جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

162 :)

دیشب خیلی گشنگی بهم فشار آورد

رفتم که یه نودل درست کنم

گفتم ازش بپرسم ببینم میخواد یا نه!

اما گفتم خودش خورده حتما نمیخواد

اونم وقتی درست کرد به من نگفت

رفتم تو آشپزخونه دیدم هی داره نیگام میکنه

دیدم گناه داره شاید بخواد و روش شه

گفتم نودل میخوری؟

گفت آره

منم یکم غذا داشتیم گرم کردم و سیب زمینی سرخ کردم نودلم آماده شد و خوردیم

بعدش تشکر کرد و من سفره رو جمع کردم رفتم دراز کشیدم

اومد ماچم کرد و منم یکم باش بدرفتاری کردم اما در نتیجه خوب پیش رفتم

مث همیشه کشش ندادم

هرچیزی که تو دلم بود و هرطور شد بهش گفتم

با اینکه حرفامو چند وقت پیشم زدم و تکراری بودن اما اون انگار براش تازگی داشت

تا 4 صب با هم حرف زدیم

نمیدونم نتیجش چی شد اما من که حالم خوبه و برام همین کافی بود او احساس خطر کنه

بدونه من دارم اذیت میشم و این خوب نیست!

اصلا هم خوب نیست

وقتی هم ازم پرسید تو از زندگیمون راضی نیستی و من سکوت کردم دیگه همه چی دستگیرش شد

دیشب قبل از آشتی قرص خوردم که بخوابم و قهر رو ادامه بدم اما از شدت گرسنگی خوابم نمیبرد

اما صب خیلی منگ بودم و نمیتونستم بیدار شم

همه زورمو زدم بیدار شدم و با هم صبحونه خوردیم

ناهارم رفتیم خونه مامان اینا

خوب بود امروز

البته همیشه همه جا روز اول آشتی خوبه 

خدا کنه روزای بعدی همینطوری بمونه

امشبم که رفتیم شام خوردیم یه جای جدید باز شده بود

من قبلا رفته بودم و دیدم خوب نیست اما حاجی دوست داشت بره ببینه چه خبره

خلاصه خیلی  بدتر از سری قبل بود و من حالم بد شد

:|

چیزامونم نخوردیم و زدیم بیرون و تا تونستیم از اونجا دور شدیم:دی

 

فعلا همینا!

نگرانم نباشین دوستام:*

 

 

+به دلیل اعتراضاتون اسم وبو برمیگردونیم سر جاش:))

 

 لـاو یـو آل!