چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدمنیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم
زیر پامال کبود سم مرکب ها، نهبه روی دست ملائک بدنت را دیدم
گرچه نشناختمت وقت عبور از گودالعمه میگفت تن بی کفنت را دیدم
گیسویت بر سر نی شعر غریبی میخواندزلف خونین شکن در شکنت را دیدم
قاری من سر نیزه ز عجائب گفتیشام، تفسیر غریب سخنت را دیدم
آه یعقوب شده چشم من از روزی کهبه تن تیره دلی پیرهنت را دیدم
خیزران شیفتهی ساحت لب هایت شدچشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم
تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بودعطر گیسوی تو و ... سوختنت را دیدم