مرد و مشاور ...
روزی مردی که افسرده و ناراحت بود پیش مشاور رفت
و گفت نمیدانم چرا همسرم یک گل رز را که
یک روز زنده است و روز دیگر میمیرد اینقدر دوست دارد
ولی من که هرروز برایش میمیرم و زنده میشم را دوست ندارد ...
مشاور لبخندی زد و گفت
ایول خیلی قشنگ بود با لاین برام بفرستش !!!