جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

همین حوالی

سلام
همین حوالی ام
کنار مشغله های ناتمام روزها
پشت فکرهای کوچک و بزرگ
مثل روحی سرگردان پرسه می زنم
اما درست مثل کودکی هایم گاهی
بی خیال می نشینم و به اطراف نگاه می کنم
و حیرت زده از چیزهایی که می بینم
پلک می زنم و شانه بالا می اندازم و می خندم
انگار نه انگار که باری سنگین بر دوش می کشم
شاید بهتر همین باشد
که کودکی ام را از یاد نبرم
شاید بهتر است اصلا کودک باشم
بی خیال به اطرافم نگاه کنم و شانه
خالی کنم از تمام بایدها

چه دروغ زیبایی است کودکی من
من هرگز کودک نبوده ام
و هرگز بی کوله باری از گذشته ی پیرم قدم بر نداشته ام
همیشه کسی در من نهیب می زد
کسی که پیر بود و فرزانه
مدام می گفت: «پسر نباید فراموش کنی
مادرت در خانه منتظر است
پدرت شاید بخواهد از تو خنده یا گریه ای قرض بگیرد
خواهرت شاید دوباره از برادر بزرگتر سیلی خورده است و تو را صدا می زند
هی خودت را زیر درخت و سایه پنهان می کنی که چه؟
پرنده ها شکار غروب تند و تیز زمستانند
و صدایی که باقی می ماند
زوزه ی سگ است و شغال
و قور قور قورباغه های شالیزار
به خانه برگرد
با همان قدم های تند و پاهای برهنه و نگاه ترسآلود
مادر شامت را کنار گذاشته است
احتمالا در کاسه بشقاب پر شده از فریادهای دردآلود»

همین حوالی ام

کنار کودکی پیر شده
گم گشته
سرگشته
پنهان در بین کاغذها، کتاب ها، نوشته ها
و خواب
هنوز هم طعم گس تابستان های چندسالگی ام را می دهد
روزهای داغی که من و پدربزرگ
از رودخانه ی کم عمق بین راه می گذشتیم و
با سلام و صلوات
زالوهای گاه و بیگاه خستگی را از دست و پاها می شستیم
همین حوالی ام
پشت دری که مدام باز می شود و نامه ای می آید و پاراف می شود و می رود
پشت دری که کودکی ام را به رویم می بندد
پشت در پیر شدن پی در پی
همین حوالی ام
کنج زمینی که کودکانش پیش از تولد
ایام پیریشان را
درون رحم های تنگ مرور می کنند . . .