من حریم(تریتوری) بزرگی دارم... نمی تونم زیاد به دیگران نزدیک بشم البته بیشتر از لحاظ جسمی ولی روحی هم کمی هست...نمی تونم تحمل کنم یکی زیاد بهم بچسبه راستش حتی وقتی موهای سرم میریزه دور صورتم عصبی میشم!حتی بابامو زیاد بغل نمی گیرم و نمی بوسم! وقتایی هم که این اتفاق بیفته خیلی معذبم!تعداد آدمایی که بدون ناراحت شدن می تونم لمسشون کنم تازه اونم تو زمان مشخص و محدود، خیلی کمه! یه سری از گزینه های شغلی و تحصیلی رو از همون اول بچگی واسه همین رد کرده بودم!
برای تربیت وانیا هم یکی از اولین هدف هام مستقل بار آوردن و وابسته نشدنش به خودم و دیگران بود. از همون بچگی از اونایی که یه سره به مامانشون می چسبن بدم میومد.فکر می کردم اگه بچه من اینطوری بشه نمی تونم تحملش کنم!قدر یه لحظه به نظرم رسید این مریضی یه علتش هم میتونه همین باشه که این همه نزدیک شدن با یه نفر حتی بچم برام سخته.شاید این دردا بهونه است برای اینکه کمتر بغلش بگیرم یا خودمو این جوری گول بزنم که این کمتر بغل گرفتن وانیا به خاطر درده! شاید...این هم یه ایده است واسه خودش! شاید هم یه بهونه واسه دور شدن از مجید چون به هر حال اون هم به من نزدیک بوده!
قبلا با مجید مشکلی نداشتم یا حداقل میزان اذیت شدنم از تماس باهاش خیلی کم بود.اما الان حتی تصور اینکه دستشو بگیرم باعث استرس و تهوعم میشه.
فک کنم اکثر آدما به این شدت نباشن.کسی یه همچین حسایی داره؟
عباراتی که زندگی شما را متحول میکنند!
بیشتر افراد دوست دارند در سال جدید ظاهر خود را تغییر دهند؛ اما آیا بهتر نیست به جای ظاهر، ذهن خود را تغییر دهیم؟ تغییر ذهن میتواند به اندازه تغییر ظاهری اهمیت داشته باشد؛ اما برای این کار تغییر تفکراتمان کافی نیست، بلکه باید لغاتی را که در زندگی روزمره به کار میبریم نیز تغییر دهیم. نحوه صحبت و گفتگوی ما با دیگران و خودمان، تأثیر زیادی بر روی ما دارد. در نتیجه زمان آن فرا رسیده که به مکالمات خود بیشتر توجه کنیم. در ادامه 15 عبارت به شما یادآوری میشود که طرز تفکر، احساس و رفتار شما را تغییر خواهند داد.
"لطفاً"
یک لغت کوچک که رفتار اجتماعی مهمی محسوب میشود. ما واقعاً به این لغت نیاز داریم. رفتار خوب مزایای زیادی به همراه دارد، از افزایش ارتباطات اجتماعی گرفته تا پشت سر گذاشتن موانع در زندگی. به این موضوع فکر کنید؛ آیا زمانی که فردی تقاضایی را به طور مؤدبانه مطرح میکند، تمایل بیشتری برای انجام آن کار ندارید؟ این قدرت کلمه "لطفاً" است.
"متشکرم"
طبق تحقیق دانشگاه Binghamton تنها یکسوم افراد مورد تحسین قرار گرفتن را میپذیرند. بر کسی پنهان نیست که بیشتر ما، زمانی که مورد تحسین قرار میگیریم، سختگیر میشویم. استفاده از کلمه "متشکرم" نه تنها از فردی که از شما تحسین کرده، قدردانی میکند، بلکه به شما کمک میکند تا تحسینها و تعریفهای آن فرد در مورد خودتان را باور کنید.
"آیا کمکی از دست من برمیآید؟"
اگر فردی که دوستش دارید، دچار مشکلاتی شده، گاهی بهترین روش برای حمایت از وی، پیشنهاد کمک کردن به وی است. اگر واقعاً میخواهید به کسی کمک کنید، باید از وی بپرسید که چه کمکی میتوانید برای حل مشکلش انجام دهید. این کار باعث میشود که افراد شرایط و مشکلات خود را برای شما بازگو کنند و علت آن را توضیح دهند. کمک به دیگران تنها برای آنها مفید نیست. بلکه به شما نیز کمک میکند. تحقیقات نشان میدهد کمک به دیگران باعث افزایش رضایت از خود و حس هدفمندی را به همراه دارد. همچنین کمک داوطلبانه به دیگران باعث افزایش طول عمر میشود.
"آیا میتوانید به من کمک کنید؟"
درخواست کمک از دیگران دشوار است. با این حال، هیچ مشکلی نیست که بپذیرید شما به کمی کمک نیاز دارید. در واقع این کار باعث تغییر شما میشود. افراد همیشه نگران هستند که درخواست کمک از دیگران، آنها را احمق نشان دهد؛ اما در یک تحقیق مشخص شده است گرفتن مشاوره میتواند شما را لایقتر نشان دهد.
"خیلی سرم شلوغ است"
این جمله بسیار مهم است. این جمله را به خاطر بسپارید و سریعاً از یاد ببرید. افراد فکر میکنند در زندگی در حال مسابقه هستند؛ اما در واقع مسابقهای جز آنچه خودمان برای خود تعیین میکنیم، وجود ندارد. پس این جمله را در سال جدید به کار نبرید.
"شببهخیر"
این جمله به اندازه زمانی که آن را استفاده میکنید، اهمیت ندارد. زمانی که خسته شدید، این عبارت را به کار ببرید. اغلب اوقات یکی از چیزهایی که ما نادیده میگیریم، خواب است. طبق یک تحقیق جدید، بیش از نیمی از آمریکاییها اظهار میکنند که حداقل به 8 ساعت خواب نیاز دارند؛ اما تقریباً سهچهارم افراد کمتر از 8 ساعت در شبانهروز میخوابند.
"نمیخواهم"
طبق یک تحقیق که در نشریه Journal of Consumer Research منتشر شد، افرادی که از جملاتی مانند "من کلوچه نمیخورم" استفاده میکنند، کنترل بیشتری بر روی خود دارند. همچنین این افراد نسبت به افرادی که از جمله "من نمیتوانم کلوچه بخورم" استفاده میکنند، تغییرات رفتاری مثبتتری دارند.
"متأسفم یا ببخشید"
قبول اشتباه معمولاً دشوار است؛ اما با این کار میتوانید زندگی و روابط خود را بهبود بخشید. تحقیقات نشان میدهند، بار گناه میتواند باعث ناامیدی شود. در نتیجه بار گناه خود را با عذرخواهی سبک کنید.
"نه"
شما همه کاری را میتوانید انجام دهید؛ اما نه هر کاری را. گاهی اوقات اگر گیج شدهاید یا میخواهید صدمه نخورید، بهتر است "نه" بگویید. گاهی اوقات بهترین روش برای تکمیل یک پروژه، پایان دادن به آن است. این بدین معنی نیست که من نیازهای دیگر خود را نادیده میگیرم؛ اما بدین معنی است که زمانی که کاری را انجام میدهم، با تمام وجود انجام میدهم. گاهی بهتر است به چیزهای خوب "نه" بگوییم.
"خیلی خوشحالم که ..."
تحقیقات نشان دادند ابراز خوشحالی میتواند ما را خوشحالتر و سالمتر کند.
"اشکالی ندارد"
همیشه همه چیز بر وفق مراد پیش نمیرود. پذیرفتن زندگی همانطور که پیش میرود، به جای نگرانی در مورد آنطور که باید باشد، باعث حس آزادی و رهایی میشود. ایجاد استرس در مورد چیزهای کوچک میتواند تأثیر منفی بر روی زندگی و بدن ما بگذارد.
"بزن بریم"
آخرین باری که یک مسافرت ماجراجویانه کوتاه داشتید، چه زمانی بود؟ آمار و ارقام نشان میدهند تجربیات جدید جزو مهمترین کارهای زندگی است؛ اما ما به ندرت طبیعتگردی میکنیم. همچنین تحقیقات نشان میدهند تجربیات جدید باعث افزایش خوشحالی افراد میشود. پس شاید یک مسافرت کوتاه برایتان خوب باشد.
"برای پیامتان از شما متشکرم. در حال حاضر در دفتر کار نیستم"
از نظر فنی شما این جمله را نمیگویید، بلکه پیام صوتی تلفن شما این جملات را میگوید. با این حال، این جملات بسیار مهم هستند. افراد معمولاً در روزهای تعطیل استرس دارند. بهتر است برای یک مسافرت برنامهریزی کنید و اجازه دهید که منشی تلفنی شما در دفتر کار بماند و به تماسها پاسخ دهد. در سال جدید زمانی را به خودتان اختصاص دهید.
"نفس بکش"
این جمله احتمالاً یکی از اصلیترین و مهمترین جملاتی است که در سال جدید باید به خود بگویید. اختصاص زمانی برای نفس کشیدن، زندگی در همان لحظه خاص و رهایی از استرس برای سلامتی روحی شما بسیار مهم است. اگر افکار نگرانکننده مجدداً به سراغتان آمدند، به خود یادآوری کنید که باید استراحت کنید. شما با این کار احساس بهتری خواهید داشت.
نوشته پریا اقدامی در فوت و فن
هر روزه میلیونها تصویر روی شبکههای اجتماعی منتشر شده و بین دوستان به اشتراک گذاشته میشود که بیشتر آنها خود واقعی فرد نیست. بلکه تصاویری دستکاری شده با امکانات موجود در سیستمهای مورد استفاده افراد است. به عبارتی فرد تلاش میکند آنچه که نیست را به نمایش بگذارد تا آنچه در واقعیت امر هست. این یعنی ناراضیتی و عدم اعتماد به نفس از واقعیت موجود و تلاش برای بودن بر اساس نظرات، خواستهها، باورها و خوشایند دیگران!
آمارها نشان میدهند که حدود 64 درصد از کاربران بخصوص زنان در سال 2014 با دیدن عکسها و تصاویر دستکاری شده از خود و ظاهرشان احساس بدی پیدا کرده، ناامید و افسرده شدهاند.
تاکنون تلویزیون و مجلهها، به خصوص مجلههای مد و عامه پسند، به خاطر عرضه و تبلیغ اندامهای از نظر آنهاایده آل و به اصطلاح بی عیب و نقص و تاثیر منفی بسیار بر اعتماد به نفس مردم، به خصوص نوجوانان و جوانان گذاشتهاند که در این راستا مورد انتقاد بسیاری نیز قرار گرفته اند.اما کمتر تاثیر شبکههای اجتماعی بر برداشت ما از اندام مناسب و یا نگاه ما به ظاهرمان بررسی و تحقیق شده است. به راستی تاثیر شبکههای اجتماعی بر روی اعتماد به نفس و بخصوص ظاهرمان چگونه است؟
بررسی چند مورد در دنیای واقعی و مقایسه آن در دنیای مجازی، این مسئله را برای شما روشن میسازد. کلسی هیبرد نمونه بارز این مسئله است. او در دوران کودکی قدی بلند و کمیچاق بود. او در مدرسه ابتدایی مشکلی با این ظاهر نداشت. چرا که کسی بهاین موارد توجه نمیکرد.
اما به محض ورود به دبیرستان این ظاهر برای او دردسر و دست مایه آزار شد. چرا که با دیدن او اکثر هم کلاسیها و شاگردان مدرسه شروع به حرف زدن و تمسخر کردند.این امر باعث شد که به مرور زمان او فکر کند واقعا زشت است و هیچ چیز خوب و زیبایی ندارد.
کلسی سالهای اول دبیرستان همیشه احساس بدبختی میکرد. و در فیسبوک دوستان بسیار اندکی داشت که میدانست آنان هرگز سر به سر او نخواهند گذاشت.
او روزگار سختی را میگذراند چرا که در مورد تمام جزییات ظاهریش حتی شکل ابروها و یا اندازه پیشانی خود وسواس پیدا کرده بود.
خود کلسی در این باره میگوید: " اگر من روی شبکههای اجتماعی دوست و یا آشنای بیشتری داشتم مسلما بیشتر مورد آزار قرار میگرفتم. آزار و رفتار زورگویانه و ناراحت کننده دیگران در سنین یازده تا شانزده سالگی واقعا وحشتناک بود و دلیلاین آزارها هیکل و ظاهر من بود."
من تلاش کردم تا آنچه مورد آزار است را تغییر دهم. چندین بار رنگ موی خود را تغییر دادم، رژیمهای غذایی سختی گرفتم تا بلکه هم شکل جماعت شود، اما نشد... بالاخره متوجه شدم که مشکل، رفتار غلط دیگران است و نه اندام و ظاهر من!
کلسی اکنون ۲۰ ساله است و مسئول یک برنامه آموزشی و آگاهی بخش به نام "آموزش با صدای بلند" است. دراین دورهها که در مدارس برگزار میشود به معلمان آموزش داده میشود که چطور مشکل عدم اعتماد به نفس نوجوانان و عدم رضایت آنها از ظاهرشان را تشخیص داده و با آن برخورد کنند.
به خاطر همین تجربههای شخصی و حرفهای، کلسی هیبرد به خوبی از تاثیرات شبکههای اجتماعی براین موضوع اطلاع دارد و میگوید؛ نوجوانان روی شبکههای اجتماعی ممکن است صدها و هزاران "دوست و آشنا" داشته باشند واین همه ارتباط آنها را آسیبپذیر میکند.
این قشر کاربر سعی میکنند بهترین تصویر ممکن را از خود برروی شبکههای ارائه دهند و همواره در حال مقایسه خود با دیگران هستند.
پر واضح است که برای بسیاری از نوجوانان و جوانان امروزی شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک و توییتر و ابزارهای ارسال پیامک مثل واتساپ راه اصلی برقراری ارتباط با دوستان، آشنایان، خانواده و سراسر دنیا است.
آمارها نشان میدهند که در سال ۲۰۱۳ بیش از ۷۰ درصد از نوجوانان و جوانان به ابزار ویژه فیسبوک پیوستندو ابزاری که هر روزه به وسیله آن میلیونها تصویر از کاربران در شبکه منتشر و به گردش در میآید. شاید تاکنون هیچگاه نوجوانان تااین حد در مورد زندگی دوستان خود اطلاع نداشتند و تااین حد در مورد ظاهر خود حساس نبودند! آنان این اطلاعات، حساسیت و کاهش اعتماد بنفس خود را در ارتباط با شبکههای اجتماعی کسب میکنند!
جراحی زیبایی مجازی
بررسیهای یک کمیسیون پارلمانی دراین زمینه نشان میدهد که در مواردی حتی دختر بچههای پنج ساله نیز در مورد اندام و ظاهر خود نگران هستند. البته افراد بالغ نیز ازاین تاثیرات منفی درامان نیستند و آمارهای موجود در بریتانیا حاکی از آن است که حدود ۶۰ درصد از افراد بالغ از ظاهر خود خجالت میکشند و به همین دلیل یعنی تحت تاثیراین وضعیت میزان جراحیهای پلاستیک و زیبایی از سال ۲۰۰۸ حدود ۲۰ درصد افزایش یافته است.
در چنین شرایطی مسئولان و اندیشمندان تدبیری نیک اندیشیده و دست به کار شدند. برای نمونه در سال ۲۰۱۲ نمایندگان پارلمان بریتانیا با تصویب طرحی پیشنهاد کردند که تمام نوجوانان برای داشتن درک بهتر از ظاهر خود و افزایش اعتماد به نفسشان باید در یک دوره آموزشی ویژه شرکت کنند.
برگرفته از؛ prezi- today- mediapost
دوازده ستون موفقیت
ستون اول: آدم بیشتر باید روی خودش کار کند (خودشناسی و خودسازی) تا بر روی کارش.
همه ی موجودات محدوده ی مشخصی برای رشد دارند جز انسان. انسان تنها موجودیست که به واسطه ی قدرت اختیار می تواند هم به کمال برسد و هم به پستی.
اوضاع وقتی عوض میشه که خودت عوض بشی.
ستون دوم: سلامتی کامل
دیدن کارهایی که دیگران انجام دادن، انگیزه جاه طلبی مثبتی رو در ما ایجاد می کند.
به کار گرفتن آموزه های قبلی مهمتر از آموختن آموزه هایی جدید است.
سلامتی کامل از سه بعد ساخته شده:
جسم،روان (عقل،ا حساس و اراده) و روح (توانایی سفر به ماورای جهان دارد) که اولویت آنها عبارت است از روح و روان و جسم.
مهمترین اصل موفقیت تعادل است.
ستون سوم: موهبت روابط
باید از موهبت روابط حداکثر استفاده را ببریم. بزرگترین موهبت، موهبت روابط با مردمه. برای شکوفایی یک رابطه باید پیوسته وقت، تلاش و تصور خودمون را صرف آن کنیم. (پیگری اشخاص معرفی شده به سیستم(.
همانگونه که در تبلیغات شهری دیده می شود، شهر خوب شهری ساختنی است نه یافتنی و این قاعده دقیقاً در رابطه با روابط صدق میکند، روابط برای شکل گیری و تداوم نیازمند صرف زمان و هزینه و انرژی هستند.
نکته مهم، وجود سختی های موجود در راه رسیدن به اهداف است، که باید به آن ها توجه داشت. همیشه رسیدن به بهترین ها سخت است. خلق بهترین روابط، خلق بهترین درآمد، خلق زندگی شاد و خلق همه ی چیزهای خوب نیازمند طی کردن سختی ها و فراز و نشیب های بسیاریست. هر چیز ارزشمندی سخت بدست میاد به همین دلیل همه نمی توانند چیزهای ارزشمند بدست آورند.
در رابطه با رابطه ها، هم کیفیت رابطه و هم کمیت آن حائز اهمیت است. و برای رسیدن به رابطه ای با کیفیت و کمیت مناسب سه اصل مهم وجود دارد. توجه به وقت و تلاش و تصور.
ستون چهارم: تحقق اهداف
نوشتن اهداف به دو دلیل حائز اهمیت است:
1 - ورود اهداف و خواسته ها به ذهن، که مقدمه ایست برای نوشتن آنها و تعیین آنها
2 - نیرویی در نوشتن هدف وجود داره که باعث تحقق آن می شود.
دلیل اهمیت نوشتن اهداف:
ذهن شناخت آگاهانه ای از آن ها بدست می آورد و این شناخت می تواند آغازی باشد برای خلق باورهایی سازنده برای تغییر در خود و مسیر آینده. به عبارتی نوشتن اهداف همچون دانستن این نکته است که می خواهیم به کجا سفر کنیم. همان گونه که اولین گام در انجام یک سفر تعیین مقصد است، اولین گام برای رسیدن به اهداف تعیین کردن (نوشتن) آنهاست.
اما فلسفه ی اصلی تعیین اهداف چیست؟ فلسفه اصلی آن ساخت شخصیت فرد در طول مسیریست که برای رسیدن به اهدافش تلاش میکند. جمله معروفیست که می گوید: یک میلیارد تومان درآمد داشته باش، اما نه تنها برای اینکه یک میلیارد تومان پول داشته باشی بلکه برای اینکه شخصیتت در این راه ساخته شود
»یک شبه نمیتونی مقصدت رو تغییر بدی اما مسیرت را چرا، تغییر مسیری که مدتی بعد خود به خود موجب تغییر مقصدت می شود. پس همه چیز از تغیر شروع می شود«
تعیین اهداف در سه بازه زمانی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت صورت می گیرد.
برنامه ریزی کن و دنبالش کن. فقط تصمیم بگیر که چه کار می خواهی بکنی و بعدش دست به کار شو.
ستون پنجم: استفاده درست از زمان
خیلی از افراد به دلیل وجود حاشیه های امن فراوانی در زندگیشان، از تغییر کردن می ترسند. زن، بچه، یک شغل بخورونمیر، یک ماشین و خیلی از حاشیه های امن دیگر. اما نکته ای که مهم است این است که کسب موفقیت های بزرگ جز با تغییر امکان پذیر نیست، به همین دلیل باید پیه یکی از دو درد را به تنمان بمالیم، درد انضباط یا درد پشیمانی. فقط فرقش اینه که سنگینی بار انضباط به اندازه ی مثقال و سنگینی بار پشیمانی به اندازه خروار است. روزها خیلی مهم هستند، هر روز که میگذرد از وزن کاسه ی زندگی کاسته و به وزن کاسه ی مرگ افزوده می شود.
در هر روز فرصت های فراوانی وجود دارد اما ما باید از آن فرصتی بهره ببریم که در راستای اهداف کلی ما باشد. اگه ما واسه زندگیمون برنامه ای نداشته باشیم، دیگران واسه زندگیمون برنامه مشخص می کنند. همیشه یکی ارباب میشه یکی نوکر. اگر تو زمان رو هدایت نکنی و ارباب آن نباشی این زمان است که تو رو نوکر خودش می کند.
ستون ششم: هم نشینی با بهترین ها
ما همواره باید سعی کنیم کارهایمان را به بهترین نحو انجام دهیم. همیشه به یاد داشته باش که انجام یک کار، با به نحو احسنت انجام دادن آن کاملاً متفاوته، توجه داشته باش به جمله ی مارتین لوترکینگ.
برای تحقق اهدافت همیشه با بهترین ها نشست و برخواست داشته باش و به این امر توجه داشته باش که شفافیت تصویرسازی ذهنی، رازی اساسی در تحقق اهداف به شمار می رود.
همیشه برای خلق بهترین ها دو راه وجود دارد: یا خود بهترین باشی و یا با بهترین ها نشست و برخواست کنی، چرا که کمال همنشین تأثیری شگرف در نتایج فعالیت های ما دارند.
ما باید انسان های اطرافمان را به سه دسته تقسیم بندی کنیم:
آن های که باید روابطمان را با آنها قطع کنیم؛ آن هایی که باید محدود باشند و آن هایی که باید روابطمان را با آنها افزایش دهیم. در مورد برقراری رابطه های جدید باید به این امر توجه داشته باشیم که زندگی آن قدرها هم که فکرشو میکنی ساده نیست و باید در زمان هایی تصمیم های سخت بگیریم.
سوال مهم: حالا ما چه جوری میتونیم انسان های موفق رو جذب کنیم؟
تنها یک راهکار وجود دارد. برای جذب انسان های جذاب باید جذاب بود. برای جذب انسان های موفق باید موفق بود. پس توجه داشته باش که تنها راه موجود آن است که بر روی خودمان کار کنیم. به جای آنکه وقتمان را بروی دیگران بگذاریم باید آن وقت را به خودمان اختصاص دهیم.
آدم های ناموفقی که دوست دارند موفق شوند نیازمند توجه ویژه ای هستند.
مزایای معاشرت با انسان های موفق:
1 - یادگیری تجارب بسیار با ارزش؛
2 - وصل شدن به شبکه گسترده ای از روابط. دوستان و همکاران آن فرد که به یقین تبدیل می شوند به دوستان و همکاران تو؛
3 - تغیر و شکل دهی نگرش. ما باید بدانیم که دوستان ما نگرش ما را نمی سازند اما در شکل دهی و استحکام آن نقش بسیار ویژه ای دارند.
پس در طول سفر، برای رسیدن به اهدافتان از همسفرانی استفاده کنید که می تواند به شما در تحقق اهدافتان کمک کنند.
سرو کله ی استاد زمانی پیدا می شود که شاگرد آماده باشه.
قوانین مربوط به موفقیت همیشه بوده اند اما عدم آگاهی ما از آنها فرصت ها را از دست ما می گیرند.
مثل بودن قانون جاذبه قبل از نیوتون.
ستون هفتم: یادگیری همیشگی
تحصیلات آکادمیک در یافتن روزی به تو کمک می کند و تحصیلات شخصی در یافتن خوشبختی.
تورو: توده ی مردم همه ی عمر در سکوتی خفقان آور زندگی میکنند و آوازی را که در سینه دارند به گور می برند (بسیاری آرزوهای خود را به خاک می برند).
تحصیلات شخصی مساویست با یادگیری های گوناگون از افراد و اشخاص و اتفاقات گوناگون.
اگر کسی در مسیر اشتباهی حرکت می کند، به انگیزه ای برای تندتر رفتن احتیاج ندارد بلکه به آموزش احتیاج داره تا به مسیر درست برگرده.
یادگیری مقدمه ی ثروته. تمام تغییرات بزرگ با یادگیری آغاز می شود.
یادگیری یعنی ایجاد تغییر نسبتا پایدار در توان رفتاری فرد.
بخش اعظم زندگی پس از تحصیلات رسمی جریان دارد.
راز اصلی موفقیت همان یادگیری دائمی است. چگونه؟ کتاب خواندن، سرمشق و الگو گرفتن از آدم های موفق و سرانجام درس گیری از شکست ها و استفاده از تجربیات خود و دیگران.
مسئله این نیست که خرید کتاب چقدر گرون تموم میشه، مساله این است که اگه کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه.
اگر دوست دارید به سطح دانش و مهارت یک استاد برسید به سراغ کتاب هایش بروید.
بدون مطالعه هیچ پیشرفتی ممکن نیست
ستون هشتم: همه ی زندگی فروش است
واژه فروش وابسته است به مفهومی به نام تأثیر گذاری. هر کس که بخواهد موفق باشد باید بتواند هنر تأثیر گذاری بر دیگران را بیاموزد. بشر موجودیست اجتماعی و میزان موفقیت او وابسته است به میزان تعامل و همکاری او با دیگران، به همین خاطر باید تأثیرگذار بود.
موفقیت در دستیابی به خواسته ها بستگی دارد به تأثیرگذاری بر دیگران. یک نوزاد زمانی که احساس گرسنگی می کند گریه می کند و با این کارش تأثیر می گذارد تا بتواند به خواسته و نیازش دست یابد. و ما باید برای انجام تک تک امور مربوط به زندگیمان این توانایی را داشته باشیم که بر دیگران تأثیر بگذاریم، به همین خاطر عنوان می شود که همه ی زندگی فروش است و کسی در انجام کارش موفق تر است که از قدرت تأثیرگذاری بیشتری بهره مند باشد.
توماس جفرسون: اشراف سالاری به طور فطری در میان همه ی مردم وجود دارد و اساس دستیابی به آن شرافت و استعداد (و شاید تلاش) است.
به چه معنا؟ به آن معنا که در زمان های گذشته موفقیت به صورت موروثی از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شده اما امروزه فارغ از جنسیت و رنگ و نژاد اگر خواهان موفقیت باشی و برای رسیدن به آن سعی و تلاش کنی مطمئناً موفق خواهی بود.
حال هرقدر شما فردی مستعدتر، باشرافت تر و کوشاتر باشی در تأثیرگذاری موفق تر عمل خواهی نمود.
و فقط یه راه وجود دارد که دیگران فرد را انسان شریف و با استعداد بدانند و آن این است که آن فرد شریف و بااستعداد باشد (خنده).
مهارت های فروش:
1 - شناخت دقیق محصولی که عرضه می کنیم. برای اینکه چیزی را بتوانی عرضه کنی باید آن را داشته باشی. برای عرضه هر چیز باید اول بشناسیش، باورش داشته باشی و احساسش کنی.
2 - صحبت با تعداد زیادی از انسان ها. ده درصد از چهل نفر بیشتر از ده درصد ده نفر است.
3 - داشتن پشتکار و تسلیم نشدن. هیچ گاه در برابر پاسخ «نه» تسلیم نشو.
قانون بچه: نه در دنیای کودکان نقشی ندارد.
وقت تنگ تر از اون چیزیست که فکرش را میکنی.
ستون نهم: رشد مالی تابع رشد فردی است
این ستون مربوطه به پوله. پولی که نمی تونه باعث خوشبختی بشه اما نبودش حتما باعث بدبختی میشه.
پول هیچ گاه امنیت خاطر نمی آورد چرا که ممکن است هر لحظه از دست برود.
مهم میلیونر شدن نیست مهم اینه که برای تبدیل شدن به یه میلیونر باید به چه جور آدمی تبدیل بشی. به همین خاطر است که گفته می شود رشد مالی تابع رشد فردیه. برای اینکه بتونی یک میلیون دلار بدست بیاری باید به انسانی یک میلیونی با باورهای میلیونی تبدیل بشی.
"علاقه به پول تنها حرص بیش از حد را در وجودت می پروراند"
قانون طلایی ثروتمند شدن:
سود گرفتن بهتر از دستمزد گرفتنه.
راهکارش چیست؟ تو باید برای خودت کار کنی و یه کار مستقل راه بندازی. 99 درصد انسان های ثروتمند برای این ثروتمند شدن که برای خودشون کار میکنن و سود می گیرن.
اصول رسیدن به ثروت: تمام وقت روی شغلت کار کن و پاره وقت روی آینده ات.
در کنار شغل اصلیت یه کار جنبی راه بندازی و کم کم توسعه اش بدی. حالا به نظر تو رسیدن به چنین جایی چقد سخته؟ مطمئناً خیلی، چون انجام همه ی کارهای با ارزش سخته، و برای تحلیل سختی های راه و افزایش استقامت درد انضباط و درد پشیمانی را به یاد آور. همیشه به یاد داشته باش که استقلال مالی نیازمند داشتن کاری مستقل و آزاد است. همه زندگی فروشه، و رشد مالی تابع رشد فردیه.
ستون دهم: یک رابطه موثر باعث ایجاد تفاهم می شود
موفقیت به همکاری آدم ها بستگی دارد.
تعریف رابطه: رابطه یعنی تلاش دو یا چند نفر برای رسیدن به تفاهم (توانایی تحمل تفاوت ها). وقتی آن ها به تفاهم برسند و با یکدیگر متحد بشوند، از نیروی خارق العاده ای برخوردار خواهند شد.
متفاوت بودن انسان هاست که ضرورت ایجاد رابطه و تفاهم را در ما خلق می کند.
حال آفت مهلک روابط چیزی جز تلاش برای تحکم گفته ها به فرد مقابل نیست.
رابطه ای مداوم خواهد بود که از معادله ی برنده - برنده تبعیت کند.
رابطه فقط این نیست که چی بگی، بلکه باید بدونی که چه طور و چه وقت اونو به زبون بیاری، و در عین حال میزان پذیرش شنونده را هم در نظر بگیری و در عین حال خود باید شنونده خوبی باشی.
نکته: مهمترین چیز در یک رابطه، شنیدن است. برای اینکه شنونده خوبی باشی باید برای طرف مقابلت شخصیت و احترام قائل باشی.
ستون یازدم: دنیا همیشه به یه رهبر بزرگ نیاز دارد
دلیل شکست خیلی ها بر می گردد به عدم درک صحیح شان از واژه های گوناگون که یکی از آن واژه ها کلمه رهبریست.
رهبر: همه میتوانند در زندگی رهبری بزرگ باشند چون منظور این است که هنر تأثیرگذاری بر دیگران رو خوب بلد باشی. رهبری کردن یعنی کمک به اصلاح افکار،باورها و اعمال دیگران.
راه رهبر شدن: با کار بر روی شخصیت (باورها) و مهارت (تخصص و دانش) آغاز می شوند و موفقیت در این دو رکن عاملی است برای رسیدن به قدرت تأثیرگذاری.
تفاوت یک رهبر با یک مدیر: یک مدیر به مردم کمک می کند خودشون رو آنطور که هستند ببینند اما یک رهبر به مردم کمک می کند خودش را بهتر از آن چیزی که هستند بدانند. یک رهبر به مردم امید می دهد و در رابطه با رسیدن به اهدافشان به آنها کمک میکند. یک رهبر خوب باید بیش از آنکه به فکر کار مردم باشد به فکر زندگی آنها باشد. "اعتماد مهمترین زنجیر رابط، بین رهبر و پیرو است".
رهبران بزرگ بصیر و خوش بین هستند.
ستون دوازدهم: میراثی از خود به یادگار بگذار
بزرگترین شگفتی زندگی این است که به یک چشم بهم زدن میگذرد
تو نمی توانی مدت عمر خود را انتخاب کنی اما می تونی درست زندگی کردن را انتخاب کنی. همیشه سعی کن ثمره ای از خودت به جای بگذاری.
"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد"