جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

جدیدترین مطالب فارسی

دانلود عکس و فیلم، دانلود آهنگ جدید، دانلود بازی، مطالب تفریحی جذاب، استخدام، دانلود مداحی

معروف: پیشنهاد کازان بی سابقه است

 

کاپیتان تیم ملی والیبال ایران در موضع گیری به پیشنهاد باشگاه کازان روسیه گفت: اصلا بحث مالی مبنای تصمیم گیری من برای پیوستن به این باشگاه نیست اما معتقدم چنین پیشنهادی دیگر در طول عمر بازیکنی چون من مطرح نمی شود.

 
 

 

به گزارش "ورزش سه" و به نقل از ایسنا، سعید معروف کاپیتان تیم ملی والیبال ایران اظهار کرد: باید اعلام کنم که اتفاقات اخیر در ادامه مذاکرات پیش فصل امسال تیم های اروپایی با اکثر ملی پوشان والیبال بود که به دلیل جواب منفی بازیکنان عملی نشد. تا آخرین بازی نیم فصل که این پیشنهاد ویژه به صورت رسمی از طرف باشگاه کازان روسیه مطرح شد. پیشنهادی که از نظر کارشناسان و والیبال دوستان در تاریخ والیبال ایران بی سابقه بوده و شاید دیگر در طول دوران کوتاه بازیکنی سعید معروف تکرار نشود.

وی افزود: تعطیلات نیم فصل زمان مناسبی بود تا با آسودگی خاطر بتوانم تمامی جوانب را بررسی کرده و تصمیمی درست را اتخاذ کنم. مهمترین چیزی که در این تصمیم برخی ها را به اشتباه وا داشت، بحث های مالی مطرح شده در این قرارداد است که به جرات می توانم بگویم که مسائل مالی کمترین تاثیر را در اتخاذ این تصمیم داشته است. چرا که قبلا هم ارائه همین مقدار پیشنهادی از طرف باشگاه های دیگر به دلیل تعهد اخلاقی به ارومیه نتوانسته بود باعث جواب مثبت از طرف من شود. احساس قلبی من این است که طرفداران واقعی والیبال و سعید معروف و مردم این شهر که شهر عشاق والیبال نامیده شده است، با این تصمیم موافق خواهند بود و چه بسا مرا در مسیر رسیدن به این هدف یاری خواهند کرد.

پاسور تیم ملی والیبال ایران گفت: لازم می دانم به کسانی که این انتقال را ضربه به والیبال ایران و به ویژه ارومیه می دانند اعلام کنم که در صورتی به این باشگاه روسی پاسخ مثبت خواهم داد که از حضور یکی از سه پاسور تیم های ملی فرانسه، صربستان یا بلغارستان در تیم محبوبم شهرداری ارومیه اطمینان حاصل کنم تا روند موفقیت باشگاه شهرداری ارومیه دچار خلل نشود. به هر حال با تمام این تفاسیر اگر این انتقال صورت نگیرد لطمه زیادی به بعد حرفه ای شخصیت سعید معروف وارد خواهد شد و در این مقطع انتظار می رود که شهردار محترم ارومیه که چندین و چند سال در راس والیبال ارومیه فعالیت موفقی داشته است، در هموار شدن این مسیر همکاری لازم را انجام دهد.

معروف در پایان گفت: در نهایت چه در صورت انجام این انتقال و چه در صورت عدم انجام آن همیشه در راستای پیشرفت والیبال و حرفه ای که در آن فعالیت می کنم. تمام تلاشم را به کار خواهم برد و رسیدن به بهترین جایگاه در والیبال دنیا با تیم ملی والیبال کشورم در اولویت کارهایم خواد بود. تشکر ویژه دارم از مردم عزیز ایران و شهر والیبال ارومیه که در طی دوران بازیگری همیشه حامی بنده بوده اند و امیدوارم در این مسیر هم یار و یاور بنده باشند.

باشگاه کازان برای دو فصل مبلغ یک میلیون دلار به پاسور ملی‌پوش ایران پیشنهاد داده است.

سفرنامه پاریس و آمستردام

روز جمعه 16 آبان 1393 عازم سفری ده روزه به شهرهای پاریس، بروکسل و آمستردام شدیم. در این سفر جمعی از استادان تاریخ از دانشگاه های مختلف کشور عزیزمان ایران، به منظور شرکت در همایش مناسبات تمدنی و فرهنگی ایران و فرانسه حضور داشتند. در این ده روز، برنامه اصلی گروه در پاریس بود. بنابراین هفت روز را در پاریس استقرار داشتیم، یک روز در بروکسل و دو روز در آمستردام. آنچه در پی می آید، مشاهدات و دریافت های صاحب این قلم از جامعه پاریس، بروکسل و آمستردام است:

1-    پاریس مشهور به شهر عشاق و نور است. می گویند پاریس هیچ وقت نمی خوابد. شب هایش نیز زنده و بیدار است و با روزهایش فرقی ندارد. واقعا همین گونه است. شهر در شب ها نشاط بیشتری دارد. نورپردازی شهر، در کنار معماری یکپارچه و هماهنگ و در عین حال تاریخی، چهره رمانتیکی بی حد و حصری را به شهر بخشیده است. وقتی در خیابان های شهر که در احاطه ساختمان های قدیمی، اما زیبا و یکدست قرار دارد، قدم میزنی یاد بزرگان و نام آورانی می افتی که در گذشته نه چندان دور در همین خیابان ها راه رفته اند و در کافه هایش قهوه خورده اند و در پارک هایش پرسه زده اند و تاریخ سازی نموده اند. بزرگانی مانند منتسکیو، ولتر، ویکتور هوگو، شاتو بریان، ژان ژاک روسو، مارکس، انگلس، مارسل پروست و... . در خیابان سن ژرمن کافه ای قرار دارد به نام کافه دوفلوغ که پاتوق این اندیشمندان بوده است. از حیث تاریخ پاتوق، این کافه در پاریس اهمیت یه سزایی دارد. پاریس برای ما بیشتر بازتاب رویه مثبت بورواژوازی غربی است. رویه ای که ساحت اندیشه و فکر و ایده های متنوع انسانی است. این روشنفکران صرفا اهل علم نبودند. بلکه به معنای واقعی روشنفکر بودند و می خواستند در عرصه اجتماع باشند و تاثیر بگذارند. روسو و سارتر در کافه ها و پارک ها برای مردم از فلسفه، آزادی و عدالت سخن می گفتند. این روشنفکران تنها با نخبگان جامعه مراوده نداشتند، بلکه با توده مردم هم در ارتباط بودند. به یاد بیاوریم تلاش های سیمون دوبوار و همسرش ژان پل سارتر را در همین پاریس که به تشکیل انجمن حمایت از حقوق انسانی جمیله بوپاشا، قهرمان انقلاب الجزایر، انجامید. شریعتی ما هم شاید تحت تاثیر همین فضای روشنفکری توده گرای پاریس بود که در ایران توانست با طیف وسیعی از مردم، نه فقط دانشگاهیان، ارتباط گفتمانی برقرار کند.

2-    نظم اجتماعی خاصی در شهر پاریس حاکم است. ترافیک تقریبا ندارد. جوی آب و تیر چراغ برق و علمک گاز و... در کوچه و خیابان ها دیده نمی شود. حدود صد سال پیش در معماری این شهر به گونه ای عمل شده که همه این ها در زیر سطح شهر تعبیه شده است. اصطلاحا می گویند پاریس عین پنیر زیرش سوراخ است و انگار شهر دیگری زیر شهر جود دارد. حتا از توریست ها پول می گیرند و فاضلاب و دیگر تاسیسات زیر زمینی پاریس را نشان می دهند.

3-    کسانی مانند آقای کاتوزیان می گویند غرب مظهر عقلانیت و خردورزی است. از جهاتی شاید صحیح باشد ولی حکم مطلق صادر کردن نمی تواند درست باشد. در همین شهر می توان نمادهایی از خرافه گرایی و حماقت ورزی را دید. یکی از پل هایی که بر روی رود سن قرار دارد، معروف است به پل عشاق. دختران و پسرانی که پیوند عاشقانه ای با یکدیگر بسته اند، برای تحکیم و پایداری این پیوند بر نرده های این پل قفل هایی می زنند تا به آرزویشان نایل شوند و از معشوق خود تا قیام قیامت دور نیفتند. فال قهوه و.. از دیگر نمادهای خرافه گرایی در این سرزمین است. بر روی پل عشاق یاد جمله معروف سینوهه افتادم که تا انسان هست حماقت نیز هست.

4-    پاریس نخستین رتبه را در جذب جهانگرد در دنیا داراست. چیزی در حدود 70 میلیون نفر جهانگرد در سال از این شهر دیدن می کنند. مدیریت شهری تمهیدات لازم را برای ورود این همه توریست اندیشیده است. شهر هم جذابیت های لازم را برای جذب این همه جهانگرد به طور بالقوه در خود دارد. موزه لوور، کاخ ورسای، مقبره ناپلئون، دانشگاه سوربن، خیابان شانزلیزه و... برخی از این جاذبه های گردشگری است. اما در میان همه این اماکن گردشگری، جذاب ترین و هیجان انگیزترین مکان، کلیسای پانتئون و موزه لوور بود. کلیسای پانتئون به این جهت که مقبره بزرگانی همانند روسو، ویکتور هوگو و خیلی های دیگر در آن قرار دارد. فضای معنوی گیرایی دارد که برای من یادآور آرامگاه حضرت حافظ است. البته این فقط یک قیاس است. صد البته که این کجا و آن کجا.

دوم، موزه لوور که بازدید آن بسیار هیجان آور بود. به ویژه آن گاه که به بخش ایران وارد می شوی. عظمت و شکوه فرهنگ و تمدنی را پیش چشمانت می بینی که بی نظیر است. هیچ بخش موزه، شکوه و عظمت بخش ایران را ندارد. این بخش از موزه را حذف کنید، آسیب جبران ناپذیری به آن وارد می شود. بهرحال مایه افتخار هر ایرانی است که به این گذشته درخشان و شکوهمند ببالد.

5-    در این سفر نشستی علمی با پروفسور یان ریشار داشتیم. جلسه خوبی بود. در باره تاثیر اسناد فرانسوی در مطالعات ایران و خاورمیانه سخن گفتند. مدعای ایشان این بود که خیلی از تحقیقات تحت تاثیر اسناد آرشیوهای انگلیسی است و نسبت به اسناد آرشیوهای فرانسوی غفلت زیادی صورت گرفته است. این مسئله باعث جهت گیری های خاصی در مطالعات تاریخی شده است که بنیاد آن سوگیری هایی است که در اسناد انگلیسی وجود دارد. برای نمونه به زعم ایشان کارگزاران و دولتمردان ایرانی که به شدت مورد شماتت مورخان تاریخ معاصر ایران قرار می گیرند، نشات گرفته از همین تصویرسازی های منفی است که در اسناد انگلیسی وجود دارد. در حالی که به استناد اسناد فرانسوی این دولتمردان چندان چهره های نامقبولی نبودند. نمونه ای که یان ریشار می آورد در باره وثوق الدوله است. به زعم او اگر او منفور است به خاطر محوریت اسناد انگلیسی در پژوهش های مربوط به اوست. در حالی که در اسناد فرانسوی تصویر مثبتی از او ارائه شده است.

6-   نشست علمی دیگری هم در این سفر با فرانسیس ریشار، نسخه شناس معروف فرانسوی داشتیم. این نشست در قالب یک کارگاه آموزشی برگزار شد که در کل خوب بود. ایشان همانند یان ریشار بسیار رفتار متواضعانه ای داشتند. فرانسیس در این کارگاه در باره کدیکولوژی (نسخه شناسی) سخن گفت که همراه بود با نمایش برخی از نسخه های خطی فارسی توضیحات آموزنده ای داشت ولی بهرحال در قالب نسخه شناسی سنتی بود و با مباحث جدید نسخه شناسی نسبتی نداشت. همانند نسخه شناس های بزرگ کشورمان مانند دانش پژوه و ایرج افشار که اتفاقا به نیکی از این بزرگان یاد می نمود. به ویژه از محمد تقی دانش پژوه که او را نخستین استاد خود که فراوان از او آموخته، یاد کرد.

به ایشان در این نشست با توجه به این که مسئولیتی در کتابخانه ملی پاریس دارند، پیشنهاد کردم که به دنبال انعقاد تفاهم نامه ای میان کتابخانه های ملی کشورهای خواهان باشند تا فهارسی که منتشر می شود دو زبانه باشند: یکی به زبان اصلی نسخه ها و دوم به زبان کشوری که در کتابخانه ملی آن کشور این فهارس منتشر می شود. مثلا اگر کتابخانه ملی فرانسه به دست خود استاد ریشار فهرست نسخه های فارسی را منتشر می کند، اگر به زبان فارسی(زبان اورجینال نسخه ها) و زبان فرانسوی منتشر می کرد دیگر نیازی به ترجمه نبود. ضمن اینکه جستجوی نسخه ها را در کتابخانه ها آسان تر می نمود.

7-    نشست علمی سوم که در این سفر داشتیم، همایش یک روزه مناسبات فرهنگی و تمدنی ایران و فرانسه بود که در خانه فرهنگ ایران و از سوی موسسه AFPEC و انجمن ایرانی تاریخ برگزار گردید. 8 سخنرانی در این همایش یک روزه ارائه شد که در میان آنها می توان به سخنرانی های خوب دکتر نادر نصیری مقدم از دانشگاه تهران (با عنوان چرا حفاری های باستان شناسی فرانسوی ها از شوش دانیال آغاز گردید؟)، دکتر داریوش رحمانیان از دانشگاه تهران (با عنوان: فرانسه و تحول اندیشه سیاسی ایران در عصر قاجاریه)، دکتر نصرالله صالحی (با عنوان: نقش خاندان فروغی در ورود فرهنگ فرانسوی به ایران) از دانشگاه فرهنگیان و... اشاره نمود. سخنرانی صاحب این قلم نیز در باره نوگرایان عثمانی و جامعه فرانسه بود که ارائه گردید. نکته بدیع سخنرانی من شاید اشاره و ارائه گزارشی از نامه نگاری ها و مراودات مصطفی رشید پاشا و مدحت پاشا با اگوست کنت بود. از قرار معلوم انجمن تاریخ و موسسه AFPEC به صورت مشترک مجموعه مقالات همایش را منتشر خواهند نمود. در حاشیه همایش گفتگوی خوبی با دکتر نصیری مقدم داشتم. غیابی و کتبی همدیگر را می شناختیم. پژوهشگری بسیار کوشا و در عین حال بسیار صمیمی و متواضع دیدم این هم وطن فرهیخته را. سخنرانی خوبی نیز ایراد کردند که با دغدغه های ایرانی همراه بود. حفظ این روحیه ایران دوستی از سوی فرهیختگان ایرانی مقیم خارج هم غنیمت است و هم مایه مباهات.

همایش که با استقبال خوبی از سوی فرانسوی ها همراه شده بود، ساعت 22 پنچشنبه شب به پایان رسید.

8-   امروز جمعه است و با جمعی از دوستان همکار ایرانی عازم بروکسل هستیم. بازدید یک روزه از بخش قدیمی شهر بروکسل خواهیم داشت و شب به سمت آمستردام حرکت می کنیم. دو شب در آمستردام خواهیم بود و انشاالله یک شنبه بعد از ظهر به سمت وطن عزیزمان ایران پرواز خواهیم کرد. حال که به این قسمت سفرنامه رسیده ام، در جاده به سمت بروکسل می رویم. باران شدیدی در جاده می بارد. دکتر صالحی بغل دستم نشسته و دکتر رحمانیان آنطرف تر غزلی از دیوان حاقظ را با بیانی سرشار از احساس می خواند. راننده ایرانی بسیار کم حرف ماشین ما هم با یک موسیقی ناب و دلنشین ایرانی در این فضای رمانتیک باران و حافظ از ما پذیرایی می کند. خسته شدم از نوشتن. لرزش های ماشین چشمها را زود خسته می کند. ضمن اینکه هوس کرده ام در فضای رمانتیک شعر و جاده و حافظ و موسیقی، به دکتر رحمانیان بپیوندم و با شعر ناب ایرانی، آن هم از نوع حافظانه اش، دل را سیراب کنم. یعنی داریم آرام آرام دلتنگ ایران مان می شویم. سخت است تحمل تلخی خاک غریب. در طول سفر با اینکه از مشاهده طبیعت بکر و زیبای اروپا لذت میبردم، ولی به این هم با ترس فکر می کردم که اگر تنها به این سفر می آمدم ، سفری چند روزه و نه اقامت دائم، دق می کردم. واقعا تحملش سخت است، حداقل برای من. ولی انگار فقط من چنین حسی ندارم. همراهان هم چنین نظری داشتند و غلیظ تر ایرانیانی که اینجا اتفاقی دیدیم که همه از آرزوی بازگشت سخن می گویند.

9-    با توجه به این که مدت حضور مان در بروکسل یک روز بود فقط توانستیم مرکز شهر بروکسل، میدان تاریخی بزرگ شهر و مرکز اتحادیه اروپا را ببینیم. هوا همچنان بارانی بود. ساعتی هم برای خرید اختصاص دادیم. اجناس ارزان تر از پاریس بود. در همه جای شهر مجسمه کودکی 6-7 ساله که ایستاده در حال ادرار کردن است، نگاه ها را جلب می کند. افسانه هایی هم در باره این کودک که چه دارد می کند، در میان مردم بلژیک رایج است. یکی از این افسانه ها این است که او با ادرارش جلو هجوم دشمنان را به شهر بروکسل می گیرد. عجب شجاعتی و عجب دشمنان بی بخاری که به ادرار کودک بچه ای میدان را خالی کرده اند!!!!

10-                  اما آمستردام. شهری بسیار زیبا و حلزونی شکل که محصور در میان کانال های آب است، به مانند ونیز ایتالیا. شهر شلوغ تر از پاریس و بروکسل است و ازین جهت برای ما جذاب تر به نظر آمد. نه این که به شلوغی عادت داریم و در خلوتی خیابان ها و کوچه ها دلمان می گیرد. مرکز اصلی شهر بافت معماری بسیار زیبایی داشت. مردمانش چه مهاجر و چه بومی، شاد و سرزنده تر بودند و حتا می توان گفت زیباتر. اجناس هم ارزان تر بود. در کل برای توریست ها شهر جذابی می تواند باشد. کل شهر را با قایق گشت زدیم و بناهای مختلف و مشهورش را مانند ساختمان کتابخانه ملی دیدیم. ولی چون آخر هفته است متاسفانه کتابخانه ها و دانشگاه ها تعطیل است و امکان انجام دیدارهای علمی نامقدور.

بازگشت ما به تهران یکشنبه 25 آبان است. ساعت 12 به وقت آمستردام سوار هواپیما شدیم. پس از دو ساعت پرواز، برای سوخت گیری توقفی یک ساعته در بوداپست داشتیم. از آسمان رود دانوب را دیدیم که دو شهر بودا و پست را از هم جدا کرده است. آسمان ابری است و هوا همچنان بارانی. دوباره در آسمانیم تا چند ساعتی دیگر انشاالله به ایران عزیزمان برسیم. زیاد استرس پرواز ندارم. خلبان ماهری داریم. خیلی خوب و استادانه نشست و برخاست می کند. فکر می کنم به خاطر این است که همسر گرامی اش در این پرواز همراه اوستJ.             

کارگاه نسخه شناسی فرانسیس ریشار (پاریس20/8/1393)

فرانسیس ریشار یکی از نسخه پژوهان بنام فرانسوی است که به زبان های مختلف از جمله فارسی، عربی و ترکی آشناست. مهم ترین اثر ایشان انتشار نسخ فارسی کتابخانه های فرانسه است. این کارگاه در جمع استادان تاریخ در خانه فرهنگ ایران در پاریس برگزار گردید.

اهم نکاتی که ایشان در این کارگاه ایراد کردند، شامل مطالب زیر است:

1-   دو نفر در زمان رنسانس به ایران و چند کشور مسافرت کردند. برادران ویکتی در این سفر حدود 200 نسخه خطی را وارد ایران کردند. نسخ خطی اول فلورانس بودند اما بعد به پاریس منتقل شدند. در دوره شاه عباس هم چند کاتولیک از اصفهان به پاریس نسخ هایی را منتقل کردند. مهم تر از همه، سفارت فرانسه در استانبول نسخ زیادی را به پاریس منتقل نمود و در کتابخانه شاه فرانسه جا گرفت. سرچشمه سوم مسافرانی بودند که از پاریس به ایران رفتند و کتاب هایی را از اصفهان منتقل کردند. کلنل پلیه که در هند مستقر بود و نفر دوم کلنل ژانتی که خیلی مهم بوده، در این زمینه خیلی نقش داشته اند.

2-    بعد از انقلاب فرانسه اکثریت نسخ خطی فرانسه به کتابخانه ملی منتقل شده که الان حدود 2600 نسخه است. کلکسیون دوم کتابخانه مدرسه زبان های شرقی است که توسط کلیرگ تاسیس شده که حدود 200 نسخه است. این کلکسیون چند بار فهرست نویسی شده است.

3-   نسخ خطی عربی کتابخانه ملی پاریس نزدیک به 8000 است. در کتابخانه زبان های شرقی حدود 2000 است.

4-    1400 نسخه ترکی در کتابخانه ملی و 300 نسخه در کتابخانه زبان های شرقی است.

5-   اولین کسی که ازش کمک گرفتم محمدتقی دانش پژوه بوده است که چیزهای زیادی از ایشان آموختم. قصدم ارائه تمام نسخه ها در اینترنت است ولی تا این آرزو تحقق یابد، راه درازی در پیش است. ارائه کتابشناسی از این نسخه ها در قدم اول و بعد ارائه کدیکولوژی نسخه (نسخه شناسی) گام دوم ما است.

6-   نسخه های خطی فارسی موجود در پاریس حاوی اطلاعات بسیار ارزشمندی است. این نسخه ها از قدیم الایام تا انقلاب اسلامی را در برمیگیرد. کدیکولوژی این نسخه ها می تواند آگاهی های تاریخی ذیقیمتی در اختیار ما قرار دهد.

7-   نسخه های خطی یونانی تاریخ کتابت ندارند. کاغذ شناسی در این زمان خیلی اهمیت پیدا می کند. کارهایی که ایرج افشار و محسن جعفری مذهب در ایران در این باره انجام داده اند، حائز اهمیت است.

8-   یکی از نکات قابل توجه در کدیکولوژی جابجایی نسخه ها است که در طول زمان های مختلف این نسخه ها در شهری استنساخ شده و فروخته شده به کس دیگری در شهری دیگر و یا اهداء شده به سلطانی در مرکز حکومت. مطالعه مهرها  در این جهت بسیار کمک کننده است. موزه ای در دوبلین بنام چستر کلکسیونی ازین مهرها را در اختیار دارد. نیز کلکسیونی در تاشکند.

9-   اینک در باره جلد و آرایش و تزیین نسخه ها کارهای خوبی در حال انجام است. ضمن اینکه گرایش های زیادی به مطالعه ویژگی های هنری نسخه ها بویژه نسخه های فارسی که این مختصات هنری از قبیل مینیاتور را دارند، پیدا شده است.

چند نکته بسیار حائز اهمیت است:

1-   چاپ علمی و محققانه نسخه ها باید در اولویت باشد. همیشه قدیمی ترین نسخه بهترین نسخه نیست. باید در چاپ نسخه اشراف تاریخی و کدیکولوژیک باید در تلازم با هم وجود داشته باشد.

2-   نیازمند همکاری های بین المللی گسترده و عمیق هستیم. در این زمینه مشکلات زیاد داریم ولی انشاالله به زودی در این مسیر به موفقیت های بزرگی دست یابیم.

در این که کسانی مانند دانش پژوه و اقشار در ایران ارزش و اهمیت نسخ خطی را به سطح جوان ها و نسل جدید بردند بسیار باید قدر دانست.

3-    درهای مخازن نسخه های خطی را باید به روی جوانان و نسل جدید باز کرد. نگاه تنگ نظرانه نباید به ارائه خدمات در حوزه نسخ خطی داشته باشیم.

در این کارگاه با استاد ریشار در باره ضرورت انعقاد پروتکلی بین المللی میان کتابخانه های ملی دنیا در باره انتشار دو زبانه فهارس نسخ خطی یکی به زبان اصلی و اورجینال نسخه و دیگری به زبان کشوری که نسخه در آنجا قرار دارد. اگر این کار انجام شود دیگر نیازی به ترجمه فهارس نخواهد بود و امکان یافتن نسخه ها هم در کتابخانه ها آسان خواهد گردید. گفتند که در این زمینه گفتگوهایی انجام داده اند با برخی از همکارانشان. بر ضرورت این کار تاکید کردند و اظهاری امیدواری کردند که روزی این آرزو رنگ واقعیت به خود ببیند.

حسن حضرتی

یکشنبه 25 آبان 1393

آسمان بوداپست

حاج عماد مغنیه

حاج عماد مغنیه به روایت همرزمان ایرانی بیشتر ایرانی‌هایی که او را می‌شناختند خیال می‌کردند که او یک ایرانی است که گذرنامه ایرانی دارد و نامش حاج رضوان است اما عده کمی بودند که می‌دانستند او لبنانی است و عده بسیار کمتری بودند که نام واقعی‌اش یعنی "عماد مغنیه" را می‌دانستند. روزنامه لبنانی "الاخبار"، به مناسبت سالروز شهادت حاج عماد مغنیه، گزارشی را در این رابطه منتشر کرده و برخی از زوایای فعالیت های مغنیه را در فرماندهی نظامی نیروهای مقاومت تشریح کرده است. روابط مغنیه با ایران، محور اصلی این گزارش است که از اشاره به شرکت هیئت های ایرانی شامل علی اکبر ولایتی به نمایندگی از مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای و منوچهر متکی، وزیر خارجه وقت کشورمان در مراسم تشییع پیکر وی آغاز شده است. الاخبار می نویسد: ارتباط حاج عماد مغنیه با تهران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران آغاز شد و در خلال این ارتباطات بود که زبان فارسی را با لهجه فصیح یاد گرفت و با گویش کاملاً تهرانی صحبت می کرد. این را افرادی می گویند که با وی دیدار کرده اند. یک مسؤول ایرانی که از اوایل دهه هشتاد با مغنیه در ارتباط بوده می گوید: «هر بار که من با او دیدار داشتم یا تلفنی با او صحبت می کردم، خدا را به یاد می آوردم. او شخصی لطیف و خلاق بود. خدا همیشه در زندگی او حضور داشت. هرگز لبخند از چهره اش نمی رفت. همیشه جان خود را بر کف دست داشت و هر لحظه آماده شهادت بود. عماد مغنیه برای من مانند سید عباس موسوی و جانشینش سید حسن نصرالله بود. او نمادی از تواضع و فروتنی بود.» این مسؤول می افزاید: «حاج عماد در شب های عملیات، متفاوت از قبل می شد. سطح هوشیاری اش بالاتر می رفت و افکارش در یک مسیر متمرکز بود. او مقداری نگران هم بود چرا که از شکستی می ترسید که ممکن بود ماه ها برنامه ریزی و آماده سازی را به هم بریزد. تحرکات او مانند دیگررزمندگان، بیشتر در زیر زمین بود و همین، روی رفتار آنها نیز تأثیر گذاشته بود؛ به عنوان مثال، من نمی توانم حتی دو ساعت زندگی در این حالت و تحرک با خودروهای ویژه و با اقدامات امنیتی پیچیده را تحمل کنم زیرا همه چیز باید با دقت کامل صورت می گرفت.» این منبع می افزاید: «او یک بار پس از جنگ 33 روزه، همراه سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان به تهران آمد و دیدارهای علنی با مقامات ایرانی داشت که البته در آن هنگام، با نام حاج رضوان مقابل دوربین قرار می گرفت. ما وارد منزل غلامعلی حدادعادل، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی شدیم. سید در آن زمان، در این خانه با تمام مسؤولان ایران که برای تبریک به مناسبت این پیروزی آمده بودند، دیدار کرد. همه می خواستند عکس بیندازند اما عماد مغنیه تنها کسی بود که دوربین را در دست می گرفت تا عکس بیندازد تا به این بهانه، خودش در عکس ها نباشد اما حتی حدادعادل هم نفهمید که وی عماد مغنیه است.» رفقای مغنیه در ایران می گویند: «وی از نظر سازماندهی، مردی عجیب و استثنایی بود. مطمئن باش که تهران نیز تمام جزئیات سازماندهی حزب الله را نمی داند. حزب الله کاملاً مستقل است و از همان ابتدا روی پای خود ایستاده است. تهران تنها مسائل استراتژیک را می داند و در برخی جزئیات با حزب الله رایزنی می کند. کمتر کسانی هستند که در ایران بدانند حزب الله واقعاً چگونه است.» شهید عماد مغنیه,حزب الله,سید حسن نصر الله,فرمانده حزب الله,حاج عماد,موساد,لبنان,تصویر سازی,عباس گودرزی,حاج رضوان برای دریافت تصویر با کیفیت روی عکس کلیک نمایید آنها می گویند: «عماد مغنیه بسیار به رهبر انقلاب نزدیک بود. آن شهید، بسیار به ایشان علاقه داشت و به تحلیل ها و نظرات ایشان در مورد حوادث مختلف اطمینان داشت. او موضوعات را به اختصار مطرح می کرد و همیشه به اصل موضوع می پرداخت. در تمام دیدارهای حساسی که ایرانی ها با همپیمانان استراتژیک خود در منطقه بویژه با سوری ها داشتند، مغنیه نقش مترجم را بازی می کرد. بیشتر آنها عماد مغنیه را نمی شناختند البته به جز سرتیپ "محمد سلیمان" که در سال 2008 میلادی در بندر طرطوس ترور شد و تعداد دیگری از مقامات ارشد سوریه. او گاهی به عمد در ترجمه، مطالبی را شرح و بسط می داد و سعی می کرد که نشست های موفقی شکل گیرد. به این ترتیب او عملاً از طریق ترجمه، مذاکرات را اداره می کرد و به این ترتیب، همه به نتایج مورد نظر خود می رسیدند.» یک مسؤول ایرانی می گوید: «او فارسی را طوری صحبت می کرد که کسی متوجه نمی شد زبان مادری او عربی است. من فکر می کردم او اصالتاً ایرانی است. حاج عماد بشدت نسبت به مخفی کردن هویت واقعی خود، مُصر بود و همواره سعی می کرد در تصاویر نباشد و به احدی اجازه نمی داد از او عکس بگیرد.» برخی که او را می شناختند، می گویند: «هر گاه ما در ایران یا خارج از ایران، با حاج عماد دیدار می کردیم و می خواستیم عکس بیندازیم او نخستین کسی بود که دوربین را می گرفت تا عکس بیندازد. همیشه نقش تصویربردار را بازی می کرد. همه درمقابل دوربین قرار می گرفتند غیر از خود وی. او در سفرهای خود به ایران، به شهر قم می رفت و با علمای ایرانی بویژه آیت الله بهجت دیدار می کرد.» او سفرهای زیادی به ایران داشت و برای تحصیل دروس اخلاق و عرفان بارها به ایران و شهر مقدس قم سفر کرده بود. یک مقام ایرانی می گوید: «یک بار در سال 2003 میلادی، مغنیه، من را به همراه یک مسؤول دیگر ایرانی، به جبهه جنوب لبنان برد. او خود رانندگی می کرد و همزمان، مواضع حزب الله و اسرائیلی ها را برای ما تشریح کرد. او بسیار شجاع هم بود. یک بار قبل از سال 2000 میلادی، مرا به دیدار مشابهی برد و تشریح کرد که رزمندگان حزب الله، چگونه کوه ها را می شکافند و سکوهای موشکی را درون آن قرار می دهند که به صورت متحرک به خارج از کوه برود و آماده شلیک شود. در آن سفر هم با خودرو به جنوب رفتیم، تا جایی رفتیم که دیگر خودرو نمی توانست حرکت کند و حدود 45 دقیقه هم پیاده رفتیم. راه، قبلاً مشخص شده بود؛ راه باریکی بود که از بین بمب های خوشه ای عبور می کرد و برای ما باور این موضوع مشکل بود که موشک های به این بزرگی را زیر چشم صهیونیست ها چطور از این راه منتقل می کنند. دستاوردهای بزرگی بود، در آن زمان بود که من فهمیدم که اگر اسرائیلی ها به لبنان حمله کنند، شکست سختی می خورند.» این مقام ایرانی می افزاید: «مغنیه راه استتار حزب الله را برای ما تشریح کرد آنها روش های خاصی داشتند که اسرائیلی ها حتی اگر از روی آنها نیز عبور می کردند، نمی توانستند تشخیص دهند که اینها عناصر حزب الله هستند. او مرا به یک منطقه آموزشی در بعلبک برد؛ این منطقه، بین دو کوه بود که قله های آن با طناب به هم متصل شده بود و نیروهای مقاومت با آن طناب از این کوه به کوه بعدی می رفتند. من بعد از سال 2000 میلادی با وی به منطقه رفتم و اتاق های مراقبت و رصد را که رزمندگان از آن استفاده می کردند و از آنجا صهیونیست ها را زیر نظر می گرفتند، دیدم. در همین راستا، یک مسؤول ایرانی که در زمان عقب نشینی نیروهای رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان در سال 2000 میلادی در این کشور حضور داشته و ظاهراً با شهید مغنیه در اتاق عملیات بوده است، می گوید: «شرایط عجیبی بود. لحظه ای تاریخی؛ همه چیز آماده بود. نمایشگرها، پخش زنده تلویزیون رژیم صهیونیستی از فرار نظامیان را نشان می دادند. هیچ گاه چهره آن افسر اسرائیلی را فراموش نمی کنم که از شدت شادی به زمین افتاده و فریاد می کشید: "از لبنان خارج شدیم." در همان زمان با همه مجاهدانی که در جبهه ها پراکنده بودند در ارتباط بودیم. یک روز با حاج عماد، درباره آن روز عقب نشینی صهیونیست ها سخن به میان آمد و او به من گفت: هرگز به اسرائیل اجازه نخواهیم داد که به لبنان تجاوز کند.» یک مسؤول بلندپایه ایرانی دیگر که چند روز پیش از شهادت حاج عماد با او دیدار داشته است هم می گوید: «با هم شام خوردیم و درباره مسائل منطقه و بویژه درباره اوضاع پس از جنگ 2006 میلادی و وضعیت داخلی اسرائیل صحبت کردیم. او از یک پیروزی بزرگ سخن می گفت و معتقد بود که اسرائیل پس از جنگ حتی در نظر خود او نیز متفاوت شده است بدین معنا که یقین پیدا کرده بود که قواعد بازی عوض شده است. می گفت "اسرائیلی که دیرزمانی بویژه پس از جنگ 1967 تهدیدی برای کل منطقه بود و وزیر جنگش می گفت همه پایتخت های عربی زیر آتش ماست، اکنون و پس از جنگ 33 روزه نشان داد که سلاح های متعارف، از حمایت از اسرائیل ناتوان هستند و دیگر این رژیم خطری برای ما نیست بلکه این ما هستیم که به لحاظ برخورداری از سلاح های متعارف، دست برتر را داریم و همین باعث می شود که اسرائیل از چشم راهبردهای غرب بیفتد و نتواند وظایف خود در قبال غرب را انجام دهد و این همان چیزی است که ما باید از آن به سود خود بهره برداریم." حاج عماد، آن شب خیلی خوشبین بود. می گفت "ما کل بازی را بردیم. همین جور می توان اسرائیل را نابود کرد." نظریه او این بود که اسرائیل تا وقتی که از ایفای نقشی که آمریکا و غرب از آن توقع دارند ناتوان باشد، خودش خود به خود ساقط خواهد شد." یک مسؤول ایرانی دیگر درباره روابط حاج عماد با سید حسن نصرالله می گوید: «آن دو یک روح در دو پیکر بودند. با هم دوست و رفیق شفیق بودند و نمی دانم چطور ممکن است سید حسن بدون حاج عماد زندگی کند. این پرسش همچنان ذهن مرا به خود مشغول کرده است زیرا هیچ کس بهتر از سید، حاج عماد را نمی شناخت.» یک اتفاق ساده که حدود دو هفته قبل رخ داد شاید بتواند بیانگر ارتباط حاج عماد با ایران باشد. در جریان اجلاس جهانی جوانان و بیداری اسلامی که در تهران برگزار شد، مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای در پایان اجلاس، میزبان جوانان بودند که در این جلسه، مقامات بلندپایه ای هم حضور یافتند که یکی از آنان، سرلشگر قاسم سلیمانی، فرمانده زبانزد نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. لحظه ورود با هیبت او همه را به وجد آورده و کل حسینیه را به لرزه درآورد. در این میان، یکی از مسؤولان ایرانی از جای خاست و فریاد برآورد: «این عماد مغنیه ایران است.» جمله کوتاهی که حکایت ها در آن نهفته است. حکایت اسطوره ای که به یک الگو تبدیل شد.

وقت سفارت ایتالیا

 وقت سفارت ایتالیا

 

برای گرفتن وقت سفارت تماس بگیرید

 

۰۹۱۹-۹۰۸۴۲۳۲ احسان

 

گرفتن وقت سفارت ایتالیا در ایران
وقت سفارت آمریکا در ایتالیا
گرفتن وقت از سفارت ایتالیا در تهران
دریافت وقت سفارت ایتالیا
دریافت وقت از سفارت ایتالیا
درخواست وقت از سفارت ایتالیا
وقت سفارت ایتالیا فوری
گرفتن وقت فوری سفارت ایتالیا
وقت سفارت ایتالیا در ایران
وقت سفارت ایتالیا در تهران
وقت سفارت ایتالیا در تهران
رزرو وقت سفارت ایتالیا در تهران
وقت سفارت ایتالیا تهران
وقت سفارت ایتالیا آنلاین
گرفتن وقت آنلاین سفارت ایتالیا
وقت سفارت ایتالیا توریستی
وقت سفارت ایتالیا اینترنتی
وقت اینترنتی از سفارت ایتالیا
وقت سفارت ایتالیا
وقت سفارت ایتالیا در
گرفتن وقت سفارت ایتالیا
تعیین وقت سفارت ایتالیا در تهران
وقت فوری سفارت ایتالیا
وقت فوری سفارت ایتالیا

 

ehsan.don74@yahoo.com

 

 

وضو در فرات نماز در کر بلا

یادتونه زمان جنگ روی تابلو ها یه جمله نوشته بود که الانم هر کی اونو می بینه تعجب می کنه :

وضو در فرات نماز در کر بلا

خیلی ها وقتی این جمله رو می دیدن می گفتن:

اره ،اینا قصد کشور گشایی دارن،اینا می خوان با همه جنگ کنن وبعضی هام می گفتن اینا نمی تونن خودشونو اداره بکنن حالا می خوان برن سراغ عراق!

جواب :

اما اگه پای صحبت های اونایی که امسال اربعین، کربلا بودن بشینی می تونی جوابتو رو بگیری.

داداشم می گفت توی راه بین نجف تا کربلا عمود به عمود(تبر به تبر )عکس آقاو امام رو زدند 

یکی از دوستام می گفت:امنیت زائر را رو سپاه قدس ایرا ن به عهده گرفته

دوستم می گفت:مسولیت خدمات شهری رو شهرداری تهران به عهده گرفته

http://aftabnews.ir/images/docs/000173/n00173482-r-b-000.jpg                    

توی یه سایتی خوندم که یکی از مسئولین وزارت خارجه عراق گفته:

فرمانده سپاه قدس ایران می تواند آزادانه به هر کجای عراق می خواهد برود.

راستی کار دیگه باید ایران بکنه تا باورمون بشه.... 

البته اربعین امسال دوتا ازسوالایی که از بچه گی ذهنمو مشغول کرده بود رو هم جواب داد:

اول اینکه :چطور این جمله امام عملی می شه؟

(ما انقلابمان را به همه جهان صادر خواهم کرد)

http://bplus.ir/up/2013/09/0792.jpg

ودوم :توی جنگ ایران وعراق کی برنده شد!!!!؟