
      مردم زمونه هر چی میخواین بگید آخه ... آقا که غریب شد نوکرشم غریب میشه  
  
 مرتضی پاشایی جوانی سی ساله، در آستانه پرواز از این دیــار، دست و پنجه نـرم کردن با   
 بیماری سرطان، خـواننده پاپ، نشان دادنش در تلویزیون در آخرین روزهای عمرش، دعـای  
 مجریان برای سلامتیش ......  
 اما باز هم عدد سی، بیماری سرطان، این ها مارو به یاد ذاکر دلسوخته آستـان آل الله میندازه   
 که فقط با اهل بیت (ع) معامله کرد و بس، یادآور آسید جواد ذاکر عزیزمان هست، سیدی که  
 غریبونه از بینمان پر کشید و رفت اما یکی مثل او اما با تفاوت های زیاد از این دنیا پر کشید 
 و رفت و شد : تیتر اول خبرهای ایران / تیتر اول روزنـــامه های ورزشی / تیتر اول مجله   
 خبری شبکه یک /  تیتر اول صبح بخیر ایران ...  
  
 میخواهم بگویم فرق بین این دو در چه بود که فــوت سید ذاکــر اعلام نشد اما فوت مرتضی   
 پاشایی شد تیتر اول خبرهای صدا و سیما  ... ؟؟؟
      
 
  
 به قول امیر حسین صادقی که در صفحه اینستاگرامش نوشت :  
 هردوسرطان داشتند، هر دو میخوانند، هر دو رفتن ...  
 سید ذاکری که در شرایط سخت مالیش هیچوقت روضه نفروخت و حتی در سکوت خبری به  
 دیار باقی شتافت ...  
  
 من کاری به مرحوم مرتضی پاشایی ندارم،حرفم با صدا و سیما هست که با اینکارشان ارزش  
 یک حسینی رو کم و کم جلوه میدهند،ارزش ذاکر حسینی که با نواهاش هنوزم بعد از سال ها  
 از فونش خیلی هارو به راه راست هدایت کرد، خیلی از جوونهارو هیئتی کرد و دخترانی را  
 چادری ، آیا از یک خواننده پاپ که روز تــدفینش به جای ذکر شهادیتن و صلوات و فاتحه ،  
 ترانه هایش خوانده میشد کمتر بود ؟  
 کم مونده بود برای مرتضی پاشایی صدا و سیمای ما عزای عمومی اعلام کنه ... !!!  
  
 آقایون صدا و سیما به کجا چنین شتابان ؟  
 روزی فوت پوپک گلرده، روزی فوت عسل بدیعی ، روزی فوت مرتضی پاشایی میشه تیتر  
 اول خبرهاتون که کاره خوبیست تا چهار نفر فاتحه ای برایشان بخوانند اما اما ...  
 اما تبعیض تا کی ؟؟؟ چرا نباید فوت نوکران اباعبدالله الحسین (ع) اعلام بشه  ؟؟؟  
  
 آقایان صدا و سیما سید جواد ذاکر ها و محسن فیضی ها از بینمان رفتند اما در سکوت خبری  
 شما اما ماندگار شدند و ماندگار ماندند و ماندگار میمانند چون اربابشان حضـرت سید  الشهدا   
 علیه السلام است و مطمئن باشید آنانی که با ارباب معامله کردند امثال سید ذاکـر در دلهایمان  
 تا ابد جاویدان و ماندگارند ...  
  
 شادی روح رسول ترک ها ، حاج اکبر ناظم ها ، محمد تقی شریعتی ها ، آسید جواد ذاکر ها،  
 محسن فیضی ها و همه ی حسینی ها و ذاکرانی که سر به تیره تراب فرو برده اند صلوات...

تو (12؟)

از پشت دیوار بیرون می آیم. به سمت انتهای خیابان می چرخم، گرده های سفید از زمین به بالا می ریزند. آسمان سفید می شود؛ زمین خاکستری. بافت رویِ آسفالت با رگه های خاکستری و پنبه های سیاه جسته و گریخته پر می شود. به بالا سقف از ستاره های پلاستیکی شب رنگ، به زیر گویِ آتشین میان قدم هایم. زیر این سایه سال های پیش رو مثلِ مرغ تاریک رویِ پشت بام دراز کشیده اند. سر ظهر جمع نمی شود. سایه تا شب پیش می رود. میان انگشتانش برگ هایِ درازِ بید بیرون می زند. سر برگ ها سوخته، قهوه ای مایل به سرخ و سیاه. چیزی تا اُکسیدگی باقی نمانده. نمی خواهم از پشت سر افتادن بدانم. نه از سوختگی های پشت سر می دانم، نه با ابرها درباره ی خلاصه ی قسمت پیشین می خوانم. 
قرصی دیگر از پوشش آلومینیوم بیرون می آورم. مرضِ شهر به مرضِ شهرگریزی گرفتارم می کند. خیابان وقتی با تمامِ وجود در میانِ کوچه هایش می چرخم، مُدام و در هر لحظه از خود دورم می کند. حکومت اداره می کنند و من حاکمیت خویش از دست می دهم. به تارهای عنکبوت بسته بر گلدان های تازه مانده در عمق فصلِ خاکستریِ سال چنگ می زنم. 
از خواب بیدار نشده، چروک رویاهای شیرینِ شب های پشت سر رفته هنوز بر صورتم باقی مانده. هنوز می توانم بو بکشم و در دیوارهای اتاق تقسیم بشوم. چیزی نمانده که اولین تخلیه را با سیگار و کُنیاک آغاز کنم:
قبض، قبض، قسط، کارت، اِ تی اِم، سی سی تی وی و بعد: پول و پول و پول و پول و پول و پول و پول و پول و پول. 
از خواب بیدار می شوم. زمین دارد هنوز می بارد. پیش رویِ بهمن ماهی دیگر ایستاده ام و با لرزش سیم های مخابرات ارتباط برقرار می کنم. چسبیده به سوزن نورهای زیر تلِ خاکستر. به بیدار نشدن فکر می کنم. زمین حوصله ی زندگی ندارد. بیا برایش آوازِ پرِ جبرئیل بگوییم. نامه هایمان از یادش می رود. تمامِ ساعت ها. تمامِ عقربه ها. 
از این جا می توانم جانورانِ خزیده زیر پوست را به تماشا بنشینم. که انگار قصدشان به انقراض نیست. شاید می خواهند جایمان را به کلی بگیرند. 
بالاخره تو هستی. شرایط به رخ می کشی. اوصاف به یاد می آوری. خوب می دانم درباره ی چه چیزی حرف می زنم. چیزی از غیره ها و سه نقطه ها نمی دانم. در همین جا خلاصه می شوم. در همین سکوت غرق می شوم. از سایه ها انتظار پوسیدگی ندارم. نَرم باقی می مانند. آغوشم اما دیگر نیازی به آن ها ندارد. که از دور تماشایشان می کنم. بگذار تمامشان به ما حسادت بکنند. چاره ای جز انداختن تقصیر گردن یک نفر ندارند. که آن یک نفر... .
نمی دانند حتا حدودن چه احساسی دارند. تو خوب می دانی.
«اِی کجایی کز بوسه
بر لب تشنه ام بزنی آبی»